Tableau No. 2

Page 1


2




‫روزهای��ی همچون امروز در س��الهایی نه چن��دان دور‪ ،‬در همین رسزمی��ن‪ ،‬مردمانی که پدران و‬ ‫مادران ما نیز جزو آنها بودند در صدد بهرت کردن امورات زمینی‪ ،‬هوایی شده و به خیابانها ریختند تا‬ ‫بنیان سلطنت ‪ ۲۵۰۰‬ساله را بر کنند‪.‬‬ ‫ابر و بادو مه و خورش��ید و فلک دس��ت به دس��ت ا نقالبیون داد تا س��لطنت طلبان و شاه را از‬ ‫مملکت بیرون کنند‪.‬‬ ‫جوانانی که ش��ور انقالبی داش��تند و می خواستند همه چیز را یکش��به درست کنند سی و پنج بهار‬ ‫آزادی و زمستان سخت را پشت رس گذاشتند تا همچنان درمیان سالی در پی آن مدینه فاضله رسگردان‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫ام��ا اکن��ون جوانرتهای این روزها که روزگار قبل انقالب ای��ران را در کتابها و فیلمها می بینند از پا‬ ‫به س��ن گذاش��ته ها مطالبتشان را به ش��کلی دیگر طلب می کنند‪ .‬آنها شاید دنبال مقرص نباشند اما‬ ‫بدنبال تس��لیم ش��دن در برابر فضای حاکم در کشور هم نیستند‪ .‬آنها از هر فرصتی برای نشان دادن‬ ‫نارضایتی از وضع موجود اس��تفاده می کنند تا ش��اهد تغییری هر چند کوچک باشند‪ .‬تابلو تبلوری از‬ ‫همین خواس��ته هاست که الزاما سیاسی هم نیس��تند و ما اهالی تابلو به این تغییرهای کوچک دل‬ ‫بسته ایم و برایش تالش می کنیم‪.‬‬ ‫شورای رسدبیری مجله تابلو‬


‫رسم��ا و خش��ک و آزار دهن��ده اس��ت‪.‬‬ ‫بخصوص که آلودگی هوا هم به آن اضافه‬ ‫ش��ود راه نفس را میبندد‪ .‬کوچک و بزرگ‬ ‫ندارد‪ .‬صبح یک روز رسد زمس��تانی است‬ ‫که آلودگی شهر‬ ‫از اضطرار هم گذشته و آن قدر خطرناک‬

‫ش��ده که قرار بوده شهر بار دیگر تعطیل شود‪ .‬اما‬ ‫روز کاری است و باید کار کرد‪ .‬جلوی دهان کوچکش‬ ‫یک ماس��ک کثیف و چند باره استفاده بسته است‬ ‫و با یک دستش چند دستامل کاغذی رنگی رنگی را‬ ‫باال گرفته و با آن یکی دست کیسهای پر از دستامل‬ ‫و آیینه را نگه داشته و البه الی ماشینها راه میرود‪.‬‬ ‫به زور هفت س��اله مینامید‪ ،‬ش��اید با این فکر که‬ ‫حتام هفت ساله است خودت را راضی میکنی‪ ،‬اما‬ ‫جثهاش کوچکرت نشان میدهد‪ .‬زیر آن کاپشن قرمز‬ ‫کثیف و پاره پاره دخرتکی شش سال شاید هم کمرت‬ ‫پنهان ش��ده اس��ت‪ .‬موهای بلند و نامرتبش را زیر‬ ‫یک کاله کهنهرت از لباسهایش پنهان کرده و میگوید‪:‬‬ ‫خاله دستامل منیخری‪ .‬صدایش از رسفههای خشکی‬ ‫که چند دقیقه در ماسکرها کرده دو رگه است‪ .‬در‬ ‫این هوای آلوده البه به الی دود ماش��ینهای میدان‬ ‫میانی ش��هر‪ ،‬میان این همه بدبختیهای روزمره چه‬ ‫کس��ی به تو و دس��تاملهای رنگارنگت فکر میکند‬ ‫دخرتک؟‬ ‫‪۲‬‬ ‫‪6‬‬

