Tableau Magazine No1

Page 1

‫عکس از حسن رسبخشیان‬


2




‫در زمانه‌ای که این همه سایت و مجله‌ی آن‌الین و آف‌الین بازار فضای مجازی را اشباع کرده از خود‬ ‫می‌پرسیم چه نیازی به انتشار یکی دیگر است و چرا باید شام را به زحمت بیندازیم وقتی می‌دانیم با‬ ‫رسعت پائین اینرتنت در ایران مخاطب ما برای خواندن ایمیل شخصی‌اش هم مشکل دارد چه برسد به‬ ‫ورق زدن مجله‌ای که پیداست مسئله‌دار خواهد بود چون برای میدان دادن به جوانان و شنیدن صدای‬ ‫آن‌ها و مترین تحمل س�لایق مختلف منترش می‌ش��ود‪ ...‬و به این پاسخ رس��یدیم که شورای رسدبیری‬ ‫تابلو تجربه‌های مشابهی با شام در مواجهه با محدودیت‌های موجود بر رس راه زندگی اجتامعی و حق‬ ‫سخن گفنت دارد و‌‌ هامن نقاط اشرتاک تابلو را متامیز خواهد کرد‪ ...‬پس دست به کار شدیم‪...‬‬ ‫انتشار اولین پیش‌شامره نشان داد که در حدس خود برخطا نبوده‌ایم‪ ،‬بیشرت خوانندگان‌ جوان ما نام‬ ‫و محتوای مجله را پسندیده بودند…‪.‬‬ ‫حاال که تابلوی خود را جایی در این بازار ش��لوغ مجازی هوا کرده‌ایم می‌خواهیم با ش�ما از هر دری‬ ‫که بش��ود بر آن تابلویی نصب کرد وارد گفتگو و س��خن ش��ویم‪ .‬تابلو قرار نیست مونولوگی باشد که‬ ‫تکرار می‌شود‪ ،‬تابلو قرار است یک دیالوگ پایدار باشد‪ ،‬بشنود و شنیده شود‪ .‬پس جایی برای خودتان‬ ‫در تابل��و در نظ��ر بگیرید و فراموش نکنید در هر کوی و برزنی و هر جایی تابلویی هس��ت تا بگوید‬ ‫ما آمدیم!‬ ‫مشتاق شنیدن نظراتتان هستیم‪ ...‬با امید به آینده‬ ‫شورای رسدبیری مجله تابلو‬


‫در قل��ب بزرگ‌ترین‬ ‫می��دان ش��هری در‬ ‫خاورمیانه‪ ،‬در وس��عتی‬ ‫در ح��دود ‪ ۱۵‬هزار مرت‬ ‫مربع برجی روی دوپای‬ ‫خ��ود ایس��تاده اس��ت‬ ‫ک��ه روزگاری ش��هیاد‬ ‫صدای��ش می‌کردن��د و‬ ‫این روز‌ها آزادی!‬ ‫شهیاد به دستور فرح‬ ‫پهلوی در سال ‪ ۱۳۴۹‬و‬ ‫برای جشن‌های دوهزار‬ ‫پانص��د س��اله س��اخته‬ ‫ش��د‪ .‬مهندس این طرح‬ ‫حس��ین امان��ت برج را‬ ‫طراح��ی کرد و س��پس‬ ‫مهندس ای��رج حقیقی‬ ‫و گ��روه مهندس��ان آن‬ ‫را ط��ی ‪ ۲۴‬ت��ا ‪ ۳۰‬ماه‬ ‫ساختند‪ .‬حسین امانت‬ ‫دلی��ل واگ��ذاری ای��ن‬ ‫پروژه به خود را برنده ش��دن طرحش در‬ ‫مس��ابقه‌ای می‌داند که برای طراحی این‬ ‫برج برگزار ش��ده بود‪ .‬امان��ت جوان ‪۲۴‬‬ ‫س��اله که تازه از دانشکده هرنهای زیبای‬ ‫دانش��گاه تهران فارغ التحصیل شده بود‬ ‫ب��ر پایه طرح‌ه��ای دوران هخامنش��ی و‬ ‫ساس��انی و معامری بعد از اس�لام شهیاد‬ ‫را طراح��ی کرد تا منادی باش��د برای کالن‬ ‫ش��هری چون تهران‪ .‬تصویر شهیاد پس از‬ ‫س��اخت روی ‪ ۲۰‬تومانیهای دوران پهلوی‬ ‫نق��ش بس��ت و در بس��یاری از مناد‌ها و‬ ‫‪6‬‬

‫ش��هیاد تغییر ن��ام داده‬ ‫ب��ا هوی��ت جدی��د خود‪،‬‬ ‫ش��اهد بس��یاری از وقایع‬ ‫‪ ۳۳‬س��اله گذشته در ایران‬ ‫ب��وده اس��ت‪ .‬از جش��ن‬ ‫و پایکوب��ی م��ردم ب��رای‬ ‫پیروزی انقالب تا پایکوبی‬ ‫طرف��داران اس��تقالل و‬ ‫پیروزی در حوالی خود‪ ،‬از‬ ‫راهپیامیی‌ه��ای ‪ ۲۲‬بهمن‬ ‫تا تظاه��رات م��ردم بعد‬ ‫از انتخابات س��ال ‪.۱۳۸۸‬‬ ‫ش��هیاد یا آزادی هر نامی‬ ‫ک��ه ب��ر او بگذاری��د این‬ ‫روز‌ها به شدت در معرض‬ ‫آس��یب و تخریب است و‬ ‫اگر همتی نش��ود و برای‬ ‫مرمت او اقدام��ی نکنند‬ ‫آس��یب‌ها ج��دی خواهد‬ ‫بود‪ .‬این تخریب‌ها حسین‬ ‫امان��ت را که ای��ن روز‌ها‬ ‫س��اکن کاناداس��ت نگران‬ ‫ساخته اس��ت‪ .‬او در مصاحبه اختصاصی‬ ‫که با مجله تابلو داش��ت بیش�تر در مورد‬ ‫ساخت این برج و رشایط فعلی‌اش سخن‬ ‫می‌گوید‪.‬‬

‫تصاویر شهری و ملی استفاده شد‪ .‬امانت‬ ‫جوان هرگز فکر منی‌کرد که ش��هیادی که‬ ‫روزگاری او س��اخته ب��ود شناس��نامه او‪،‬‬ ‫ایران‪ ،‬تهران و بس��یاری از وقایع تاریخی‬ ‫و سیاس��ی ش��ود‪ .‬هنوز چندی از حضور‬ ‫محمد رضا شاه پهلوی در محوطه شهیاد‬ ‫نگذشته بود که زنگ‌های انقالب به صدا مجل��ه تابلو‪ :‬چی ش��د که ش�ما قبول‬ ‫در آمدن��د و آیت الله خمینی در مس��یر کردید این برج را طراحی کنید و بسازید؟‬ ‫بازگش��ت از پاریس در شهیاد با استقبال‬ ‫میلیون��ی م��ردم روب��رو ش��د و زود‌تر از امان��ت‪ :‬من چن��د ماهی ب��ود که فارغ‬ ‫بس��یاری از اماکن تاریخ��ی و ملی نامش التحصی��ل دانش��کده بودم ک��ه فراخوان‬ ‫تغییر کرد و به میدان آزادی معروف شد‪ .‬این مس��ابقه را دیدم‪ .‬مسابقه‌ای بود در‬


‫روزنامه اطالع��ات‪ .‬تصمیم گرفتم طرحی دوس��ت دارم و فرهنگی که دوست دارم‬ ‫بکش��م و هیچ وقت فکر منی‌کردم منجر همه یک ج��وری در این س��اختامن گره‬ ‫به این جریانات شود‪ .‬می‌خواستم تحصیل می‌خورد‪.‬‬ ‫خود را در خارج از کشور ادامه دهم‪ .‬این‬ ‫طرح برنده ش��د و مدتی طول کشید تا ما مجل��ه تابلو‪ :‬معم��وال بناهایی به این‬ ‫قرارداد بستیم و کار را جدی گرفتیم‪ .‬بعد ش��کل که برای کش��وری حالت سمبلیک‬ ‫از یک سال قرار داد را بستند و ساختامن پی��دا می‌کنن��د در چ��ه رشایط��ی بای��د‬ ‫در ظرف مدت ‪ ۳۰‬ماه ساخته شد‪.‬‬ ‫نگهداری شوند؟ و برای چند سال تخمین‬ ‫زده می‌ش��ود که این مناد حفظ شود و پا‬ ‫مجله تابلو‪ :‬جناب آقای‬ ‫امانت شام آن موقع چند‬ ‫سالتان بود؟‬ ‫امان��ت‪ :‬م��ن آن موقع‬ ‫‪ ۲۴‬سال سن داشتم‪ .‬تازه‬ ‫از دانش��کده خارج شده‬ ‫بودم‪ .‬بنده فق��ط نبودم‬ ‫که ‪ ۲۴‬س��امل ب��ود‪ .‬جناب‬ ‫آقای مهندس حبیبی هم‬ ‫‪ ۲۵‬س��اله بودند‪ .‬ایش��ان‬ ‫مهن��دس س��اختامن این‬ ‫بنا بودند‪ .‬آق��ای حقیقی‬ ‫تحصیل کرده دانش��کده‬ ‫فنی دانشگاه تهران بودند‬ ‫و من دانش��گاه هرنهای‬ ‫زیب��ا‪ .‬این‌ها همه نش��ان‬ ‫می‌ده��د آنروز‌ه��ا ایران‬ ‫چه قابلیت‌هایی داشت‪.‬‬ ‫مجله تابلو‪ :‬چه تاثیری‬ ‫س��اخنت این من��اد به این‬ ‫زیبایی در ادامه کار شام داشته است؟‬

‫برجا مباند؟‬ ‫امانت‪ :‬م��ا االن تکنولوژی ت��ازه داریم‬

‫امان��ت‪ :‬خب البته ای��ن یک نقطه مهم‬ ‫مراجعه برای بنده بوده‪ .‬باقی کارهایی که‬ ‫تکنولوژی عجیب غریبی در این‬ ‫انجام دادم اغلبش��ان با این شناسنامه مرا‬ ‫مام��ور کردند‪ .‬یعنی دیدند که ما این کار بنا به کار نرفته‪ .‬این بنا بنای ساده‬ ‫را کردیم و جرات کردیم این کار را بکنیم ایست‪ .‬همه مصالح محلی است و‬ ‫بقی��ه کار‌ها را هم به ما دادند‪ .‬مهم‌ترین همه کارگر‌ها هم محلی بودند که این‬ ‫تاثیرش اما متاس من با مردم ایران اس��ت بنا را ساختند و همه مهندسان ایرانی‬ ‫و اینکه ه��ر دو به این مراجعه می‌کنیم‪ .‬بودند تنها مهندس محاسباتش یک‬ ‫مردم��ی که من دوس��ت دارم و ملتی که‬ ‫رشکت انگلیسی بود‪.‬‬

‫یعنی بنت و دانش ساختامن که‬ ‫این بنا هم با آن دانش س��اخته‬ ‫ش��ده اس��ت‪ .‬س��اختامن‌های‬ ‫قدیم��ی مث��ل تخت جمش��ید‬ ‫(تخ��ت جمش��ید را ه��م اگ��ر‬ ‫منی‌س��وزاندند و کمی مراقبش‬ ‫بودن��د و ب��ه عم��د خراب��ش‬ ‫منی‌کردند) خیلی خوب می‌ماند‪ .‬پارتنون‬ ‫ه��م اگر در آت��ن منفج��ر منی‌کردند رس‬ ‫جایشان ایس��تاده بود‪.‬‬ ‫به ای��ن ترتیب ش��هیاد‬ ‫می‌تواند تا ‪ ۵۰۰‬سال رس‬ ‫جای خودش باش��د اگر‬ ‫به عم��د خرابش نکنند‪.‬‬ ‫ای��ن اتفاقات��ی اخی��را‬ ‫افت��اده روی نادان��ی و‬ ‫یا سو استفاده تعمیری‬ ‫ش��ده اس��ت که بجای‬ ‫تعمی��ر تخریبش کردند‬ ‫و آن تعمی��ر نتیجه این‬ ‫خرابی‌ها شده‪ .‬بنا البته‬ ‫متی��زکاری و مواظب��ت‬ ‫می‌خواه��د ولی طوری‬ ‫نیست که تعمیر اساسی‬ ‫هر چند وقت یک مرتبه‬ ‫بخواه��د‪ .‬اگ��ر مطالبی‬ ‫باش��د در خص��وص‬ ‫مشکالت س��اختامن به‬ ‫نس��بت خود ساختامن‬ ‫جزی��ی اس��ت‪ .‬بنابراین‬ ‫این بنا می‌تواند سال‌ها‬ ‫بر رس جای خودش بایس��تد‪ .‬چهل س��ال‬ ‫اس��ت که هیچ خربی نب��وده حاال ناگهان‬ ‫پنج س��ال پیش برای تعمیر کف محوطه‬ ‫اقدام کردند که به همه ساختامن صدمه‬ ‫زدند‪ .‬با بلدوزر س��نگ را برداش��ته‌اند و‬ ‫خب با این کار قیرگونی را خراب کرده‌اند‪.‬‬ ‫چی��زی که م��ن خیلی نگرانش هس��تم‬ ‫س��نگ‌های این بناس��ت که بینشان باید‬ ‫انعطاف داش��ته باش��د‪ .‬منی‌ش��ود مانند‬ ‫آجر آن را بند کش��ی کرد‪ .‬می‌شکند‪ .‬این‬ ‫س��نگ‌ها بزرگند و انبساط و انقباضشان‬ ‫‪7‬‬


‫زیاد اس��ت‪ .‬باید بینش��ان ماستیک قابل‬ ‫انعطاف باش��د‪ .‬بین این درز‌ها را سیامن‬ ‫خاکس�تری کردند چیزی که در قبل سفید‬ ‫و کرم بوده‪ .‬شاید به عمد شاید به اشتباه‬ ‫هر چه بوده این کار‌ها انجام شده و من‬ ‫خیل��ی خیلی نگرانم ب��رای اینکه با رسما‬ ‫تهران این سیامن‌ها یخ می‌زند و سنگ‌ها‬ ‫را می‌تراکن��د و منج��ر به ت��رک خوردن‬ ‫س��نگ‌های بزرگ می‌ش��ود‪ .‬این سنگ‌ها‬ ‫منحرصبه فرد هستند‪ .‬سنگ ‪ ۵/۴‬مرت طول‬ ‫در ‪ ۷۰/۱‬ارتف��اع را در کم�تر س��اختامنی‬ ‫دیده می‌شود‪.‬‬

‫دس��ت می‌زدند‪ .‬این‌ها درز‌ه��ا را خالی‬ ‫کردن��د و جایش س��یامن گذاش��تند‪ .‬من‬ ‫بار‌ه��ا در مصاحبه‌هایم گفتم که این کار‬ ‫درست نیست و ساختامن را با سیامن پر‬ ‫نکنید‪.‬‬

‫امان��ت‪ :‬بله‌‌‌ ه�مان ماس��تیکی که بین‬ ‫س��نگ‌های بنا هس��ت ما ب��ا مطالعه و‬ ‫توجه بین بنا گذاشتیم‪ .‬تکنولوژی عجیب‬ ‫غریب��ی در این بنا ب��ه کار نرفته‪ .‬این بنا‬ ‫بنای س��اده ایس��ت‪ .‬همه مصالح محلی‬ ‫اس��ت و همه کارگر‌ها ه��م محلی بودند مجله تابلو‪ :‬در س��ی و اندی سالی که‬ ‫که این بنا را س��اختند و همه مهندس��ان بعد از انقالب می‌گذرد آیا برای حفاظت‬ ‫ایرانی بودند تنها مهندس محاسباتش یک از بنا با شام متاسی گرفته‌اند؟‬ ‫رشکت انگلیس��ی بود‪ .‬ای��ن بنا با مطالعه‬ ‫کافی س��اخته شده است‪ .‬نباید به این بنا امانت‪ :‬نه! مدیران بن��ا گاهی برای من‬

‫مجله تابل��و‪ :‬این‬ ‫س��نگ‌ها را از کج��ا‬ ‫آورده‌اند؟‬ ‫امانت‪ :‬از جوشقان‬ ‫قال��ی آورده ش��ده‬ ‫که جایی اس��ت بین‬ ‫اصفهان و کاشان که‬ ‫معدن این س��نگ‌ها‬ ‫از آن اس��تاد قن�بر‬ ‫رحیم��ی ب��ود ک��ه‬ ‫شخصی بود بسیار با‬ ‫گذشت و فداکار و با‬ ‫همت و معادن مهم‬ ‫سنگ‌های ایران را او‬ ‫اس��تخراج کرده بود‪.‬‬ ‫م��ردی بود بس��یار‬ ‫جوامنرد که با او هم‬ ‫بعد از انقالب زندان‬ ‫ب��ود و با او بس��یار‬ ‫بدرفتاری ش��د‪ .‬خدایش بیامرزد‪ .‬من از او‬ ‫رستان را باال کنید و به طرف‬ ‫پرسیدم حد س��نگ چقدر است‪ .‬گفت تو‬ ‫آینده! مطمنئ هستیم به یک‬ ‫چقدر می‌خواهی ما‌‌‌ هامن قدر می‌آوریم‬ ‫فقط باید اج��ازه عبور کامیون‌های من را شکوهی خواهیم رسید‪ .‬شکی ندارد‬ ‫این موضوع‪ .‬با این استعدادی که‬ ‫از روی پل‌های وزارت راه بگیری‪.‬‬

‫نوش��تند اما به صورت رس��می باید کسی‬ ‫کنرتل داشته باشد‪ .‬مسئولیت این بنا صد‬ ‫بار عوض ش��ده‪ .‬یک وقت دست میراث‬ ‫فرهنگ��ی بود بعد در اختیار بنیاد رودکی‬ ‫ق��رار گرفت‪ .‬من که خرب ندارم و دورادور‬ ‫ایرانی‌ها دارند با سابقه و منابعی می‌شنوم‪ .‬اندکی دست ش��هرداری بود و‬ ‫مجله تابلو‪ :‬آی��ا تکنولوژی پیرشفته‌ای که هست… یک وقت‌هایی زمستان بعد در دس��ت ارش��اد‪ .‬مدام صاحب کار‬ ‫است‪ .‬به زودی ان شالله بهار‬ ‫عوض شده و این بنا در حقیقت مثل یک‬ ‫که در این بنا به کار رفته اس��ت که مانع‬ ‫می‌شود!‬ ‫بچه یتیم می‌ماند‪.‬‬ ‫از نفوذ آب شود؟‬

‫‪8‬‬


‫گذش��ته از هم��ه این حرف‌ه��ا این‌ها می‌خواه��د‪ .‬باید یک کار اساس��ی انجام‬ ‫بای��د با آقای مهن��دس حقیقی که این بنا دهند‪.‬‬ ‫را س��اخته اس��ت و خودش هنوز هم در‬ ‫کار هس��ت و بهرتین منبع مراجعه است مجله تابلو‪ :‬آخرین بار شام برج آزادی‬ ‫مش��ورت کنند و او را تصمیم گیرنده این را کی یادتان هست که دیدید؟‬ ‫مس��اله کنند که چه کس��ی حق دارد به‬ ‫آنجا دس��ت بزند و چط��ور آنجا را تعمیر امانت‪ :‬چند ماه قبل از انقالب‪.‬‬ ‫کند‪ .‬ایش��ان خیلی هم ناراحت هستند و‬ ‫‪ ۴‬سال پیش در س��ه روزنامه اعالم کردند مجل��ه تابل��و‪ :‬بع��د از انق�لاب امکان‬ ‫که این تعمیر نیست تخریب است‪ .‬هیچ برگشت برایتان وجود نداشته؟‬ ‫کس حرف ایشان را گوش نداده و اینهمه‬

‫هزینه شده است‪.‬‬

‫امانت‪ :‬امکان بوده‪ .‬صالح نبوده‪.‬‬

‫مجله تابلو‪ :‬آیا می‌شود مانع از تخریب مجل��ه تابل��و‪ :‬االن ک��ه به ب��رج نگاه‬ ‫این بنا شد؟‬ ‫می‌کنید کار خودت��ان را چگونه ارزیابی‬ ‫می‌کنید؟‬ ‫امان��ت‪ :‬بل��ه البت��ه کاری ن��دارد فقط‬ ‫باید ب��ا دقت و توجه ای��ن کار را دوباره امانت‪ :‬من فقط نگرانشم که اینو خراب‬ ‫انج��ام دهند‪ .‬ای��ن تکنول��وژی عجیب و نکنن��د‪ .‬این بنا هم ب��رای خودش باالخره‬ ‫غریبی منی‌خواهد‪ .‬تنها یک توجه س��اده تاری��خ زندگ��ی دارد‪ .‬همه ام��وری که بر‬

‫این بنا می‌گ��ذرد مثل یک آینه‬ ‫نش��ان می‌ده��د ک��ه در ایران‬ ‫چه می‌گ��ذرد‪ .‬همین که بجای‬ ‫تعمیر این بنا را زده‌اند و خراب‬ ‫کردند منایان گر وضع اجتامعی‬ ‫مملکت است‪ .‬روی در و دیوار‬ ‫بنا به ش��کل ش��دید نوشتند و‬ ‫بعد ب��ا تانک رفتند و روی س��قف موزه‬ ‫ایس��تادند‪ .‬این مثل یک بچه می‌ماند که‬ ‫در خانواده بی‌پدر و مادر مانده و کسی‬ ‫به فکرش نیست‪.‬‬ ‫پی��ام ای��ن بنا این‬ ‫اس��ت ک��ه فرهنگ‬ ‫عمیق��ی در آن‬ ‫مملک��ت ب��وده و‬ ‫هس��ت و ب��رای‬ ‫جوان��ان مانن��د یک‬ ‫خزان��ه عظیم��ی‬ ‫اس��ت که بتوانند از‬ ‫آن اس��تفاده کنن��د‪.‬‬ ‫ش��کی نیس��ت ک��ه‬ ‫مشکالتی که هست‬ ‫ح��ل می‌ش��ود و‬ ‫آینده ایران آینده‌ای‬ ‫درخش��ان اس��ت‪.‬‬ ‫وب��رای ای��ن بچ��ه‬ ‫فرصتی اس��ت که از‬ ‫این فرهن��گ عمیق‬ ‫این آینده درخش��ان‬ ‫را درس��ت کنند‪ .‬به‬ ‫نظ��رم ش��هیاد ه��م‬ ‫همی��ن را می‌گوید‪.‬‬ ‫می‌گوی��د ش�ما پایه‬ ‫درتاری��خ عمیق و فرهن��گ عمیق دارید‪.‬‬ ‫اما رستان را باال کنی��د و به طرف آینده!‬ ‫مطمنئ هس��تیم به یک شکوهی خواهیم‬ ‫رس��ید‪ .‬ش��کی ندارد این موضوع‪ .‬با این‬ ‫اس��تعدادی که ایرانی‌ها دارند با س��ابقه‬ ‫و منابعی که هس��ت… ی��ک وقت‌هایی‬ ‫زمستان اس��ت‪ .‬به زودی ان ش��الله بهار‬ ‫می‌شود!‬

‫‪9‬‬


‫س��ه روز پیش بود که خان��وم جون که‬ ‫مادر مادرم باش��ن‪ ،‬تلفن زدن گفنت میان‬ ‫خونه م��ا‪ .‬و خانوم جون آم��دن‪ .‬نه فکر‬ ‫کنید اینجوری که یه پیرزن میاد‌ها‪ ،‬اصال‪.‬‬ ‫قبال از اینکه صدای زنگ خونه بلند بش��ه‬ ‫ص��دای خانوم جون از ت��وی کوچه اومد‬ ‫که داش��ت با قرب��ان صدقه دس��توراتی‬ ‫ص��ادر می‌ک��رد‪ .‬این ه��م از توانایی‌های‬ ‫خانوم جان اس��ت که یه جوری دس��تور‬ ‫می‌دهد که نه تنها به کس��ی برمنی خورد‬ ‫بلکه از غریبه تا آش��نا با دل و جان انجام‬ ‫می‌دهند‪ .‬زن��گ در خانه زده ش��ده‪ .‬در‬ ‫باز ش��د و ص��دای خانوم ج��ان جلو‌تر از‬ ‫خودش��ان آمد که‪« :‬ماشاالله بهت پرسم‪،‬‬ ‫ماش��االله‪ ،‬همین طبقه اول برب توی خونه‬ ‫بذار وس��ط اتاق‪ ».‬و میز ب��ود که آمد و‬ ‫کارتن بود که پشت رس آن آمد‪.‬‬ ‫خانوم جان آمده بود که بعد از س��ال‌ها‬ ‫وس��ایل ش��ب یلدا را به ما بسپارد‪ .‬بدون‬ ‫هیچ گله‌ای به مادر گفت که دیگر کسی‬ ‫منانده اس��ت تا برای��ش مجمع بچینم‪ .‬تو‬ ‫مان��ده‌ای و ای��ن عزی��ز دل‪ .‬دیگه نوبت‬ ‫شامس��ت که ش��ب یلدا به پا کنید‪ .‬یک‬ ‫روز ماند بود تا ش��ب یلدا و خانوم جان‬ ‫خرب از دل من و مادر نداش��ت که ما هم‬ ‫از او بی‌کس‌تر ش��ده بودیم‪ .‬ما هم کسی‬ ‫رو نداشتیم که دعوت کنیم‪ .‬من که نواده‬ ‫او ب��ودم هیچ فامیل مادری در این خاک‬ ‫نداش��تم و از فامیل پدر هم سال‌ها بود‬ ‫که خربی نب��ود‪ .‬عکس دس��ته جمعی با‬ ‫دوستام که به گوشه آینه چسبانده بودم‬ ‫عین ذکر مصیبت‪ .‬درس��ت ‪ ۱۱‬نفر بودیم‬ ‫جلوی یه عامرت تاریخی‪ .‬از سمت راست‬ ‫که می‌ش��مردم‪ -۱ .‬مالزی‪ -۲ ،‬آمریکا‪-۳ ،‬‬ ‫‪10‬‬

‫لندن‪ -۴ ،‬قهر‪ -۵ ،‬ش��وهروبچه‪ -۶ ،‬کانادا‪،‬‬ ‫‪ -۷‬افرسدگ��ی مطلق‪ -۸ ،‬تهران‪ -۹ ،‬کانادا‪،‬‬ ‫‪-۱۰‬من‪ -۱۱ ،‬کانادا‪.‬‬ ‫وسایل شب یلدای خانوم جان که البته‬ ‫هزار تا کاربرد دیگه هم داشت‪ ،‬توی هال‬ ‫مانده بود بالتکلیف‪ .‬چند س��الی بود که‬ ‫یلدای دس��ته جمعی ندیده بودم‪ .‬کس��ی‬ ‫دعومتان نکرده بود‪ ،‬ما هم که کس��ی رو‬ ‫دعوت نکرده بودیم‪ .‬هرسال همه خاله‌ها‬ ‫و دایی‌ه��ا زنگ می‌زدند و می‌پرس��یدند‬ ‫چ��ه می‌کنید و ما ه��م می‌گفتیم هیچ و‬ ‫واقع��ا هیچ‪ .‬و آن‌ها همه به ش��دت یلدا‬ ‫می‌گرفتند‪.‬‬ ‫خانوم جون هم عینک به چشم به دقت‬ ‫س�ماور ذغالی رو زی��رورو می‌کرد ببینه‬ ‫هنوز سامله یا نه‪ .‬فردا شب یلدا بود و من‬ ‫وقت زیادی نداشتم‪ .‬حتی اگر هیچ کسی‬ ‫هم نبود باید این بساط رو به پا می‌کردم‪.‬‬ ‫یک س��اعتی گذش��ته بود و جایگاه شب‬ ‫یلدا آماده بود‪ ،‬اما مهامنی در میان نبود‪.‬‬

‫زنگ زدیم به چند نفر‪ .‬یکی از قبل جایی‬ ‫دعوت داشت‪ .‬ش��هره جون دوست مادر‬ ‫که گوش��ی رو برنداش��ته زد زیر گریه که‬ ‫صاحبخان��ه جوابش کرده بود و روزگارش‬ ‫س��یاه ش��ده بود‪ .‬تنها دوست من شیفت‬ ‫شب باید می‌رفت رسکار‪ .‬پرسخاله مادر با‬ ‫زنش دعواش شده بود و اعصاب مهامنی‬ ‫نداش��ت‪ .‬دوس��ت قدیمی پدر راهشون‬ ‫خیل��ی دور بود و حوصله ترافیک ش��ب‬ ‫یلدا رو نداشنت وعذرخواهی کردن‪ .‬براد ِر‬ ‫خانوم جون که دایی مادر باشن گفنت که‬ ‫بچه هاش��ون حتام دعوتش��ون می‌کنن و‬ ‫باید برن خونه بچه هاشون‪ .‬همکار من که‬ ‫چند ماهی بود با زنش از شهرستان آمده‬ ‫بودند ته��ران بهانه‌ای آوردند و دعوت را‬ ‫رد کردند‪ .‬خانوم جون راست می‌گفت که‬ ‫مردم حق دارند که دعوت را رد می‌کنند‪،‬‬ ‫بنده خدا‌ها فکر می‌کنند حتام باید جربان‬


‫کنن��د و آن‌ها هم مهامنی بدهند و حتام‬ ‫سختشان است با این گرانی‪ .‬خانوم جون‬ ‫اما آنچنان به دیدن میزکرس��ی و ظرف و‬ ‫ظروف به یاد خاطرات قدیم افتاده بودند‬ ‫ک��ه تصمیم گرفتند بروی��م خرید و حتی‬ ‫اگر شده سه نفری ش��ب یلدایی شاهانه‬ ‫بگیریم‪ .‬البته هر س��ه می‌دانس��تیم شب‬ ‫یلدای س��ه تایی آن هم در شهر خو ِد آدم‬ ‫اصال هم ش��اهانه نیس��ت‪ .‬بیشرت دردآور‬ ‫است تا شاهانه‪ .‬اما خرید شب یلدا واقعا‬ ‫برای هر س��ه نفر ما مثل سفر به رسزمین‬ ‫عجایب بود هم از ش��دت ذوق کاری که‬ ‫س��ال‌ها بود نکرده بودیم و هم از شدت‬ ‫گرانی به رسگیجه افتاده بودیم‪.‬‬ ‫سامور ذغالی روی یه میز کوچیک گوشه‬ ‫هال آماده بود و ردیف استکان‌های کمر‬ ‫باریک خانوم جون هم زیرش چیده شده‬ ‫بود‪ .‬به رس��م قدیم به ان��دازه یک عامله‬ ‫مهمون‪ .‬روی میز ت��وی مجمع یک عامله‬ ‫ظرف‌های کوچیک و ب��زرگ نقره و مس‬ ‫و بارفنت پر از آجیل و میوه و ش��یرینی و‬ ‫انار دون کرده‪ .‬ما س��ه نفر زیر کرس��ی و‬ ‫هیچک��س دیگری هم نب��ود‪ .‬با این همه‬ ‫ت��دارک من خیل��ی از تنهاییمون ناراحت‬ ‫ب��ودم و دمل می‌خواس��ت خان��وم ج��ون‬

‫دورش شلوغ باشه‪.‬‬ ‫صدای زنگ در آمد‪ .‬نه در حیاط که در‬ ‫خانه‪ .‬حاج خانوم تنها همس��ایه خانه دو‬ ‫طبقه ما که همکف می‌نشست پشت در‬ ‫بود‪ .‬یک سبد خرمالو تو بغلش بود‪ .‬بچه‬ ‫هاش جمع بودن خون��ه پرس بزرگش که‬ ‫طبقه چهارم یک س��اختامن بی آسانسور‬ ‫خانه داش��ت و او هم که پ��ا درد امانش‬ ‫رو بری��ده ب��ود نه که نخواه��د برود که‬ ‫نتوانس��ته بود ب��رود‪ .‬حاال ب��ا خرمالو‌ها‬ ‫آمده بود که ش��ب یلدا با ما باشد‪ .‬صدای‬

‫خانوم جان آمده بود که بعد از‬ ‫سالها وسایل شب یلدا را به ما‬ ‫بسپارد‪ .‬بدون هیچ گله ای به مادر‬ ‫گفت که دیگر کسی منانده است تا‬ ‫برایش مجمع بچینم‪ .‬تو مانده ای و‬ ‫این عزیز دل‪ .‬دیگه نوبت شامست‬ ‫که شب یلدا به پا کنید‪.‬‬ ‫زنگ در آمد‪ .‬زیبا تنها دوست من شیفت‬ ‫ش��ب را پیچان��ده ب��ود و ما را ب��ه قول‬ ‫خودش با یک بغل نرگس س��ورپریز کرد‪.‬‬ ‫ص��دای زنگ در آمد‪ .‬هم��کار غریب من‬ ‫در تهران‪ ،‬آنچنان احس��اس غریبی در این‬ ‫ش��هر نامهربان دلش را به درد آورده بود‬