‫ص��دای اذان از گلدس��ته آبی امام��زاده به گوش‬ ‫میرسد‪ .‬یک زمان مردم از هیاهوی شهر به این گوشه‬ ‫ش��هر پناه میربدند‪ .‬حاال ش�مالیرتین جای پایتخت‬ ‫آلودهرتین جای آن اس��ت‪ .‬میان این همه هیاهوی‬ ‫ماش��ینها و اتوبوس��های تند رویی که قرار است به‬ ‫پاکیزگی ش��هر کمک کنند‪ .‬اما به نظر میرسد فعلن‬ ‫که کاری جز تنگرت کردن راه نفس پایتخت نشینان‬

‫را ندارن��د‪ .‬همه اینجا‬ ‫عجل��ه دارن��د‪ .‬حت��ی‬ ‫آنهایی ک��ه آمدهاند‬ ‫ت��ا دم��ی در خلوت‬ ‫امام��زاده دعای��ی‬ ‫بکنند ش��اید گرهای‬ ‫از کارش��ان باز شود‪.‬‬ ‫زنهایی که چادرهای‬ ‫رنگی و مشکی اشان‬ ‫را زیر بغل زدهاند و‬ ‫به رسعت خودش��ان‬ ‫را به صح��ن امامزاده‬ ‫میرس��انند‪ .‬آنهای��ی‬ ‫ک��ه به س��مت ب��ازار‬ ‫میروند ه��م تند تند‬ ‫میگذرند‪ ،‬س��بزیهای‬ ‫ت��ازه را میبینن��د و‬ ‫جدا میکنند و وقتی‬ ‫قیم��ت را میش��نوند‬

‫عکس از‪ :‬هاشم جابریان‬


‫بخش��ی از آن را رس جایش میگذارند‪ .‬زنی میگوید‪:‬‬ ‫کود و خاک و بذر این س��بزی از همین جاس��ت با‬ ‫دالر که وارد نش��ده؟ فروش��نده میگوید‪ :‬خانم آن‬ ‫س��بزیجاتی که شام برداش��تید از برزیل آمده‪ .‬این‬ ‫ذرتها از آمریکا و آن کلمها از جای دیگری‪ .‬س��بزی‬ ‫ایرانی اینج��ا منیبینید‪ .‬تازه اگر ه��م ببینید ما هم‬ ‫زندگی داریم‪ ».‬راس��ت میگوید نیمی از میوهها و‬ ‫س��بزیهایش وارداتی است‪ .‬یعنی پول نفت که قرار‬ ‫بود رس س��فره بیاید و این روزها در گلوگاه تحریم‬ ‫گیر کرده رصف خرید سبزهایی شده که‪ .‬هنوز ده‬ ‫سال نش��ده که جش��ن خودکفایی گندم گرفتهایم‬ ‫و ام��روز برای نان ش��ب محتاج کش��ورهای دیگر‬ ‫هستیم‪ .‬خاک حاصلخیز کشور بایر میشود تا همه‬ ‫شهر نش��ین بشوند و از آب پایتخت که این روزها‬ ‫آن هم سامل نیست بخورند‪ .‬آن طرفرت نشسته است‪.‬‬ ‫جلویش یک مشت سبزی ریخته و ب��ه دقت‬