‫عکس ها از هوتن سالمت‬

‫که رودربایس��تی را کنار گذاشته‬ ‫و هم�سر خجالتیش ی��ک عامله‬ ‫نان پنج��ره‌ای پخته و به خانه ما‬ ‫آم��ده بودند تا ج��ای خالی پدر‬ ‫و مادرش��ان را کنار م��ا پر کنند‪.‬‬ ‫صدای زنگ در آمد‪ .‬شهره جون با‬ ‫چشم‌های ورم کرده از گریه‪ ،‬بینی رسخ از‬ ‫رسما‪ ،‬لواشک خانگی آورده بود برای شب‬ ‫یلدای ما‪ .‬رسیده و نرسیده‪ ،‬جلوی غریبه‬ ‫و آش��نا به خانوم ج��ون گفت که پرسش‬ ‫از وقت��ی زن گرفته فقط با خانواده زنش‬ ‫رفت و آمد می‌کنه‪ .‬شوهرش هم از ترس‬ ‫طلبکار‌ه��ا رفته دهات خ��ودش رو گم و‬ ‫گ��ور کرده‪ .‬اون هم که عادت داره به هر‬ ‫سال خانه به دوش��ی‪ ،‬تصمیم گرفته بیاد‬ ‫اینجا که اگر هم خواس��ت گریه کنه تنها‬ ‫نباشه‪ .‬صدای زنگ در آمد‪ .‬پرسخاله مادر‬ ‫بود ب��ا هر چهارتا پ�سرش‪ .‬هنوز با زنش‬ ‫قهربود اما زن��ش از طریق پرس کوچکش‬ ‫بهش پیغام رسونده بوده که می‌خواد بره‬ ‫خانوم جون رو ببینه و قهر آمده بودند‪.‬‬ ‫بس��اط یلدای��ی خانوم جون بهانه ش��د‬ ‫ت��ا ما دوباره خان��ه رو پرکنیم از آنچه که‬ ‫س��ال‌ها بود فراموش کرده بودیم‪ .‬از قدم‬ ‫خوش مهامن‪ ،‬از عطر نرگس‪.‬‬ ‫قبل از خواب خانوم جون پیش��انی من‬ ‫را بوس��ید و گفت بس��اط یلدای��م رو به‬ ‫تو می‌س��پرم‪ ،‬زنده نگهش��ون دار‪ ،‬ازشون‬ ‫اس��تفاد کن‪ ،‬ش��اد زندگی ک��ن‪ .‬و من دمل‬ ‫نیوم��د به خان��وم جان بگوی��م که برای‬ ‫رفنت به دانش��گاهی در ینگ��ه دنیا فقط‬ ‫دو ت��ا چم��دون می‌تونم با خ��ودم بربم‬ ‫که حتی جای لباس ه��ام رو هم نداره و‬ ‫م��ادر هم باید این خونه رو بفروش��ه که‬ ‫خرج دانش��گاه من در بی��اد و توی خونه‬ ‫جدیدش جای میزکرس��ی نخواهد بود‪ .‬نه‬ ‫من جای بس��اط یلدای خان��وم جون رو‬ ‫داشتم و نه مادر‪.‬‬ ‫‪11‬‬


‫نس��ل بی‌خیال‪ ،‬نس��ل فرار از‬ ‫مسئولیت‪ ،‬نس��ل بی‌تفاوت و‪...‬‬ ‫خیلی صفت‌ه��ای ناخوش��ایند‬ ‫دیگ��ر معموال نصی��ب بچه‌های‬ ‫جوان امروزی می‌شود‪ .‬اما انگار‬ ‫همه این‌ه��ا توصیف مناس��ب‬ ‫ی��ا به�تر بگویم کاملی نیس��ت‪.‬‬ ‫مث�لا همی��ن زلزل�� ٔه آذربایجان‬ ‫یک مثال نقض اس��ت بر این قضاوت‌ها‪.‬‬ ‫وقتی صدا و س��یام دو روز س��کوت کرد‪،‬‬ ‫حت��ی ترجی��ح داد برنامه‌ه��ای طنزش را‬ ‫ه��م قلم نگیرد‪ ،‬همی��ن دخرت و پرسهای‬ ‫بی‌مس��ئولیت و بی‌تف��اوت بودند که در‬ ‫صف‌های بلند اهدای خون منتظر بودند‬ ‫تا نوبت‌شان بشود و برای کمک به زلزله‬ ‫زده‌ه��ا خ��ون بدهند‪ .‬همین‌ه��ا که پای‬

‫اما باکش��ان نبود‪ .‬مثل قرق��ی این طرف‬ ‫و آن ط��رف می‌رفتند و ب��رای هر کمکی‬ ‫داوطلب بودن��د‪ .‬اینجا و آنجا خوانده‌اید‬ ‫حکای��ت رسبازی را که بچه یکی از‌‌ هامن‬ ‫ش��هرهای زلزله زده ب��ود و به جای رفنت‬ ‫به ش��هر خودش علی رغم ارصار فرمانده‬ ‫ترجیح داده بود در یک روستا برای کمک‬ ‫مباند؟ از این بچه‌ها کم نبودند البته‪.‬‬ ‫اتف��اق جال��ب دیگری که همین نس��ل‬ ‫ظاه��را بی‌تف��اوت ام��ا متف��اوت انجام‬ ‫داد‪ ،‬س��ازماندهی فعالیت‌ه��ا بود‪ .‬خیلی‬ ‫ش��نیده‌ایم ک��ه ایرانی‌ه��ا آدم کاره��ای‬

‫تقس��یم همین کمک‌ها در میان آس��یب‬ ‫دیدگان بود‪ .‬با بعضی‌هایش��ان که حرف‬ ‫م��ی‌زدی‪ ،‬می‌گفتند در زلزل��ه بم هم به‬ ‫عنوان امدادگر داوطلب جضور داشته‌اند‪.‬‬ ‫آن روز‌ه��ا کم�تر از ‪ ۱۸‬سالش��ان بوده و‬ ‫امروز که کم�تر از یک دهه از آن روز‌ها‬ ‫می‌گذشت طوری راجع به امدادرسانی و‬ ‫تجربه‌هایشان حرف می‌زدند‪ ،‬انگار که با‬ ‫آدم جا افتاده‌ای طرف حس��اب هس��تی‪.‬‬ ‫چند نفری هم خودشان از قربانیان زلزل ٔه‬ ‫ب��م بودند و ح��اال خودش��ان را برسعت‬ ‫رس��انده بودند آذربایجان‪ ،‬چون احساس‬ ‫درد مش�ترک داش��تند با مردم زلزله زده‪.‬‬ ‫آن‌ه��ا گاهی گیج و مبه��وت می‌ماندند‪،‬‬ ‫ش��اید ناخودآگاه حضور در آنجا تصاویر‬ ‫مصیبت خودشان را در ذهنشان بازسازی‬

‫دس��ته جمعی نیس��تند یا مثال اگر دو تا‬ ‫ایرانی برای انجام کاری ائتالف کنند‪ ،‬اول‬ ‫همدیگر را دور می‌زنند! انگار قصه فرق‬ ‫داش��ت این بار‪ .‬آن‌ها به ط��ور جداگانه‬ ‫و از ش��هرهای مختلف س��تادهایی برای‬ ‫کمک تش��کیل داده بودند‪ .‬مترین خوبی‬ ‫بود برای انجام یک کار منس��جم تیمی و‬ ‫البت��ه خیرخواهانه‪ .‬آن‌ها به طور معمول‬ ‫کمک‌ها را در ش��هری که مبدا بود جمع‬ ‫می‌کردند و با انواع خودروهای سنگین‬

‫می‌کرد‪.‬‬ ‫البته طبق معمول انگار آن باال باالیی‌ها‬ ‫از ای��ن همدلی‌ها دل خوش��ی ندارد‪ .‬نه‬ ‫اینکه مخالف حضور جوانان باش��ند‪ ،‬نه!‬ ‫دوس��ت دارند همه چیز کامال با اطالع و‬ ‫در اختی��ار آن‌ها باش��د‪ .‬این بالی طبیعی‬ ‫هم ک��ه تبدیل ب��ه فرصتی ب��رای مترین‬ ‫کار تیم��ی و تقویت حس نوع دوس��تی‬ ‫ش��ده بود‪ ،‬با یک نگاه بیامرگونه به بالی‬ ‫بزرگرتی تبدیل ش��د‪ .‬آقایان آن قدر هول‬ ‫ش��دند که گفتند گروهی ب��ا پخش مواد‬ ‫غذایی تاریخ مرصف گذش��ته میان زلزله‬ ‫زدگان تبلیغ وهابیت می‌کردند! و عجبا از‬ ‫منطق محکم و استوار این ادعا!‬ ‫ب��ه نظ��ر می‌رس��د ک��ه این‌ه��ا هم��ه‬ ‫نشانه‌هایی است برای اینکه رفتار‌شناسی‬ ‫و درک این نسل نیاز به پژوهش و مطالعه‬ ‫عمی��ق و دقیق تری دارد‪ .‬تنه��ا اگر مثل‬ ‫نسل گذشته منی‌خورند‪ ،‬منی‌پوشند یا فکر‬ ‫منی‌کنند‪ ،‬دلیل بر بی‌مس��ئولیتی نیست‪،‬‬ ‫آن‌ه��ا به ای��ن راحتی‌ها کوت��اه منی‌آیند‪،‬‬ ‫آن‌ها معرتضند و البته خیلی مسئول!‬

‫اینرتنت و فیس��بوک به خی��ال بعضی‌ها‬ ‫عمرش��ان را به بطالت می‌گذرانند‪ ،‬کاری‬ ‫کردند کارستان! چطوری؟ از طریق همین‬ ‫اینرتن��ت و فیس بوک هم را خرب کردند و‬ ‫جلدی رفتند ب��ه پایگاه‌های انتقال خون‪.‬‬ ‫در‌‌ ه�مان فیسبوک‌ش��ان توفان��ی به راه‬ ‫انداختن��د تا باالخره س��یامی ملی مجبور‬ ‫ش��د اخب��ار مربوط ب��ه زلزله را پوش��ش‬ ‫دهد‪ .‬آن‌ه��ا آنالین عک��س می‌گرفتند و‬ ‫آپلود می‌کردن��د‪ ،‬بعد هامن‌ها صفحه به‬ ‫صفحه همخوان می‌ش��د‪ .‬خیلی‌ها دیگر‬ ‫کاری به اعالم رادیو و تلویزیون نداشتند‪،‬‬ ‫ای��ن بچه‌ها بودن��د که از مناط��ق زلزله خیلی شنیده‌ایم که ایرانی‌ها آدم‬ ‫زده آنالی��ن می‌نوش��تند در همین‬ ‫لحظه کارهای دسته جمعی نیستند یا مثال‬ ‫چ��ه چیزهایی نی��از فوری مردم اس��ت‪.‬‬ ‫در‌‌ ه�مان روزهایی ک��ه آذربایجان هنوز اگر دو تا ایرانی برای انجام کاری‬ ‫می‌لرزی��د‪ ،‬هن��وز هر لحظ��ه ممکن بود ائتالف کنند‪ ،‬اول همدیگر را دور‬ ‫فاجع��ه‌ای تکرار ش��ود‪ ،‬تازه ای��ن فاجعه می‌زنند! انگار قصه فرق داشت‪.‬‬ ‫می‌توانست مبراتب از خود مصیبت اصلی‬ ‫ویران کننده‌تر باشد‪ ،‬چون حاال دیگر هر و س��بک ب��ه آذربایجان می‌فرس��تادند‪.‬‬ ‫دیوار نیمه فروریخته‌ای می‌توانست چند چن��د نفری ه��م از تیمش��ان در مناطق‬ ‫نف��ر دیگر را به کام مرگ بکش��اند‪ .‬آن‌ها زلزله زده مس��تقر بودند که کار اصلیشان‬


‫عکس ها از خلیل پاشا‬


‫« م��ا ک��ه ش��طرنج ب��از نيس��تيم‪»....‬‬ ‫«نقشی رو به آس�مان»‪ « ،‬کاريکارتوری‬ ‫ب��رای کتابخوان��ی»‪ « ،‬يک دش��ت پر از‬ ‫شقايق»‪ «،‬دريچه ای که باغ گشوده می‬ ‫شود» و بس��یار تابلوی خالق ديگر‪ ،‬اما‬ ‫نه در منايشگاه و نه بر روی بوم و روی‬ ‫ديوار که بر روی تی رشت‪.‬‬ ‫‪ ۴۱‬هرنمند شاخص کشور اين بار برای‬ ‫بوم‪ ،‬يک تی رشت سفيد يا مشکی سايز‬ ‫‪ ۳۸‬تا ‪ ۴۰‬آستني کوتاه انتخاب کرده اند تا‬ ‫طرح های خود را در اين روزهای پايانی‬ ‫پايي��ز ب��ر قامت‬ ‫نگارخانه تابستان‬ ‫خان��ه هرنمندان‬ ‫بپوشانند و آن را‬ ‫«لب��اس هرن» نام‬ ‫نه��اده ان��د‪ .‬تی‬ ‫رشت هاي��ی ک��ه‬ ‫ه��ر ک��دام از ما‬ ‫ممکن اس��ت در‬ ‫هر جايی از خانه‬ ‫تا لباس کار به تن‬ ‫کني��م‪ .‬تی رشت‬ ‫هايی ک��ه بر تن‬ ‫هر کس��ی باشد‬ ‫نش��انه جوانی و‬ ‫روح زنده اوست‪.‬‬ ‫اي��ن روزها هر‬ ‫کس��ی با چسب‬ ‫مخص��وص و يک‬ ‫پريترن و رنگ می‬ ‫تواند هر طرحی‬ ‫از چه��ره خودش‬ ‫ي��ا تبليغ رشکتش‬ ‫را روی ت��ی رشت‬ ‫س��فيد يا مشکی‬ ‫اش بيان��دازد‪.‬‬ ‫‪14‬‬

‫يکی تصوير هرنمند دوس��ت داشتنی اش‬ ‫را روی پرياه��ن م��ی ان��دازد يکی عکس‬ ‫سیاس��تمداری و برخی هم عکسی از یک‬ ‫یا چند شهید را‪ .‬هامن تی رشت هايی که‬ ‫گاهی لباس کار است و گاهی لباس تبليغ‬

‫کاال و گاه��ی هم تبلي��غ اعتقادات هر‬ ‫فرد است‪.‬‬ ‫سابقه طراحی هرنی برروی تی رشت‬ ‫در جهان پديده نوينی نيست‪ .‬در ايران‬ ‫ني��ز برای نخس��تني بار در چند س��ال‬ ‫گذش��ته با آث��اری هرنمندان��ی با مارک‬ ‫«نيام نی» آغاز شد‪ .‬نيام بهنود‪ ،‬هرنمند‬ ‫جوان��ی بود که با خالقي��ت طرح های‬ ‫متفاوتی را روی تی رشت انداخت‪ .‬اين‬ ‫ط��رح ها در ابتدا نوش��ته هايی با خط‬ ‫نستعليق بود و کم کم تبديل به نقاشی‬ ‫ خط شد‪ .‬البته او‬‫بعدها ط��رح های‬ ‫خود را که شبيه آن‬ ‫به رسعت در ميان‬ ‫تی رشت فروشی ها‬ ‫و روی شال ها کپی‬ ‫می شد با تصاويری‬ ‫از روزنام��ه ه��ای‬ ‫دوره های مختلف‬ ‫تاريخ معارص را به‬ ‫روی تی رشت های‬ ‫خود انداخت‪.‬‬ ‫ب��ه گفت��ه برگزار‬ ‫کنن��دگان‪ ،‬ای��ن‬ ‫منایش��گاه هي��چ‬ ‫کارکردی (تجاری و‬ ‫تولی��د انبوه) ندارد‬ ‫و تنه��ا يک فرصت‬ ‫و امکان اس��ت که‬ ‫هرنمن��دان به جای‬ ‫طراحی و نقاش��ی‬ ‫برروی بوم‪ ،‬برروی‬ ‫ت��ی رشت نقاش��ی‬ ‫کنن��د و ت��ی رشت‬ ‫هاي��ی ک��ه دراين‬ ‫منايشگاه به منايش‬ ‫عکس ها از فتو یادگار‬


‫گذاشته می شوند‪ ،‬تک‬ ‫نسخه ای است‪.‬‬ ‫برنام��ه ري��زی اي��ن‬ ‫منايش��گاه از مرداد ماه‬ ‫‪ ۱۳۹۱‬آغاز ش��د و و به‬ ‫جه��ت بدس��ت آوردن‬ ‫يک شکل واحد و انجام‬ ‫متام��ی آثار بر روی يک‬ ‫جن��س و يک ان��دازه ‪،‬‬ ‫تع��داد يکصد تی رشت‬ ‫دوخته و آماده ش��د و‬ ‫بني حدود پنجاه هرنمند‬ ‫و ه��ر کدام دو عدد در‬ ‫رنگهای س��فيد و سياه‬ ‫به انتخاب خود هرنمند‬ ‫توزيع شد‪.‬‬ ‫در بروش��ور اي��ن‬ ‫منايش��گاه آمده است‪«:‬‬ ‫در اي��ن منايش��گاه‬ ‫هرنمن��دان نق��اش‪،‬‬ ‫گرافيس��ت‪ ،‬تصويرگر و‬ ‫صنايع دستی آثار هرنی‬ ‫خود را ب��ه جای بوم يا‬ ‫کاغ��ذ بر روی تی رشت‬ ‫اج��را کردن��د‪ .‬هدف از‬ ‫اي��ن منايش��گاه ايج��اد‬ ‫نگاهی نو به مقوله تی‬ ‫رشت ب��وده که بس��ته‬ ‫ب��ه س��ليقه و ه��دف‬ ‫هرنمن��د برخ��ی آنرا به‬ ‫شکل پوش��اک طراحی‬ ‫کردند و برخی ديگر تی‬ ‫رشت را دارای هويت و‬ ‫شخصيت خاص کرده و‬ ‫از ماهيت پوش��اک آن‬ ‫گذشته به خلق اثر پرداختند‪».‬‬ ‫در ادام��ه آمده اس��ت‪« :‬يک��ی ديگر از‬ ‫اه��داف اي��ن منايش��گاه ايج��اد تکاپو و‬ ‫فرصت کشف تازه جنس جديد به عنوان‬ ‫بسرت خلق اثر هرنی بود‪ .‬از ديگر اهداف‬ ‫فراهم آوردن طرح های نو و بديع به روی‬ ‫لباس آن هم توسط هرنمندان ايرانی بود ‪،‬‬

‫باشد که آثار خلق شده توسط هرنمندان‬ ‫داخلی را بر روی لباس های خود به جای‬ ‫تقليد و کپی گرفنت از آثار خارجی داشته‬ ‫باشيم ‪».‬‬ ‫ح��اال حاصل اي��ن پنج م��اه حضور ‪۴۱‬‬ ‫هرنمند اس��ت که می توانيد از طرح های‬ ‫ف��رزاد اديبی تا مينياتوره��ای گيزال وارگا‬ ‫س��ينايی تا طرح ه��ای فرح ابوالقاس��م‬

‫ببينيد‪.‬‬ ‫هرنمند ا ن��ی‬ ‫ک��ه در اي��ن‬ ‫منا يش��گا ه‬ ‫آثارش��ان ب��ه‬ ‫مناي��ش در‬ ‫آمده اس��ت عبارتند از‬ ‫‪«:‬فرح ابوالقاسم‪ ،‬فرزاد‬ ‫اديبی‪ ،‬فريب��ا افالطون‪،‬‬ ‫اوني��ش ام�ين اله��ی‪،‬‬ ‫س�يروس آقاخانی‪ ،‬رضا‬ ‫بانگيز‪ ،‬فاطمه بهرامی‪،‬‬ ‫مهناز پس��يخانی‪ ،‬سمريا‬ ‫پهلوانی‪ ،‬هادی جاملی‪،‬‬ ‫جمش��يد حقيق��ت‬ ‫ش��ناس‪ ،‬آرزو حي��دری‪،‬‬ ‫محس��ن داي��ی نب��ی‪،‬‬ ‫ش��هناز زهت��اب‪ ،‬گيزال‬ ‫وارگا س��ينايی‪ ،‬ج�لال‬ ‫شباهنگی‪ ،‬بهزاد شفق‪،‬‬ ‫دل�بر ش��هباز‪ ،‬به��زاد‬ ‫شيشه گران‪ ،‬قباد شيوا‪،‬‬ ‫رض��وان ص��ادق زاده‪،‬‬ ‫رحم��ن طائف��ی اقدم‪،‬‬ ‫کيوان عس��گری‪ ،‬س��يد‬ ‫محم��د فاطمی‪ ،‬صادق‬ ‫ف��رج تربيزی‪ ،‬س��يامک‬ ‫فرخجس��ته‪ ،‬پدي��ده‬ ‫فرزان‪ ،‬الهام فرس��ادنيا‪،‬‬ ‫فل��ورا في��ض بخ��ش‪،‬‬ ‫نيلوف��ر ق��ادری ن��ژاد‪،‬‬ ‫محمدرضا قربانی اقدم‪،‬‬ ‫فرزانه قريش��ی‪ ،‬ماتيسا‬ ‫کازرونی‪ ،‬ژيال کامياب‪،‬‬ ‫نعم��ت الله ای‪ ،‬طاهره‬ ‫محب��ی تابان مونس محم��ودی‪ ،‬هاميون‬ ‫موس��وی‪ ،‬احمد م�يرزازاده‪ ،‬مين��ا نادری‬ ‫جواد نوبهار‪ ،‬احمد وکيلی‪ ،‬رضا هدايت‪».‬‬ ‫اين منايش��گاه ‪ ۲۰‬آذرماه برپا شده و تا‬ ‫‪ ۲۹‬ادامه دارد‪ .‬قيمت پايه لباس های هرن‬ ‫اين منايشگاه ‪ ۲۰۰‬هزار تومان است‪.‬‬ ‫‪15‬‬


‫گاه انتخاب عنوان‬ ‫برای منت ب��ه قدری‬ ‫ذه��ن نویس��نده‬ ‫را درگی��ر می‌کن��د‬ ‫ک��ه ش��اید خ��ود‬ ‫م�تن چنی��ن نکن��د‪.‬‬ ‫جس��ارت‪ ،‬خشونت‪،‬‬ ‫شورش‪ ،‬هرنخیابانی‪،‬‬ ‫موس��یقی هی��پ‬ ‫هاپ‪ ،‬آنارشیسم و‪...‬‬ ‫لغات��ی هس��تند که‬ ‫در برخ��ورد ب��ا آثار‬ ‫بوری��س بی��ژن صابری در ذهنم گش��ت‬ ‫می‌زنند‪.‬‬ ‫بوریس بی��ژن صابری‪ ،‬ط��راح لباس ‪۳۵‬‬ ‫س��ال ٔه آملانی ‪ -‬ایرانی‪ ،‬متولد مونیخ آملان‬ ‫و ساکن بارس��لونای اسپانیاست‪ ،‬عالقه و‬ ‫استعدادش در طراحی لباس را از نوجوانی‬

‫با ایجاد تغییر در لباس‌هایش و س��اخت‬ ‫اکسس��وار چرمی مح��ک زد‪ .‬همزمان به‬ ‫تحصیل در رش��ت ٔه طراحی مد پرداخت و‬ ‫در س��ال ‪ ۲۰۰۶‬از دانشگاه بارسلونا فارغ‬ ‫التحصیل شد‪ .‬از سال ‪ ۲۰۰۷‬با ثبت برند‬ ‫«بوری��س بی��ژن صابری» به ط��ور جدی‬ ‫و حرف��ه‌ای وارد عرص��ه مد و لباس ش��د‬

‫و دی��ری نگذش��ت‬ ‫ک��ه به هفت ٔه فش��ن‬ ‫پاریس دعوت ش��د‬ ‫تا آثارش در سالنام ٔه‬ ‫این فستیوال منترش‬ ‫شود‪.‬‬ ‫صاب��ری بیش�ترین‬ ‫تاثی��ر را از خیاب��ان‪،‬‬ ‫فرهن��گ هیپ هاپ‬ ‫و‌گاه جنبش‌ه��ای‬ ‫مدنی می‌گیرد‪ .‬باری‬ ‫جامع ٔه آث��ار صابری‬ ‫به آنارشیس��م متایل بیشرتی دارد و درگیر‬ ‫قواع��د و قوانین سیس��تامتیک غالب بر‬ ‫جامعه نیس��ت‪ .‬جالب اینکه در کنار این‬ ‫ه��رج و مرج ک��ه در برش‌ه��ا و قواره‌ها‬ ‫دیده می‌شود بوریس به نوعی ظرافت در‬ ‫اجرا ش��هره است‪ .‬ظرافتی در جزییات که‬


‫در دوخت‌ها و تکه دوزی‌ها چشم نوازی‬ ‫می‌کن��د و در هر برخورد ب��رای صاحب‬ ‫لباس بخش��ی پنهان و کشف نشده باقی‬ ‫می‌گذارد‪.‬‬ ‫بی ش��ک ش��هرت بوریس در قواره‌های‬ ‫جذاب و راحتی که به تن مشرتی می‌کند‬ ‫ناش��ی از تحقیق��ات و مطالعات تکمیلی‬ ‫طراح در زمین ٔه آناتومی انس��ان اس��ت‪ ،‬تا‬ ‫آنج��ا که طراح به لباس ب��ه عنوان زرهی‬ ‫برای حفظ تن می‌نگرد‪.‬‬ ‫جس��ارت بوریس در کار و اس��تقبالش‬ ‫از اتفاقات ن��و‪ ،‬در کنار عالقه‌اش به علم‬ ‫ش��یمی و ترکیب مواد‪ ،‬طراح را به سمت‬ ‫دنیای جدیدی از مواد س��وق داده است‪،‬‬ ‫موادی که‌گاه به قدری خاص و نامتعارف‬ ‫هستند که می‌توان آن را به عنوان امضای‬ ‫ط��راح قلمداد کرد‪ .‬ای��ن آزمون و خطا‌ها‬ ‫در کن��ار عالق ٔه خ��اص بوریس به چرم در‬ ‫س��ال ‪ ۲۰۱۰‬به ابداع نوعی چرم شیشه‌ای‬ ‫منحرص به فرد ختم شد که طراح از آن در‬ ‫مجموعه‌ای با نام خون بهره برد‪.‬‬ ‫ش��اید بارز‌ترین فرم س��اختار ش��کن و‬ ‫اعرتاضی را بتوان در مجموع ٔه سال ‪۲۰۱۱‬‬ ‫صابری جس��ت‪ ،‬آنج��ا که با اس��تفاده از‬ ‫خ��ون حیوانات ب��ه رنگ آمی��زی چرم و‬ ‫پارچ ٔه آثارش پرداخت‪‌.‬گاه فرم‌ها و مرتیال‬ ‫مرصفی بوریس به قدری از قواعد فاصله‬ ‫می‌ گیرن��د که لب��اس از ماهیت مرصفی‬ ‫خود خارج شده و به اثری تجسمی تبدیل‬ ‫می‌ش��ود و در گالری‌ها و کلکسیون‌های‬ ‫شخصی جای می‌گیرد‪.‬‬ ‫ب��ا نگاهی کلی ب��ه آثار بوری��س بیژن‬ ‫صاب��ری و ف��رم ارای��ه آث��ار و چیدم��ان‬ ‫منایش��گاه‌هایش می‌توان گف��ت بوریس‬ ‫هرنمن��دی پیرشوس��ت ک��ه ب��ا جامعه و‬ ‫خیابان رفاقتی دیرینه دارد‪.‬‬

‫عکس ها از وبسایت بوریس بیژن صابری‬

‫‪17‬‬


‫رقص عربی‪ ،‬رقص ش��کم یا رقص بالی رقصی اس��ت که در اکرث کشورهای خاورمیانه و خصوصا عربی‬ ‫رواج دارد و زن��ان بیش�ترین طرف��داران این رقص هس��تند‪ .‬اصطالح رقص بالی ترجمه ایس��ت از کلمه‬ ‫فرانسوی «دنس دو ولته» که در دوران ویکتوریا رواج داشته و رقصی است که متامی قسمت‌های بدن‬ ‫در‌ آن حرکت می‌کند‪ .‬این رقص بس��ته به منطقه و کشورهای جهان متفاوت است و در هر کشوری به‬ ‫شیوه‌ای آن را می‌رقصند‪.‬‬ ‫در ای��ن ویدی��و خانم بهناز‪ ،‬مربی آموزش رقص در مالزی در خصوص این رقص‪ ،‬دالیل عالقه مردم به‬ ‫این رقص و رقص در کشور ایران و مالزی صحبت می‌کند‪.‬‬ ‫‪18‬‬


‫چند سال پیش وقتی بلوتوث وارد بازار‬ ‫موبایل شد‪ ،‬خیلی همه گیر شد‪ .‬مثال توی‬ ‫مرتو‪ ،‬در هیاهوی اون همه شلوغی صدای‬ ‫رد و بدل ش��دن انواع و اقس��ام بلوتوث‬ ‫توجه همه را به خ��ود جلب می‌کرد‪ .‬اما‬ ‫انگار بلوتوث فق��ط یک مد زودگذر بود‬ ‫و دوباره اس‌ام اس رو اومد‪ .‬فرهنگستان‬ ‫زبان فارس��ی هم که معموال عالج واقعه‬ ‫را پ��س از وقوع می‌کن��ه‪ ،‬کلمه پیامک را‬ ‫رو به جای اس‌ام اس پیشنهاد کرد که جز‬ ‫گاهی در مکاملات رس��می و اداری جایی‬ ‫بین مردم پی��دا نکرد‪ .‬البت��ه بگذریم که‬ ‫این کلمه حتی وارد نوحه‌ها و مرثیه‌های‬ ‫آن چنان��ی هم ش��د‪ .‬ط��رف ب��رای امام‬ ‫حسین خوند‪:‬‬ ‫ه��ر ش��ب‬ ‫ب��ه ش�ما من‬ ‫ت��ک می‌زنم‪،‬‬ ‫اگ��ه ج��واب‬ ‫ن��دی پیامک‬ ‫می‌زنم! «‬ ‫گاه��ی می��زان اس‌ام اس‌های‬ ‫مناس��بتی دیوونه کننده س��ت‪،‬‬ ‫طب��ق آم��ار مث�لا عی��د فط��ر‬ ‫همین امس��ال طی ‪ ۳۶‬س��اعت‬ ‫‪ ۸۰۰‬میلی��ون اس‌ام اس توس��ط‬ ‫مشرتکان همراه اول ارسال شده‪،‬‬ ‫ت��ازه ایرانس��لی‌ها ت��وی همین‬ ‫م��دت روی اون��ا رو کم کردند و بیش�تر‬ ‫از ‪ ۹۰۰‬میلی��ون اس‌ام اس ب��ه همدیگ��ه‬ ‫زدند! همه اینا نشون می‌ده که توی این‬ ‫س��ال‌ها اس‌ام اس واس��ه خودش شده یه‬ ‫رسانه‪ .‬نکته جالب‌تر اینه که حتی خیلی‬ ‫از رشکت‌ها‪ ،‬فروش��گاه‌ها و حتی ادارات‬ ‫دولت��ی هم تبلیغات یا م��وارد مهم رو با‬ ‫اس‌ام اس به مشرتیاش��ون اطالع رس��انی‬ ‫می‌کنند‪ .‬مدیر کل روابط عمومی رشکت‬ ‫مخاب��رات آم��ار عجیبی رو اع�لام کرده‪:‬‬ ‫‪ ۲۰‬میلی��ون پیامک تبلیغات��ی یا به طور‬ ‫کلی عمومی در روز ارس��ال می‌شه! این‬

‫هم یه جورایی یعن��ی روزنامه و رادیو و‬ ‫تلویزیون کشک‪.‬‬ ‫بعضی کارشناس��ا می‌گ��ن وقتی فضای‬ ‫اجتامعی سیاسی یه مملکت بسته ست‪،‬‬ ‫روی آوردن ب��ه ای��ن نوع ابزار‌ه��ا زیاد‬ ‫می‌ش��ه‪ .‬یه جورایی انگار قب�لا رو در و‬ ‫دیوار چیز می‌نوش�تن‪ ،‬ح��اال که مدرنش‬ ‫اوم��ده خوب چ��را ازش اس��تفاده نکنن‪.‬‬ ‫روحی��ه طنز‌پرداز ایرون��ی رو هم اگه به‬ ‫ای��ن ماجرا اضافه کنی نتیجه ش می‌ش��ه‬ ‫وضعیتی که عرض شد‪ .‬رس انتخابات سال‬ ‫‪ ۸۸‬ب��رای مدتی اس‌ام اس‌ها قطع ش��دن‬ ‫و بع��د از اون هم برای مه��ار اعرتاضات‬ ‫خیلی ش��نیده می‌ش��د که مثال اطالعات‬

‫بعضی��ا رو ب��ه خاطر اس‌ام اس هاش��ون‬ ‫دستگیر کرده‪ .‬اما آیا این حجم اس‌ام اس‬ ‫رو از نظر محتوا می‌ش��ه دسته بندی کرد‬ ‫یا نه؟‬ ‫شاید جالب باش��ه اول چند تا از اون با‬ ‫حاالش رو با هم بخونیم‪:‬‬ ‫» در زم��ان بنی امی��ه عبیدالله بن زیاد‬ ‫نزد لشکریان رفت و گفت آیا شام همگی‬ ‫اهل «ش��ام» هس��تید؟ ناگه��ان جنتی از‬ ‫میان جمعی��ت فریاد زد‪ :‬پ نه پ‪ ،‬رژیم‬ ‫گرفتیم و فقط ساالد می‌خوریم! «‬ ‫» نظر به تصمیم مدبرانه مسوالن نظام‬

‫در خص��وص افزای��ش جمعیت‬ ‫کشور سال ‪ ۹۲‬از هم کنون سال‬ ‫«تخم ری��زی ملی و جفت گیری‬ ‫رشعی» نام گذاری شد! «‬ ‫» ان��گار داروخانه‌ه��ا ه��م‬ ‫فهمیدن ما تو این مملکت مدام‬ ‫در ح��ال ج��ر خوردن هس��تیم‪،‬‬ ‫آخ��ه هر وقت می‌رم دارو بگیرم‬ ‫بقیشو چسب زخم می‌دن «‬ ‫» ره�بر ما آن طفل ‪ ۱۳‬س��اله‌ای س��ت‬ ‫که سوزن برداش��ته‪ ،‬یواشکی کاندوم‌های‬ ‫پدرش را س��وراخ می‌کند‪ ،‬تا ب��ا آرمانهای‬ ‫والیی تجدید پیامن کند «‬ ‫گاهی هم شعرهای ش��اعران طنز‌پرداز‬ ‫تبدیل ب��ه اس‌ام اس‬ ‫می‌شه‪:‬‬ ‫» آن شنیدس��تی که‬ ‫قذافی شبی‬ ‫گفت ب��ا صدام در‬ ‫کنج لحد‬ ‫میهامن داریم‪ ،‬خیز آماده شو‬ ‫می‌رسد این روز‌ها بشار اسد«‬ ‫جز اس‌ام اس‌های که کال هدفش��ون‬ ‫رسگرمی یا خندوندن مخاطبه‪ ،‬بیش�تر‬ ‫اونا ب��ا مس��ائل روز جامعه همخونی‬ ‫دارن��د‪ ،‬از تصمیامت دول��ت گرفته تا‬ ‫سن جنتی و مش��کالت اقتصادی و‪....‬‬ ‫مثال همین موضوع نوسانات نرخ ارز‪،‬‬ ‫اس‌ام اس‌هاش رو نگرفتین؟ بفرمایین‪:‬‬ ‫» دعای هفته‪ :‬پروردگارا! گناهانم را به‬ ‫ریال و کارهای نیکم را به دالر محاس��به‬ ‫بفرما! «‬ ‫» رئیس کل بان��ک مرکزی اعالم کرد‪ :‬ما‬ ‫دیگر ارزی نداریم‪ ،‬شام امری ندارید! «‬ ‫تا حاال یه تحقیق دانش��گاهی درست و‬ ‫درمون درباره این موضوع شده یا نه‪ ،‬اما‬ ‫فکر می‌کنم بچه‌هایی که رشته‌های علوم‬ ‫اجتامع��ی و ارتباطات می‌خون��ن‪ ،‬یا این‬ ‫نوش��ته‪ ،‬همین االن یه موضوع به روز و‬ ‫ناب واسه پایان‌نامه شون پیدا کردن ;)‬ ‫‪19‬‬


‫«بسرتم صدف خالی یک تنهایی است‬ ‫و تو چون مروارید‬ ‫گردن آویز سان دگری»‬ ‫فرق��ی منی‌کند که امیرهوش��نگ ابتهاج‬ ‫س��میعی گیالنی ‪ ۶‬اسفند ‪ ۱۳۰۶‬در رشت‬ ‫به دنیا آمده باشد یا زمانی دیگر در جای‬ ‫دیگ��ری‪ .‬مهم این اس��ت ک��ه او از زبان‬ ‫احساس من و تو شعر گفته و بسیاری از‬ ‫آن‌ها در حافظه تاریخیامن ماندگار است‪.‬‬ ‫شاید برای خیلی‌ها اینکه هوشنگ ابتهاج‬ ‫(س��ایه) مدت��ی مدیر کل رشک��ت دولتی‬ ‫س��یامن تهران ب��وده‪ ،‬تعجب آور باش��د‪.‬‬ ‫می‌دانس��تید تصنیف «تو‌ای پری کجایی»‬ ‫ک��ه در زندگ��ی خیلی از ما‌ه��ا از خاطره‬ ‫ساز‌ترین‌ها بوده نیز از سایه است؟‬ ‫س��ایه‪ ،‬روزی از کانون نویسندگان ایران‬ ‫به همراه چند ش��اعر و نویس��نده دیگر‬ ‫اخراج شد‪ .‬ابتهاج در سال ‪ ۱۳۵۸‬زمانی که‬ ‫‪20‬‬

‫چهره‌های شاخصی‬ ‫چون احمد شاملو‪،‬‬ ‫غالمحسین ساعدی‬ ‫و اسامعیل خویی‬ ‫عضو هیئت دبیران‬ ‫کان��ون بودند‪ ،‬در‬ ‫کن��ار همه اعضای‬ ‫توده‌ای و چند تن‬ ‫دیگر مثل سیاوش‬ ‫کرسای��ی اخ��راج‬ ‫شد‪ .‬با وجود اینکه‬ ‫به گفت ٔه دوستانش‬ ‫او هرگز ت��وده‌ای‬ ‫نبوده‪ ،‬دلیل اخراج‬ ‫او داشنت ارتباط با‬ ‫حزب ت��وده بوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫می‌گویند شاملو‬ ‫و ابته��اج چن��دان‬ ‫دل خوش��ی از‬ ‫ه��م نداش��ته‌اند‪،‬‬ ‫عکس از حسن رسبخشیان حال ای��ن اختالف‬ ‫به تفاوت دیدگاه‌ش��ان به حوزه ش��عر بر‬ ‫می‌گردد یا سیاس��ت یا هیچ کدام این‌ها‪،‬‬ ‫خ��دا می‌داند! ام��ا دکرت مرتض��ی کاخی‬ ‫ک��ه دوس��ت ه��ر دو آن‌ها ب��ود در این‬ ‫باره می‌گوید‪« :‬وقتی ش��املو را می‌بردند‬ ‫از بیامرس��تان که دفن کنن��د من پهلوی‬ ‫شفیعی و سایه ایستاده بودم‪ .‬سایه خیلی‬ ‫غمگین بود‪ .‬جنازه ش��املو که رد می‌شد‪،‬‬ ‫س��ایه بلندبلند گریه می‌کرد‪ .‬بس��یار آدم‬ ‫عاطفی اس��ت‪ .‬حت��ی از او س��وال کردم‬ ‫ک��ه چرا چی��زی درباره ش��املو نگفتی یا‬ ‫یادی بکنی‪ .‬گفت اصال نتوانس��تم ش��عر‬ ‫بگویم‪ .‬خیلی دوس��تش داش��تم و خیلی‬ ‫هم ناراحت ش��دم ولی نتوانستم شعری‬ ‫بگویم که مناسب حامل باشد‪».‬‬ ‫در کنار شعر و شاعری‪ ،‬یکی از کارهای‬ ‫ماندگار ابتهاج روایتی اس��ت که از دیوان‬ ‫حافظ داش��ته‪ ،‬او در س��ال ‪ ۱۳۷۲‬آن را با‬ ‫عن��وان «حافظ به روایت س��ایه» منترش‬

‫کرد ک��ه حاصل س��ال‌ها حافظ‬ ‫پژوهی اوست‪.‬‬ ‫ابته��اج در س��الهای ‪ ۱۳۵۰‬ت��ا‬ ‫‪ ۱۳۵۶‬رسپرس��ت برنامه معروف‬ ‫«گل‌ه��ا» در رادی��و ایران ب��ود‪ .‬اتفاقا به‬ ‫خاطر پر و بال دادن به موس��یقی سنتی‬ ‫در ای��ن برنام��ه برخ��ی ب��ه وی انتق��اد‬ ‫می‌کنند‪ .‬اما او پس از برخورد ارتش شاه‬ ‫با انقالبیون در ‪ ۱۷‬ش��هریور ‪ ۵۷‬به همراه‬ ‫محمدرض��ا لطفی‪ ،‬محدرضا ش��جریان و‬ ‫حسین علیزاده به نشانه اعرتاض از رادیو‬ ‫استعفا کرد‪.‬‬ ‫می‌گویند س��ایه نوآور‌تری��ن که ‌نرسای‬ ‫شعر فارسی اس��ت و کالسیک‌ترین شاعر‬ ‫نو‌پ��رداز‪ .‬او را حتی حافظ ش��عر معارص‬ ‫هم می‌دانند‪ .‬دکرت غالمحس��ین یوس��فی‬ ‫می‌گوی��د‪« :‬در غ��زل فارس��ی مع��ارص‪،‬‬ ‫شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شامر‬ ‫آثار خ��وب و خواندنی اس��ت‪ .‬مضامین‬ ‫گیرا و دلکش‪ ،‬تش��بیهات و اس��تعارات و‬ ‫صور خی��ال بدیع‪ ،‬زب��ان روان و موزون‬ ‫و خوش‌ترکی��ب و هامهن��گ ب��ا غ��زل‪،‬‬ ‫از ویژگیه��ای ش��عر اوس��ت و نیز رنگ‬ ‫اجتامعی ظریف آن یادآور ش��یو ٔه دلپذیر‬ ‫حافظ است‪».‬‬ ‫فرق��ی منی‌کند که امیرهوش��نگ ابتهاج‬ ‫س��میعی گیالنی ‪ ۶‬اسفند ‪ ۱۳۰۶‬در رشت‬ ‫به دنیا آمده باشد یا زمانی دیگر در جای‬ ‫دیگ��ری‪ .‬مهم این اس��ت ک��ه او از زبان‬ ‫احساس من و تو شعر گفته و بسیاری از‬ ‫آن‌ها در حافظه تاریخیامن ماندگار است‪.‬‬ ‫شاید برای خیلی‌ها اینکه هوشنگ ابتهاج‬ ‫(س��ایه) مدت��ی مدیر کل رشک��ت دولتی‬ ‫س��یامن تهران ب��وده‪ ،‬تعجب آور باش��د‪.‬‬ ‫می‌دانستید تصنیف «تو‌ای پری کجایی»‬ ‫که در زندگ��ی خیلی از ما‌ه��ا از خاطره‬ ‫ساز‌ترین‌ها بوده نیز از سایه است؟‬ ‫س��ایه‪ ،‬روزی از کانون نویسندگان ایران‬ ‫به همراه چند ش��اعر و نویس��نده دیگر‬ ‫اخراج ش��د‪ .‬ابتهاج در سال ‪ ۱۳۵۸‬زمانی‬ ‫که چهره‌های شاخصی چون احمد شاملو‪،‬‬ ‫غالمحسین س��اعدی و اس�ماعیل خویی‬ ‫عضو هیئت دبیران کانون بودند‪ ،‬در کنار‬ ‫همه اعضای توده‌ای و چند تن دیگر مثل‬


‫سیاوش کرسایی اخراج شد‪ .‬با وجود اینکه‬ ‫به گفت ٔه دوستانش او هرگز توده‌ای نبوده‪،‬‬ ‫دلیل اخراج او داشنت ارتباط با حزب توده‬ ‫بوده است‪.‬‬ ‫می‌گویند ش��املو و ابته��اج چندان دل‬ ‫خوش��ی از ه��م نداش��ته‌اند‪ ،‬ح��ال این‬ ‫اخت�لاف به تفاوت دیدگاه‌ش��ان به حوزه‬ ‫ش��عر بر می‌گردد یا سیاست یا هیچ کدام‬ ‫این‌ه��ا‪ ،‬خ��دا می‌داند! اما دک�تر مرتضی‬ ‫کاخی که دوست هر دو آن‌ها بود در این‬ ‫باره می‌گوید‪« :‬وقتی ش��املو را می‌بردند‬ ‫از بیامرس��تان ک��ه دفن کنن��د من پهلوی‬ ‫شفیعی و سایه ایستاده بودم‪ .‬سایه خیلی‬ ‫غمگین بود‪ .‬جنازه ش��املو که رد می‌شد‪،‬‬ ‫س��ایه بلندبلند گریه می‌کرد‪ .‬بس��یار آدم‬ ‫عاطفی اس��ت‪ .‬حتی از او سوال کردم که‬ ‫چرا چیزی درباره ش��املو نگفتی یا یادی‬ ‫بکنی‪ .‬گفت اصال نتوانس��تم شعر بگویم‪.‬‬ ‫خیل��ی دوس��تش داش��تم و خیل��ی هم‬ ‫ناراحت شدم ولی نتوانستم شعری بگویم‬ ‫که مناسب حامل باشد‪».‬‬ ‫در کنار شعر و شاعری‪ ،‬یکی از کارهای‬ ‫ماندگار ابتهاج روایتی اس��ت که از دیوان‬ ‫حافظ داش��ته‪ ،‬او در س��ال ‪ ۱۳۷۲‬آن را با‬ ‫عن��وان «حافظ به روایت س��ایه» منترش‬ ‫کرد ک��ه حاصل س��ال‌ها حاف��ظ پژوهی‬ ‫اوست‪.‬‬ ‫ابته��اج در س��الهای ‪ ۱۳۵۰‬ت��ا ‪۱۳۵۶‬‬

‫رسپرس��ت برنام��ه مع��روف «گل‌ها» در‬ ‫رادی��و ایران بود‪ .‬اتفاقا به خاطر پر و بال‬ ‫دادن به موس��یقی س��نتی در این برنامه‬ ‫برخی به وی انتق��اد می‌کنند‪ .‬اما او پس‬ ‫از برخورد ارتش ش��اه با انقالبیون در ‪۱۷‬‬ ‫ش��هریور ‪ ۵۷‬به همراه محمدرضا لطفی‪،‬‬ ‫محدرضا ش��جریان و حس��ین علیزاده به‬ ‫نشانه اعرتاض از رادیو استعفا کرد‪.‬‬ ‫شاید برای خیلی‌ها اینکه هوشنگ‬ ‫ابتهاج (سایه) مدتی مدیر کل رشکت‬ ‫دولتی سیامن تهران بوده‪ ،‬تعجب آور‬ ‫باشد‪ .‬می‌دانستید تصنیف «تو‌ای پری‬ ‫کجایی» که در زندگی خیلی از ما‌ها از‬ ‫خاطره ساز‌ترین‌ها بوده نیز از سایه‬ ‫است؟‬

‫ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ‬ ‫اجتامعی ظریف آن یادآور شیو ٔه‬ ‫دلپذیر حافظ است‪».‬‬ ‫هرچن��د پ��س از ظه��ور ش��عر‬ ‫نیامی��ی او در این زمینه نیز طبع‬ ‫آزمایی کرد ام��ا همچنان غزلرسا‬ ‫باقی ماند‪ .‬از مجم‪ .‬عه شعر‌های‬ ‫او می‌توان به نخس��تین نغمه‌ها‪،‬‬ ‫رساب‪ ،‬س��یاه مشق‪ ،‬ش��بگیر‪ ،‬زمین‪ ،‬چند‬ ‫ب��رگ از یل��دا‪ ،‬یادنام��ه (ترجم��ه ش��عر‬ ‫تومانیان شاعر ارمنی‪ ،‬با همکاری نادرپور‪،‬‬ ‫گالوس��ت خاننس و روبن)‪ ،‬تا صبح شب‬ ‫یلدا‪ ،‬یادگار خون رسو‪ ،‬و تاس��یان اش��اره‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫خان��ه او که در منازل س��ازمانی رشکت‬ ‫سیامن بود در سال ‪ ۱۳۸۷‬از سوی سازمان‬ ‫می��راث فرهنگ��ی با نام «خان��ه ارغوان»‬ ‫ب��ه ثبت رس��یده اس��ت‪ .‬گوی��ا دلیل این‬ ‫نامگ��ذاری درخت ارغوانی اس��ت که در‬ ‫حیاط این خانه اس��ت و خود ابتهاج هم‬ ‫یکی از شعرهای معروفش را برای همین‬ ‫درخت رسوده است‪:‬‬ ‫«ارغوان‬ ‫شاخ ٔه هم خون جدا ماند ٔه من»‬

‫می‌گویند س��ایه نوآور‌تری��ن که ‌نرسای‬ ‫شعر فارسی اس��ت و کالسیک‌ترین شاعر‬ ‫نو‌پ��رداز‪ .‬او را حتی حافظ ش��عر معارص‬ ‫هم می‌دانند‪ .‬دکرت غالمحس��ین یوس��فی‬ ‫می‌گوی��د‪« :‬در غ��زل فارس��ی مع��ارص‪،‬‬ ‫شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شامر‬ ‫آثار خ��وب و خواندنی اس��ت‪ .‬مضامین‬ ‫گیرا و دلکش‪ ،‬تش��بیهات و اس��تعارات و او اما از س��ال ‪ ۱۹۸۷‬میالدی در ش��هر‬ ‫ص��ور خیال بدی��ع‪ ،‬زب��ان روان و موزون کل��ن آملان زندگی می‌کن��د و از ارغوان و‬ ‫و خوش‌ترکی��ب و هامهن��گ ب��ا غزل‪ ،‬از خاکش جدا افتاده مانده است‪.‬‬ ‫عکس از حسن رسبخشیان‬

‫‪21‬‬


‫توکا فرزند منوچهر نیستانی شاعر درگذشته و برادر مانا نیستانی کاریکاتوریست‬ ‫اس��ت‪ .‬وی در س��ال ‪ ۱۳۶۶‬از دانش��گاه علم و صنعت ایران در رش��ت ٔه معامری‬ ‫فارغ‌التحصیل شده‌اس��ت‪ .‬او فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ‪ ۱۳۵۸‬با هفته‌نامه‬ ‫«کتاب جمعه» به رسدبیری احمد شاملو آغاز کرد‪ .‬توکا سابق ٔه همکاری با بیش‬ ‫از ‪ ۵۰‬نرشیه را در کارنامه‌اش دارد و تابه‌حال ‪ ۲‬بار به‌عنوان بهرتین کارتونیست‬ ‫در جش��نوار ٔه مطبوعات ایران انتخاب شده‌اس��ت‪ .‬توکا در س��ال ‪ ۱۳۸۹‬از ایران‬ ‫رفت و در تورنتو‪ ،‬کانادا سکنی گزید‪.‬‬ ‫توکا قرار است با « تابلو» همراه باشد و در هر شامره یکی از کارهای خودش‬ ‫را روی این تابلو نصب کند‪ .‬این بار توکا در ویدیویی که ساخته یکی از کارتون‬ ‫هایش را اینگونه رشح می دهد‪.‬‬

‫‪22‬‬


‫کافه‌ای بود که هنوزم هس��ت‪ ،‬فقط ما‬ ‫دیگ��ر آن وری منی‌رویم‪ .‬آن موقع‌ها هم‬ ‫قسطی می‌رفتیم‪ .‬آن قدر آنجا می‌ماندیم‬ ‫تا چشم که باز می‌کردیم شب ِ شب شده‬ ‫بود‪ ...‬از‌‌ هامن ش��ب‌هایی که اسرتس دیر‬ ‫ش��دن ما را تا جلوی در خانه می‌کش��ت‬ ‫و زن��ده می‌ک��رد و بع��د ب��ه در ورودی‬ ‫هال خانه نرس��یده مترک��ز می‌کردیم روی‬ ‫دروغ��ی جدید‪ :‬ترافیک‪ ،‬خفت گیر‪ ،‬طرح‬ ‫ترافیک! دروغ‌ها هم که تکراری می‌ش��د‬ ‫می‌میکامن را تغییر می‌دادیم‪ :‬یک روز با‬ ‫یک خرب مثال خوش یک روز دپرس و ناالن‬ ‫یک روز بی‌خی��ال‪ ...‬در می‌رفتیم خالصه‬ ‫از زی��ر اخ��م و تخ��م خانواده‌هایامن‪...‬‬ ‫آن روز‌ها که مس��ئله فقط دیر ش��دن یا‬ ‫نشدن بود‪ِ ،‬‬ ‫اسرتس «حاال یه ربع دیگه هم‬ ‫می‌شینیم» خیلی بیشرت از بی‌خیالی حاال‬ ‫می‌چسبید‪.‬‬ ‫خالص��ه آن ق��در ه��ر روزم��ان را آنجا‬

‫سیگارش ‪ ‌‌-‬هامن بهمن‬ ‫کوچک همیشگی – را‬ ‫از کیف اس��تتارش در می‌آورد‬ ‫و می‌کش��ید‪ ...‬می‌کش��یدیم‬ ‫(ای��ن یک اعرتاف نیس��ت)‪ .‬و‬ ‫بع ‌‌د هامن طور که س��یگار‌ها‬ ‫را منظ��م در زی��ر س��یگاری‬ ‫می‌چیدیم حافظ می‌خواندیم‪.‬‬ ‫حاملان خوب نب��ود آن روز‌ها‪.‬‬ ‫هیچ چی��ز هم بر وف��ق مراد‬ ‫منی‌چرخی��د‪ .‬خانه‌های�مان پر‬ ‫بود از جیغ و داد‪ .‬من مریضی‬ ‫العالج گرفته ب��ودم که هنوزم‬ ‫العالج اس��ت‪ ،‬اما منی‌دانم چرا‬ ‫دیگ��ر درد ن��دارد؛ او بی‌یار و‬ ‫یاور ش��ده بود‪ .‬من هم مدتی‬ ‫ب��ود که س��ینگل می‌پلکیدم و‬ ‫ب��ا چه فضاحت��ی! در خانه به‬ ‫او ب��رای همه چی��ز حتی غذا‬ ‫خوردنش گیر می‌دادند که به‬ ‫گامنم حاال ه��م می‌دهند اما‬ ‫عکس از صفحه فیس بوک کافه لوتان‬ ‫منی‌دانم که چرا دیگر خربی از‬ ‫می‌گذراندی��م که ش��بیه خانه ش��ده بود‬ ‫برای�مان‪ .‬برای من و «زا»‪ .‬آن قدر ش��بیه ناله‌های ش��بگربش نیست‪ ...‬دو خل وضع‬ ‫خانه ش��ده ب��ود که کم��ک می‌کردیم به ناراحت احوال خورده بودیم به پست هم‬ ‫کافه من‌های��ش‪ ،‬آن قدر کمک می‌کردیم و هی این بدبختی‌ها را شارژ می‌کردیم‪.‬‬ ‫به کاف��ه من‌هایش که کاف��ه من آنجا به حافظ و بغض‌هامان که متام می‌شد کافه‬ ‫شلوغ‌تر شده بود‪ :‬مردی که همیشه تنها‬ ‫می‌آمد و سیگار می‌کشید و می‌نوشت و‬ ‫ما هم با هم حرف می‌زدیم هم با به همه چپ چ��پ نگاه می‌کرد‪ ،‬یک بار‬ ‫در با دیوار‪ ،‬با حافظ با کافه من‌ها‪ ،‬روی تخته سیاه کافه چیزی از وودی آلن‬ ‫مشرتی‌ها‪ ،‬حتی با آینهٔ دستشویی‪ ،‬نوشت که از کل جمله شورت سفید را به‬ ‫اصال همین حرف‌ها کار را خراب یاد دارم‪ .‬حتی مطمنئ نیس��تم که س��فید‬ ‫بوده‪.‬‬ ‫کرد‪ .‬دوستی می‌گفت صمیمیت‬ ‫نیام نامی می‌آمد و با دوستانش کل کل‬ ‫بیش از حد آدم‌ها را دور می‌کند‪.‬‬ ‫همین حرف‌ها بود که ما را هر روز روشنفکری را درست مثل مسابقه کشتی‬ ‫کچ لفظی ب��ه راه می‌انداخت‪ .‬چند زوج‬ ‫صمیمی‌تر می‌کرد‪.‬‬ ‫همیش��گی هم می‌آمدن��د و جیک جیک‬ ‫می‌کردند و می‌رفتند‪.‬‬ ‫حساب می‌آمدیم‪.‬‬ ‫ساعت دو قرارمان بود‪ .‬قرار من و «زا»‪ .‬در این حین ما بعد از حافظ خوانی وارد‬ ‫او زود‌تر از س��ه منی‌آمد‪ .‬وقتی می‌رسید مرحله دوم کافه نش��ینی خود می‌شدیم‬ ‫یعنی اتللو‪ .‬ی��ک بازی بی‌خود اما جذاب‬ ‫‪23‬‬


‫که من هیچ چی��ز از عقبه‌اش منی‌دانم و در ب��ا دی��وار‪ ،‬با حاف��ظ با کاف��ه من‌ها‪،‬‬ ‫مش�تری‌ها‪ ،‬حتی با آین ٔه دستشویی‪ ،‬اصال‬ ‫همین طور «زا»‪.‬‬ ‫من آدم‌های کافه را به سه دسته تقسیم همین حرف‌ها کار را خراب کرد‪ .‬دوستی‬ ‫کرده بودم‪ .‬دس��ته اول‪ :‬چای خور‌ها‪ ،‬این می‌گف��ت صمیمیت بیش از حد آدم‌ها را‬ ‫افراد هیچ عالقه‌ای به چای نداش��تند اما‬ ‫کافه نشین بودند و از بد روزگار بی‌پول‪ .‬حافظ و بغض‌هامان که متام می‌شد‬ ‫دس��ته دوم‪ :‬همه چی خور‌ها‪ ،‬این دسته‬ ‫کافه شلوغ‌تر شده بود‪ :‬مردی که‬ ‫به هیچ وجه کافه نشین نبودند‪ ،‬اما جایی همیشه تنها می‌آمد و سیگار می‌کشید‬ ‫به جز کافه برای جی��ک جیک و امثالهم و می‌نوشت و به همه چپ چپ نگاه‬ ‫هم نداشتند پس هر بار دست به تجرب ٔه می‌کرد‪ ،‬یک بار روی تخته سیاه کافه‬ ‫جدی��دی در باب ش��کم می‌زدند‪ .‬دس��ته چیزی از وودی آلن نوشت که از کل‬ ‫س��وم‪ :‬قهوه تلخ خور‌ها‪ ،‬کافه نش��ینانی جمله شورت سفید را به یاد دارم‪ .‬حتی‬ ‫که کمی غرب زدگی دارند یا کمی عش��ق‬ ‫مطمنئ نیستم که سفید بوده‪.‬‬ ‫خفن‌تر دیده شدن‪ .‬یک دسته فرعی هم‬ ‫وجود داش��ت که ش��خص خودم که جزو دور می‌کن��د‪ .‬همین حرف‌ها بود که ما را‬ ‫دست ٔه اول هم هس��تم در این گروه جای هر روز صمیمی‌تر می‌کرد‪.‬‬ ‫می‌گی��رم به ن��ام‪ ‌‌:‬هامن همیش��گی! این یک روز حوصله نداشتم – واقعا نداشتم‬ ‫گروه در مقابل سوال چی میل دارید تنها – آن روز با «زا» از جمعه بازار می‌رفتیم‬ ‫کافه‪ .‬دوتایی! حال من هم با بارانی شدن‬ ‫یک جواب دارند‌‌‪ :‬هامن همیشگی!!!‬ ‫م��ا ه��م با هم ح��رف می‌زدی��م هم با هوا خراب‌تر می‌ش��د‪« .‬زا» سه چهار سال‬ ‫‪24‬‬

‫از م��ن بزرگ‌تر ب��ود‪ .‬گاهی ب��زرگ تری‬ ‫می‌ک��رد‪ .‬آن روز هم ا ‌‌ز هامن روز‌ها بود‬ ‫من بی‌حوصله! رسیدیم‪ .‬نشستیم «ه‌مان‬ ‫همیشگی»مان را خواستیم و سیگاری هم‬ ‫گذاشت گوش ٔه لبش رشوع کرد تا اسمم را‬ ‫صدا کند و باقی قصه‪ ...« :‬فـ‪»...‬‬ ‫وسط حرفش دویدم که‪« :‬امروز کشش‬ ‫ندارم‪ .‬از االن می‌دون��م حق با توئه ولی‬ ‫منی‌خوام امروز گوش بدم‪ .‬خب؟»‬ ‫اخم��ش در هم رفت‪ .‬بع��د با ارصار باز‬ ‫رشوع ک��رد و من ه��م باز حرف��ش را با‬ ‫منی‌خواهم و بگذار برای بعد و ولش کن‬ ‫و بی��ا بازی کنیم می‌بری��دم تا بی‌مقدمه‬ ‫گفت «تلخه‪ ،‬یا گوش کن یا برو‪» ...‬‬ ‫کیفم را برداشتم پول «هامن همیشگی»‬ ‫را گذاشتم و با عصبانیت گفتم «می‌رم‪»...‬‬ ‫بلند که ش��دم با لحن رسدی گفت «اگه‬ ‫رفتی دیگه بر نگرد‪» ...‬‬ ‫من هم دیگر بر نگشتم‪.‬‬ ‫به همین سادگی‪.‬‬


‫تفاوت های الیه های ش��هری رو میشه‬ ‫در ی��ک چرخش چند س��اعته در یکی از‬ ‫بیامرس��تان ها‪ ،‬حالجی ک��رد‪ .‬درب رشقی‬ ‫بیامرس��تان ومردمی که بی‌قفه میرن تو و‬ ‫می��ان بیرون‪ .‬نگهبان دم در وقت منی‌کنه‬ ‫چایی که ریخت��ه رو بخوره بس که همه‬ ‫ازش آدرس می‌پرسن‪ .‬آسفالت کف حیاط‬ ‫هم از هزار جا وصله ش��ده و پر از چاله‬ ‫چوله است‪.‬‬ ‫این سه راهی‬ ‫قب��ل از اولی��ن تقاط��ع داخ��ل حی��اط‬ ‫بیامرستان تابلویی هست که دست راست‬ ‫رو نش��ون میده و نوش��ته‪ :‬اهدای اعضا!‬ ‫یک خط پائین ترش دست چپ رو نشون‬ ‫م��ی‌ده و نوش��ته بخش رسطان‌شناس��ی‪.‬‬ ‫نه چپ و نه راس��ت‪ ،‬من مس��تقیم ادامه‬ ‫میدم‪ .‬از کن��ار بانک داخلی بیامرس��تان‬ ‫که می‌گذرم ص��دای گریه می‌اد‪ .‬زنی رس‬ ‫به دیوار گذاش��ته و از ش��دت گریه متام‬ ‫بدنش تکون می‌خ��وره‪ .‬زن دیگری بدون‬ ‫اینکه کاری از دس��تش بربیاد دور و برش‬ ‫می‌چرخ��ه و ه��ی میگه‪ ،‬جور می‌ش��ه‪،‬‬ ‫جور می‌ش��ه‪ ،‬خدا بزرگه‪ .‬دستم رو بیشرت‬ ‫در جی��ب پالتوم ف��رو می‌کنم و بارسعت‬ ‫ب��ه راهم ادامه میدم‪ .‬چه��ره همه گرفته‬ ‫است‪ .‬چه اون هایی که در صف دستگاه‬ ‫خود‌پ��رداز بانک هس��تند‪ ،‬چه اون هایی‬ ‫ک��ه روی جدول‌های کنار راه های داخلی‬ ‫حیاط نشس��ته‌اند و چه آن هایی که روی‬ ‫صندلی‌ها لقمه نانی به دهان می‌گذارند‪.‬‬ ‫خیلی هایش��ان از شهرس��تان برای مداوا‬ ‫آمده‌اند‪.‬‬ ‫ام��ا مباند آن قس��مت ش��ب ب��ه صبح‬ ‫کردن در بیامرس��تان؛همین مسافران که‬ ‫عالوه بر نگرانی بی�ماری گرفتار بی‌پولی‬ ‫هم هس��تند‪ ،‬آن طرف خیابان بیامرستان‪،‬‬ ‫در پی��اده رو در پناه دی��وار بلندی چادر‬

‫زنده‌ان��د و ش��ب را می‌گذرانند‪ .‬س��عی‬ ‫می‌کنم ب��ه ص��ورت آدم‌ها ن��گاه نکنم‪،‬‬ ‫دمل می‌گیرد‪ .‬س��اختامنی که من کار دارم‬ ‫ته بیامرس��تان اس��ت‪ .‬از کن��ار داروخانه‬ ‫بیامرس��تان که رد می‌ش��وم صف آدم‌ها‬ ‫دمل را بیش�تر آش��وب می‌کند‪ .‬قرص‌هایم‬ ‫رو ب��ه امتام اس��ت و چند روزیس��ت از‬ ‫داروخانه‌ای ب��ه داروخانه بعدی می‌روم‬ ‫وفقط با جواب «موجود نیس��ت» مواجه‬ ‫می‌ش��وم‪ .‬فکر می‌کنم ای��ن داروخانه را‬ ‫هم امتحان کنم‪ .‬از در اتوماتیک که پا تو‬ ‫می‌گذارم ه��وای گرفته و گرم داخل‪ ،‬رسم‬ ‫را به دوران می‌اندازد‪ .‬رسگردان به چندین‬ ‫باجه روبرو نگاه می‌کنم که باالی هرکدام‬ ‫چیزی نوشته اس��ت‪ .‬یک جا نوشته «تک‬ ‫نس��خه»‪ .‬این‌‌هامن داروهایی اس��ت که‬ ‫فقط با هزار تاییدیه از هزار جا به دست‬ ‫بیامران می‌رس��د‪ .‬توی صف تک نس��خه‬ ‫می‌ایستم و بعد هامن جواب همیشگی‪.‬‬ ‫مرد پشت پیشخوان که انگار خودش هم‬ ‫از این همه نه گفنت به مردم خسته شده‬ ‫و به بانی و باعثش لعنت می‌فرس��تد که‬ ‫او را چش��م در چشم این مردم قرار داده‬ ‫است‪ .‬وقتی می‌بیند که سکوت کرده و از‬ ‫جلوی پیشخوان تکان منی‌خورم‪ ،‬انگار که‬ ‫نش��نیده‌ام او چه گفته‪ ،‬آهسته می‌گوید‪:‬‬ ‫«برو بازار آزاد‪».‬‬ ‫منتظر جواب‬ ‫درتالش��ی بی‌مثر به دنب��ال بخش ‪MRI‬‬ ‫می��روم‪ .‬اینقدر فل��ش روی تابل��و بود و‬ ‫اینق��در راهرو به این هال ختم می‌ش��ود‬ ‫و هر راهرویی خودش انگار به چند جای‬ ‫دیگه می‌رس��د که گیج می‌ش��وم‪ .‬کسی‬ ‫پش��ت میز اطالعات نیس��ت‪ ،‬پشت میز‬ ‫پذیرش هم همۀ صندلی‌ها خالی اس��ت‪.‬‬ ‫ته راهرو چند نفر روپوش سفید دور هم‬ ‫جمع اند‪ .‬نوبت می‌گیرم و می‌نش��ینم تا‬

‫صدایم کنند‪.‬‬ ‫ش�ماره من رو‬ ‫ص��دا می‌کنن و‬ ‫مدارک می‌خوان‪.‬‬ ‫م��ن فق��ط ی��ه‬ ‫دس��تور پزش��ک‬ ‫دس��تمه‪ .‬ازم‬ ‫می‌خوان که برم‬ ‫از چند تا چیز کپی بیارم‪.‬‬ ‫تش��کیل پرون��ده دادم‪،‬‬ ‫منتظ��رم ک��ه از صندوق‬

‫صدام کنن‪.‬‬ ‫کارم ک��ه متوم می‌ش��ود مس��ئول بخش‬ ‫می‌گوید بشین اگر نظر پزشک منی‌خواهی‬ ‫جوابت رو بدم بربی‪ .‬نشستم‪.‬‬ ‫بریم داروخونه‬ ‫مس��ئول پذیرش که دخرت جوانی اس��ت‬ ‫به پیرمردی که جلوش ایستاده‪ ،‬میگه برو‬ ‫دارو‌ها رو از داروخونه بگیر بیار تا کارش‬ ‫رو انجام بدن‪ .‬پیرمرد آدرس داروخونه رو‬ ‫می‌پرس��ه و راه می افته‪ .‬چند دقیقه بعد‬ ‫دوباره برمی گردد‪ .‬تا نزدیک باجه پذیرش‬ ‫می‌رود ام��ا باز از راهی ک��ه آمده برمی‬ ‫گردد‪ .‬چن��د دقیقه بعد دوب��اره می‌آید‪.‬‬ ‫دخرت از پش��ت میز پذیرش بلندمی شود‬ ‫و به ط��رف پیرمرد می‌رود و می‌پرس��د‪،‬‬ ‫پدرجان گرفتی؟ پیرمرد با خجالت پاس��خ‬ ‫می‌ده��د‪ ،‬پیدا نک��ردم‪ .‬دخ�تر می‌گوید‪:‬‬ ‫«حتام اش��تباهی ش��ده ای��ن دارو خیلی‬ ‫معمولیه داروخانه همیشه داره‪ ».‬پیرمرد‬ ‫باز هم با خجالت می‌گوید‪ ،‬داروخانه رو‬ ‫پیدا نکردم‪.‬‬ ‫دخرت با ت��کان رس چیزی ب��ه همکارش‬ ‫می‌فهامن��د و گوش��ه آس��تین پیرم��رد را‬ ‫می‌گیرد و باخ��ود می‌برد‪ .‬از مدت زمانی‬ ‫که طول می‌کش��د می‌فهمم حتام پیرمرد‬ ‫را ت��ا داروخانه برده و صرب کرده که برش‬ ‫گردونه‪.‬‬ ‫دخ�تری به موازات س��مت راس��ت من‬ ‫نشس��ته که پ�سری جوان رس ب��ر پای او‬ ‫ب��ه خ��واب عمیقی ف��رو رفت��ه‪ .‬پرس قد‬ ‫بلندی داره و حدود شش صندلی را برای‬ ‫خوابیدن اش��غال ک��رده‪ .‬دخرت هم هامن‬ ‫طور که با زن بغل دس��تیش حرف میزد‪،‬‬ ‫عاشقانه رس پرس را نوازش می‌کنه‪.‬‬ ‫ج��واب را می‌گی��رم‪ .‬از بیامرس��تان که‬ ‫بیرون می‌آیم‪ ،‬لبخند میزنم‪.‬‬ ‫اینجا شهر من است‪ .‬تهران‪.‬‬ ‫‪25‬‬


‫‪1‬‬

‫آیا تلفن اندروید شام نیاز به آنتی ویروس دارد؟‬

‫‪2‬‬

‫اندروید وجود بدافزار‌ها را بررسی می‌کند‬

‫برنامه‌های موجود در فروش��گاه ‪ Google Play‬اسکن امنیتی می‌شوند‪:‬‬ ‫گوگل در فروش��گاه اپلیکیشن‌های اندروید که به گوگل پلی مشهور است‪،‬‬ ‫از یک سیس��تم امنیتی هوش��مند به نام ‪ Bouncer‬اس��تفاده می‌کند‪ .‬این‬ ‫سیس��تم به صورت خودکار هر اپلیکیش��ن را که وارد فروشگاه گوگل پلی‬ ‫شود‪ ،‬اسکن می‌کند‪ .‬بررسی‌های سیستم ‪ Bouncer‬به صورت مقایسه‌ای با‬ ‫س��ایر بدافزار‌ها و جاسوس‌افزارهای شناخته شده انجام می‌شوند‪ .‬در واقع‬ ‫اپلیکیش��ن‌ها در یک محیط ش��بیه سازی ش��ده اجرا می‌شوند و رفتارهای‬ ‫آن‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرند‪ .‬پس از آن رفتارهایی که آن اپلیکیشن از‬ ‫خود نش��ان می‌دهد با رفتار اپلیکیش��ن‌های مخرب مقایسه می‌شود و در‬ ‫صورت تش��ابه زیاد این رفتار‌ها‪ ،‬یک عالمت موسوم به «پرچم قرمز (‪Red‬‬ ‫‪ »)Flag‬به آن داده خواهد شد‪ .‬همچنین اکانت‌های برنامه نویسان بررسی‬ ‫بیش�تری خواهد ش��د تا از فعالیت افرادی که س��ابقه نوشنت اپلیکیشن‌ها‬ ‫مخرب دارند جلوگیری به عمل آید‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫با گذش��ت زمان و پیرشفته‌تر ش��دن دس��تگاه‌های‬ ‫هم��راه مثل گوش��ی‌ها و یا تبلت‌ها پ��ای بدافزار‌ها‬ ‫به این دس��تگاه‌ها نیز باز ش��ده و در این میان سهم‬ ‫اخب��ار آلودگی دس��تگاه‌های مبتنی ب��ر اندروید در‬ ‫رس��انه‌ها بسیار بیش�تر از بقیه سیستم‌عامل‌هاست‪.‬‬ ‫این البته می‌تواند به‌خاطر محبوبیت بیش�تر آن هم‬ ‫باش��د که باعث ترغیب بدافزارنویس��ان برای هدف‬ ‫گرفنت کاربران این جامعه نرم‌افزاری ش��ده باشد ولی‬ ‫دلیل اصلی آزادی‌های بیش�تری اس��ت ک��ه اندروید‬ ‫به کارب��ران خود می‌ده��د‪ .‬مثال در سیس��تم عامل‬ ‫اندروید می‌توانید از هرجایی اپلیکیش��ن مورد نظر‬ ‫خود را نص��ب کنید‪ .‬ولی برای دس��تگاه‌های مبتنی‬ ‫بر ‪ iOS‬مث��ل آی فول و آی پ��د‪ ،‬منی‌توانید همچین‬ ‫کاری بکنید و اپلیکیش��ن‌های مورد نظر خود را باید‬ ‫فق��ط از فروش��گاه اپل دریافت و نص��ب کنید‪ .‬این‬ ‫ها باعث می‌ش��ود که بسیاری از کاربران اندروید از‬ ‫خود بپرسند که آیا دستگاهشان نیاز به آنتی ویروس‬ ‫دارد؟‬

‫پاکسازی اپلیکیشن‌های مخرب از راه دور‬

‫اگر بعد از مدتی یکی از اپلیکیش��ن‌های موجود در فروش��گاه گوگل پلی به عنوان بدافزار ش��ناخته شود و شام هم‬ ‫قبال آن را نصب کرده باش��ید‪ ،‬گوگل می‌تواند با اس��تفاده از قابلیت ‪ Remote Uninstall‬آن اپلیکیش��ن را از گوشی یا‬ ‫تبلت شام حذف کند‪ .‬بنابراین نصب اپلیکیشن‌ها از طریق فروشگاه گوگل پلی می‌تواند امنیت شام را تا میزان بسیار‬ ‫باالیی افزایش دهد‪.‬‬ ‫اندروید نسخه ‪ ۲/۴‬می‌تواند اپلیکیشن‌های نصب شده از جاهای دیگر را اسکن کند‪ :‬این هم یکی دیگر از قابلیت‌های‬ ‫امنیتی اندروید اس��ت که البته در نس��خه‌های باالی این سیس��تم عامل به کار گرفته ش��ده‪ .‬یعنی دستگاه‌های مجهز‬ ‫به آخرین نس��خه‌های اندروید اپلیکیش��نهایی که از بیرون فروشگاه گوگل نصب می‌شوند را هم از نظر امنیتی اسکن‬ ‫می‌کنند تا مطنئ باشند که سامل هستند‪.‬‬

‫‪26‬‬


‫‪4‬‬

‫سطوح دسرتسی اپلیکیشن‌ها‪:‬‬

‫سیس��تم سندباکس��ینگ ‪ Sandboxing‬و مدیریت‬ ‫س��طوح دسرتس��ی اندروی��د باع��ث می‌ش��ود ک��ه‬ ‫اپلیکیش��ن‌ها نتوانن��د به صورت مت��ام وقت در پس‬ ‫زمینه سیس��تم قرار گرفت��ه و هر کاری که دلش��ان‬ ‫خواس��ت انجام دهند‪ .‬مثال اپلیکیش��ن‌ها منی‌توانند‬ ‫کلیدهای زده ش��ده توسط ش�ما را ذخیره کرده و یا‬ ‫به اطالعات محافظت ش��ده دسرتس��ی حاصل کنند‪.‬‬ ‫اطالعاتی نظیر اطالعات حساب بانکی شام که توسط‬ ‫اپلیکیشن بانکی موجود در دستگاه اندرویدتان مورد‬ ‫استفاده قرار می‌گیرد‪ ،‬جزو دسته اطالعات حفاظت‬ ‫شده اس��ت‪ .‬همچنین متام اپلیکیشن‌های باید متامی‬ ‫دسرتسی‌های مورد نیاز خود را به صورت واضح برای‬ ‫کاربر تعریف کنند‪.‬‬

‫‪5‬‬

‫بدافزار‌ها از کجا می‌آیند؟‬ ‫مطالع��ات آزمایش��گاه امنیتی مک آفی نش��ان می‌دهد ک��ه بیش از ‪۶۰‬‬ ‫درصد بدافزارهای اندروید متعلق به خانواده‌ای از بدافزار‌ها به نام ‪Fake‬‬ ‫‪ Installer‬هس��تند‪ .‬در واق��ع بدافزارهای این خانواده خ��ود را به عنوان‬ ‫اپلیکیش��ن‌های قانون��ی و بی‌خطر معرفی می‌کنن��د و همین مورد باعث‬ ‫می‌ش��ود که کاربران ب��ه آن‌ها اعتامد کنن��د‪ .‬این کار ش��باهت زیادی به‬ ‫تروجان‌ه��ای وین��دوزی دارند که با ظاهر یک برنام��ه بی‌خطر کاربران را‬ ‫فریب داده و پس از ورود به سیستم عملیات مخرب خود را آغاز می‌کنند‪.‬‬ ‫اینگونه اپلیکیش��ن‌های مخرب ممکن اس��ت در صفحات وبی باش��ند که‬ ‫ادعا می‌کنند که س��ایت رس��می یا غیر رسمی مربوط به آن‌ها هستند و یا‬ ‫فروش��گاه‌های غیر رس��می اندروید‪ .‬پس همیشه مراقب دریافت و نصب‬ ‫اپلیکیشن‌ها از جاهای دیگری غیر از گوگل پلی باشید‪.‬‬

‫مطلب باال ترجمه و خالصه ای بود از اینجا (کلیک کنید)‬

‫‪6‬‬

‫پاسخ به س��وال اصلی‪ :‬آیا اندروید نیازی به آنتی‬ ‫ویروس دارد؟‬

‫اگ��ر از گوگل پلی برای نصب اپلیکیش��ن‌های مورد‬ ‫نیازتان استفاده می‌کنید‪ ،‬امنیت تا حد باالیی تضمین‬ ‫خواهد ش��د‪ .‬مورد بعدی توجه به س��طوح دسرتسی‬ ‫هر اپلیکیش��ن در هنگام نصب آن است‪ .‬برای مثال‪،‬‬ ‫یک ب��ازی اندروی��دی نیازی به دسرتس��ی به بخش‬ ‫‪ SMS‬ندارد‪ .‬همین مورد می‌تواند باعث شود تا شام‬ ‫به آن اپلیکیشن ش��ک کنید‪ .‬پس اپلیکیشن‌هایی که‬ ‫دسرتسی‌های غیر معقولی را درخواست می‌کنند‪ ،‬در‬ ‫اکرث موارد مخرب هستند‪.‬‬ ‫اگ��ر موارد باال را رعایت می‌کنی��د‪ ،‬نیازی به نصب‬ ‫آنتی ویروس ندارید‪ .‬اما اگر اپلیکیشن‌های خود را از‬ ‫سایت‌ها و فروشگاه‌های غیر رسمی نصب می‌کنید‪،‬‬ ‫بهرت است یک آنتی ویروس روی دستگاه خود نصب‬ ‫کنید‪ .‬چون پتانسیل آلوده شدن به بدافزار‌ها باال می‬ ‫رود‪ .‬البته همه سایت‌ها و فروشگاه‌های غیر رسمی‬ ‫اندروید نیز ناامن نیس��ت‪ .‬مثال نصب اپلیکیش��ن‌ها‬ ‫از فروش��گاه ‪ Amazon‬مش��کل خاصی ن��دارد‪ .‬و یا‬ ‫نصب اپلیکیشن ‪ Swype‬از وبسایت رسمی خودش‪.‬‬ ‫اما بهرت اس��ت از سایت‌های مشکوک و بی‌نام نشان‬ ‫اقدام به نصب اپلیکیشن نکنید‪.‬‬ ‫اگر قصد دارید که یک آنتی ویروس روی دس��تگاه‬ ‫خ��ود نص��ب کنید‪ ،‬آنت��ی وی��روس ‪Avast Mobile‬‬ ‫‪ Security for Android‬از گزینه های مناسب است‬ ‫که عالوه بر قابلیت‌ها فراوان و قدرت تشخیص باال‪،‬‬ ‫رایگان نیز هست‪.‬‬ ‫‪27‬‬


‫روی تختخ��واب خ��ود‬ ‫دراز کشیده‌اید و در حال‬ ‫مطالع��ه کتابی روی تبلت‬ ‫خود (مثل آی پد) هستید‪.‬‬ ‫تنه��ا هدفتان این اس��ت‬ ‫که برس��ید به فصل‌های بعدی‬ ‫کت��اب الکرتونیکی خ��ود ولی‬ ‫با خواندن هر جمله احس��اس‬ ‫می‌کنید چش�مانتان سنگین‌تر‬ ‫و س��نگین‌تر می‌ش��ود تا اینکه‬ ‫تبلت خود را کنار می‌گذارید و‬ ‫برای ده بیست ثانیه چشامنتان‬ ‫را می‌بندید‪ .‬بالفاصله احس��اس‬ ‫خس��تگی چش�مانتان برطرف‬ ‫می‌ش��ود ولی چرا؟ آیا احساس‬ ‫خواب‌آلودگی داش��تید؟ علت فش��ار غیر‬ ‫طبیعی که به چش�مانتان وارد می‌ش��ود‬ ‫در دس��تگاهی نهفته است که از آن برای‬ ‫خواندن استفاده کتاب استفاده می‌کنید!‬ ‫شام احتامال دس��تگاهی دارید که برای‬ ‫کار با اینرتنت بس��یار مناسب است‪ .‬روی‬ ‫آن نرم‌افزاره��ای مختلف نصب می‌کنید‪،‬‬ ‫فیل��م می‌بینی��د و‬ ‫به موس��یقی گوش‬ ‫می‌کنید و با آن به‬ ‫کلی از امور روزانه‬ ‫خ��ود رس��یدگی‬ ‫می‌کنی��د‪ .‬ولی اگر‬ ‫تص��ور می‌کنید که‬ ‫دس��تگاه مناس��بی‬ ‫برای خواندن کتاب‬ ‫هم هس��ت ادامه‬ ‫مطل��ب را بخوانید‬ ‫که به چ��ه دالیلی‬ ‫اینطور نیست‪:‬‬

‫‪28‬‬

‫دس��تگاه‌هایی ک��ه ب��ه ط��ور‬ ‫اختصاصی برای خواندن کتاب‬ ‫ساخته می‌شوند (مثل ‪Kindle‬‬ ‫یا ‪ )Nook‬فناوری است که در‬ ‫صفحه منایش این دستگاه‌های‬ ‫کتابخوان (‪ )E-readers‬به کار‬ ‫می‌رود‪.‬‬ ‫«جوه��ر‬ ‫ف��ن‌آوری‬ ‫الکرتونیکی» یا هامن ‪E-Ink‬‬ ‫تجرب��ه خوان��دن کتاب های‬ ‫که ب��ا جوه��ر الکرتونیکی به‬ ‫منایش درمی‌آیند بس��یار شبیه‬ ‫به خواندن کتاب هایی اس��ت‬ ‫صفحه منایش‬ ‫که روی کاغذ چاپ ش��ده‌اند‪.‬‬ ‫تقریبا هم��ه لپ‌تاپ‌ه��ا و تبلت ها از یعنی رصف‌نظ��ر از اینکه برای چه مدتی‬ ‫فن��اوری «ن��ور پس زمینه» ب��رای صفحه قصد مطالعه داش��ته باش��ید‪ ،‬هیچ فشار‬ ‫منایش خود اس��تفاده می‌کنن��د که منجر اضافه‌ای به چشم وارد منی‌شود‪.‬‬ ‫به هامن فش��اری روی چش�مان می‌شود‬ ‫که برای مثال اگر در طول روز پشت میز طول عمر باتری‬ ‫کامپیوتر دفرت خود بنشینید و چشامنتان ط��ول عمر باتری به تنهایی دلیلی کافی‬ ‫را با مانیتور بدوزید‪.‬‬ ‫اس��ت ب��رای اس��تفاده از کتاب‌خوان‌ها‬ ‫تف��اوت کلی��دی بی��ن تبلت‌ه��ا و‬ ‫ب��ه ج��ای تبل��ت‪.‬‬ ‫کتاب‌خ��وان های��ی‬ ‫مانند نوک یا کیندل‪،‬‬ ‫با یک بار شارژ و اگر‬ ‫از آن ب��رای ارتب��اط‬ ‫اینرتنت��ی اس��تفاده‬ ‫نکنی��د‪ ،‬نزدی��ک به‬ ‫دوماه شارژ خواهند‬ ‫داشت‪ .‬تبلت‌ها اما‬ ‫ش��ارژ را کم�تر نگه‬ ‫م��ی دارن��د و در‬ ‫بهرتی��ن حالت‪ ،‬پس‬ ‫از ‪ ۱۰‬ساعت نیاز به‬ ‫شارژ دارند‪.‬‬


‫در دل کوه‌های آتشفش��انی سهند در جنوب تربیز‪ ،‬روس��تایی بنا شده‌است که تاریخ‬ ‫اح��داث‌اش به یورش مغول‌ها در ق��رن هفتم هجری بر می‌گردد‪ .‬مردمان روس��تاهای‬ ‫اط��راف برای در امان ب��ردن از هجوم مغول‌ها به دل این کوه‌ه��ا پناه بردند و پس از‬ ‫مدتی با کندن حفره‌هایی در دل کوه توانس��تند خانه‌هایی بنا کنند‪ .‬این روس��تا بعد‌ها‬ ‫به روس��تای کندوان ش��هرت یافت‪ .‬تنها مصالح س��اخت این خانه‌ها تنها س��نگ است؛‬ ‫سنگ‌هایی که از حاصل گدازه‌های آتشفشانی هستند‬ ‫کندوان یکی از س��ه روس��تای صخره‌ای جهان اس��ت که برخالف دو منونه دیگرش در‬ ‫ترکیه و امریکا هنوز زنده و پا برجاست و انسان‌ها در آن زندگی روزمره خود را دارند‪.‬‬ ‫ک تیز دیده‌ می‌شود‬ ‫در نظر ا ّولی‌ که‌ ب ‌ه روستا انداخته‌ می‌شود یک‌ رس ‌ی مخروطهای‌ نو ‌‬ ‫که‌ در س��طو ‌ح غیر منظم‌ آن‌ها س��وراخهای ‌ی وجود دارد‪ .‬ای�� ‌ن مخروط‌ها‪ ،‬در کنار هم‌‬ ‫بطور مرتاکم‌ یا جداجدا ناگها ‌ن از دامن‌ کوه ‌ی بلند رس برآورد ‌ه و در رساشیب ‌ی تند کوه‌‬ ‫به‌ صورت‌ پله‌ پله‌ باال رفته‌اند‪ .‬بلندی‌ ای ‌ن تپه‌های‌ مخروط ‌ی و هرمی‌ ش��کل‌ بیش‌ از ‪۶۰‬‬ ‫مرت می‌باشد‪ .‬تشکیالت‌ جنس‌ طبقات‌ رو ‌ی آبرفت‌ قدیمی‌ واقع‌ شده‌ و رودخانه‌ کندوان‌‬ ‫بیش‌ از ‪ ۱۰‬مرت از آ ‌ن را حفر کرده‌ و پائین‌ برده‌ است‌‪.‬‬ ‫این روس��تا ‪ ۱۱۷‬خان��وار دارد که به دامداری و کش��اورزی در منطقه ییالقی س��هند‬ ‫مش��غولند‪ .‬کشیدن لوله کش��ی آب و برق نشان از همزیستی جالب طبیعیت و زندگی‬ ‫این مردمان دارد‪.‬‬ ‫زیبایی ش��گفت آور ا ین روس��تا سبب شده‌است روس��تای کندوان به یکی از مناطق‬ ‫توریس��تی در ناحیه آذربایجان رشقی تبدیل شود و گردشگران بسیاری هر ساله به این‬ ‫روستا سفر می‌کنند‪.‬‬ ‫جاذبه‌های توریس��تی این روستا آب معدنی ‪ ۶‬هزارساله کندوان است که برای درمان‬ ‫بیامری‌های کلیوی اس��تفاده می‌شود‪ .‬هتل الله نیز یکی دیگر از جاذبه‌های این روستا‬ ‫است که سومین هتل صخره‌ای در جهان است‪ .‬متامی خانه‌ها و حامم‌ها و آسیاب‌های‬ ‫این ش��هر جزو آثار دیدنی این روستاهس��تند که مردم این روستا سعی دارند به بهرتین‬ ‫شکلی آن‌ها را حفاظت کرده و سعی می‌کنند روستای زیبای خود را به دیگران معرفی‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫‪29‬‬


‫هر روز میلیون‌ها انسان در جستجوی جوابی برای سواالتی همچون چی گوش کنم؟ چی ببینم؟ چی‬ ‫بخونم؟ وقت خود را تلف می‌کنند و در اکرث اوقات به پاس��خی درخور منی‌رس��ند ولی شام خوانندگان‬ ‫عزیز این مجله الزم نیس��ت که نگران باش��ید چون ما وقت خود را برای ش�ما تلف کرده‌ایم و به این‬ ‫سواالت مهم پاسخ داده‌ایم‪.‬‬

‫چی گوش کنیم؟‬ ‫ملکه مرده (‪)the queen is dead‬‬ ‫اگر ش�ما آلرتنیتیو راک دوس��ت داری��د و می‌خواهید یک‬ ‫آلبوم خاص گوش کنید پس آلبوم ملکه مرده (‪the queen is‬‬ ‫‪ )dead‬اثر گروه مستقل اسمیفز (‪ )smiths‬می‌تواند انتخاب‬ ‫خیلی خوبی برای ش�ما باش��د‪ .‬این آلبوم سال ‪ ۱۹۸۶‬میالدی‬ ‫منترش ش��د و آنقدر خوب بود که مجله موسیقی سلنت به‬ ‫عنوان یکی از بهرتین آلبوم‌ها ‌‌ی هامن س��ال انتخابش کرد و‬ ‫در رابطه با این اثر نوش��ت‪« :‬ش��اید ما هرگز آلبومی به این‬ ‫خوبی در سبک ایندی راک را دیگر نشنویم‪» .‬‬

‫چی ببینیم؟‬ ‫برای اونایی که دلشون هیجان می‌خواد‪:‬‬ ‫پایان شیفت (‪)end of watch‬‬ ‫س��ال ‪ ۲۰۱۲‬از نظر فیلم س��ال کم هیجانی بود ولی این‬ ‫فیلم در میان فیلم‌های امس��ال یک استثناس��ت و ش�ما را‬ ‫روی صندلی هاتون خش��ک می‌کند‪ .‬در کارنامه کارگردان‪،‬‬ ‫نویس��ندگی فیلم‌های��ی همچون پادش��اهان خیابان و روز‬ ‫مترین دیده می‌ش��ود پس می‌توانید مطمنئ باش��ید که این‬ ‫کارگردان کارش را بلد اس��ت‪ .‬این فیلم در مدت منایش در‬ ‫سینام‌ها هم مورد استقبال متاشاگران قرار گرفته‪ ،‬هم مورد‬ ‫اس��تقبال منتقدین‪ .‬پس اگر دنبال یک فیلم پلیس��ی خوب‬ ‫هستید این فیلم را از دست ندهید‪.‬‬ ‫‪30‬‬


‫برای اونایی که دلشون عشق و عاشقی می‌خواد‪:‬‬ ‫آپارمتان (‪)the apartment‬‬ ‫هیچی مثل یک فیلم عاش��قانه قدیمی منی‌ش��ه و کی هست که‬ ‫عاش��ق تی��پ خانوم‌های ده��ه ‪ ۵۰‬و ‪ ۶۰‬میالدی نباش��ه؟ آپارمتان‬ ‫ش��اهکار بیلی وایلدر یه عاشقانه کوچک با احساسات واقعی ست‬ ‫و دی��د منتقدانه‌ای ب��ه اوضاع اجتامعی زمان خ��ودش دارد‪ .‬جک‬ ‫ملون آنقدر خوب اس��ت که بی‌اختیار با خنده‌هایش شاد می‌شوید‬ ‫و با غمش ناراحت‪ .‬اگه حتی این فیلم را دیدید مطمئنم با دوباره‬ ‫دیدنش به اندازه دفعه اول لذت خواهید برد‪.‬‬

‫برای اونایی که فقط می‌خوان بخندند‪:‬‬ ‫باکره ‪ ۴۰‬ساله (‪)the 40 year-old virgin‬‬ ‫یک کمدی عالی برای بزرگساالن و فیلمی که باعث شهرت جهانی استیو کارل‬ ‫ش��د‪ .‬این فیلم اثر جود آپاتوو اس��ت و عالوه بر اینکه توانس��ت یک موفقیت‬ ‫تجاری باشد موفق به جذب منتقدین هم شد؛ تا آنجایی که راجر ایربت منتقد‬ ‫معروف به فیلم سه ستاره و نیم از چهار ستاره ممکن را داد‪ .‬فیلم آنقدر خنده‬ ‫دار اس��ت که دلتون می‌خواهد کاش��کی خدا دو دهن به شام داده بود تا سیر‬ ‫سیر می‌خندیدید‪.‬‬

‫چی بخونیم؟‬ ‫زندگی در پیش رو‬ ‫کتاب‌ه��ای زی��ادی از زب��ان پرسه��ای‬ ‫نوجوان نوشته شده است ولی این شاهکار‬ ‫رومن��گاری در میان آن‌ها می‌درخش��د‪ .‬در‬ ‫خالصه داستان آمده‪ :‬داستان زندگی پرسی‬ ‫چهارده س��اله اس��ت به ن��ام «محمد» که‬ ‫مومو خوانده می‌ش��ود‪ .‬مادر مومو فاحشه‬ ‫بوده‪ ،‬و فاحش��ه‌ها در فرانسه حق پرورش‬ ‫فرزن��د خویش را ندارن��د‪ ،‬مومو نزد «مادام‬ ‫ُرزا» زندگی می‌کند‪...‬‬ ‫فک��ر کنم همی��ن خالص��ه کوت��اه بتونه‬ ‫ه��ر کتابخوان��ی را به خودش ج��ذب کند‪.‬‬ ‫رومن��گاری موفق ش��د در س��ال ‪ ۱۹۸۶‬به‬ ‫خاط��ر این کتاب جایزه گنک��ور را برای بار‬ ‫دوم از آن خودش کند‪.‬‬

‫چی بازی کنیم؟‬ ‫رشم آور (ی��ا بیلیاقت) ی��ا همچین چیزهایی‬ ‫(‪)dishonored‬‬ ‫آیا عاشق خنجر زدن به مردم از پشت هستید؟‬ ‫آیا دوس��ت دارید به جهانی مس��افرت کنید که‬ ‫م��ردم ثرومتن��د فقرا را با غول‌ه��ای آهنی بزرگ‬ ‫می‌کش��ند؟ پس این بازی برای شامس��ت‪ .‬بازی‬ ‫دو م��اه قبل به بازار عرضه ش��د و از اون موقع‬ ‫توانست طرفدارهای پر و پا قرصی برای خودش‬ ‫ج��ور کند‪ .‬عالوه بر جوایز متعددی که این بازی‬ ‫برده‪ ،‬در لیست بر‌ترین بازیهای سال ‪ ۲۰۱۲‬خیلی‬ ‫از منتقد‌ها هم قرار گرفته است‪ .‬پس حتی اگه تا‬ ‫قبل از این طرفدار کش�تن افراد با جادو و چاقو‬ ‫نبودی��د فکر نکنم بتوانید در برابر این بازی رشم‬ ‫آور اما عالی مقاومت کنید‪.‬‬ ‫‪31‬‬


‫عکس ها از رضا شاه کبیر‬

‫‪32‬‬


33


34


35


‫دیمی خود را‬ ‫ق‬ ‫نندگان مجله عکس‪٬‬های مختلف این‬ ‫ت‬ ‫وا‬ ‫ست در مجله تابلو که خ شامره و بر پایه موضوعا دوران پهلوی‬ ‫یا‬ ‫خانوادگی از‬ ‫ر‬ ‫دیروز نامه بخش�� تابلو در نظر دارد در ه و چند عکس‬ ‫ول مجله تابل‬ ‫د‪.‬‬ ‫برای آن ارسال میکنن در ش�ماره ا‬ ‫د‪.‬‬ ‫عکس ها را منترش کن ل شده است‪:‬‬ ‫برای ما ارسا‬ ‫اول و دوم‬ ‫هران در‬ ‫ین ت‬ ‫��ی از متمول ��ت‪ .‬در‬ ‫یک‬ ‫س‬ ‫عضای خانواده در حال تعمیر ا زندانش‬ ‫فر‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫اط خانه خود ک ده‪ ،‬برادرانش و ران و در‬ ‫حی‬ ‫وا‬ ‫ه‬ ‫ن عکس پدر خان این عکس در ت لوی اول‬ ‫د‪.‬‬ ‫دوران په‬ ‫ای ��اهده میش��و م��ی در‬ ‫ش‬ ‫الت قدی‬ ‫م ی از مح‬ ‫یک��‬ ‫ه است‪.‬‬ ‫رفته شد‬ ‫گ‬

‫پ‬ ‫رس کوچکی که در‬ ‫ع‬ ‫ک‬ ‫س‬ ‫با‬ ‫ال‬ ‫م‬ ‫ش�‬ ‫�ا‬ ‫هده می‬ ‫کنی��د حال بزر‬ ‫گ‬ ‫ش‬ ‫��‬ ‫د‬ ‫ه‬ ‫و‬ ‫د‬ ‫ر‬ ‫ک‬ ‫خ‬ ‫ن��ار پرس خاله‬ ‫ود این عکس یادگا‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫گ‬ ‫ر‬ ‫فت‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ت‪ .‬عکس‬ ‫مرب��وط به اوای‬ ‫��‬ ‫ل‬ ‫د‬ ‫و‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ح‬ ‫م‬ ‫د‬ ‫اس‬ ‫رض��ا پهلوی‬ ‫ت‪ .‬مکان عکس ک‬ ‫ام‬ ‫کا‬ ‫ن‬ ‫ت‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ت‪.‬‬ ‫‪36‬‬


‫اعض��ا‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ک‬ ‫ف‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫یل پ‬ ‫برای اس��تقبال از ر جمعیت‬ ‫مسا‬ ‫خارج وارد ایران م فری که از‬ ‫یش‬ ‫فرودگاه مهرآباد رف ده است به‬ ‫ته ‪،‬‬ ‫که مسافر از سفر ب منتظر اند‬ ‫رگر‬ ‫عکس جوان س��م دد‪ .‬در این‬ ‫تر‬ ‫کوچولویی اس��ت است‪ ‌،‬پرس‬ ‫ک��‬ ‫اول مشاهده منودی ه در عکس‬ ‫د‪.‬‬

‫به هم��راه برادران و‬

‫��زرگ خاندان اصولی‬ ‫پدرب��زرگ و مادرب‬ ‫در هفتاد سال پیش‪.‬‬ ‫واهران و همرسانشان‬ ‫خ‬

‫‪37‬‬


38


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.