‫دارد با دستگاه کوچکی که دستش هست هویجها‬ ‫و سیب زمینیها را شبیه گل در میآورد‪ .‬به دستهایش‬ ‫میخورد که اگر به هوای کار کم دردرستر به ش��هر‬ ‫نیامده بود خاصیت س��بز کنندگی زمین را داشت‪.‬‬ ‫اما کار زمین س��خت اس��ت و رصف منیکند که رس‬ ‫از این ش��هر و هیاهویش در آورده است‪ .‬رس و ته‬ ‫بس��اطش صد هزار تومان منی��ازرد‪ .‬میان این همه‬ ‫آلودگی چه کس��ی به گلهای هویجی تو توجه دارد‬ ‫مرد؟‬ ‫‪۳‬‬ ‫کاس��بها در مغازهها نشستهاند و یا دارند با تلفن‬ ‫حرف میزنند یا با موبایل و کامپیوتر بازی میکنند‪.‬‬ ‫بعض��ی ه��م دم در ایس��تادهاند و دارن��د درباره‬ ‫کاسبی حرف میزنند‪ .‬در مغازهها جنس کم نیست‪،‬‬ ‫ام��ا کو پول که بخواهی ب��رای یک پالتو ‪ ۳۰۰‬هزار‬ ‫توم��ان هزینه کنی‪ ۳۰۰ .‬ه��زار تومن یعنی یک‬ ‫س��وم درآمد یک ماه ش��اید هم نی��م درآمد یک‬ ‫کارمن��د که تازه باید خ��رج خانه و کرایه خانه و‬ ‫هزینه خ��ورد و خوراک یک خانواده س��ه نفره‬ ‫را بده��د‪ .‬اگر چی��زی تهش ماند ش��اید به فکر‬ ‫باشد تا پس انداز کند شاید پس از هرگز یک‬ ‫ماشین لکنتی خرید تا مسافر کشی کند‪ .‬اما‬ ‫با این باال رفنت ه��ر روز قیمتها اگر پولی به‬ ‫نیمه ماه برس��د باید خدا را ش��کر کرد‪ .‬زنها و‬ ‫دخرتهای جوان هم فقط راه روهای این مرکز‬ ‫خرید را پر کردهاند واال کو پولی که بشود حتی‬ ‫ی��ک جفت جوراب خرید؟ البه الی جمیعت دارد‬ ‫راه میرود‪ .‬چادر نیمدار مش��کیاش کمر خامش را‬ ‫پنه��ان منیکند‪ .‬دس��تش را جلویش نگه داش��ته و‬ ‫گریه میکند‪ .‬مریض دارد‪ ،‬ش��اید دخرتی یا پرسی‬ ‫که باید نان شبش��ان را او بدهد‪ .‬شاید هم مردی‬ ‫که از کار افتاده که در خانه مانده دارویی است‪.‬‬ ‫این داس��تان را خوب میشناسی‪ .‬پیرزن به زبانی‬ ‫غریب نال��ه میکند‪ .‬دلت میگیرد اما کس��ی چه‬ ‫میداند مادر شاید از تو محتاجرت هم کسی باشد‬ ‫که دستش را جلوی مردم دراز نکند؟‬ ‫‪7‬‬


‫‪۴‬‬ ‫بوی غ��ذا خیابان و این کوچه را پر کرده اس��ت‪.‬‬ ‫پرسی چهارده پانزده س��اله با لباس سفید کارگران‬ ‫رستوران برتن س��طلی پر از غذاهای نیم خورده را‬ ‫در سطلی پش��ت رس��توران میریزد‪ .‬لحظهای بعد‬ ‫پیدایش میش��ود‪ .‬کیسهای کثیف در دستش هست‬ ‫به سمت سطل میرود و در آن خم میشود‪ .‬رسعتت‬ ‫را زی��اد میکنی که نبینی او چه میکند‪ ،‬به این فکر‬ ‫میکنی که غذایی که تا آخر نخوردی ش��اید قسمت‬ ‫امروز خانواده این مرد اس��ت‪ .‬هر چند لباسهایش‬ ‫کثیفرت از آن است که فکر کنی خانهای دارد‪ .‬برنجها‬ ‫را با دس��تهای کثیفش در کیسه میریزد‪ .‬بیاختیار به‬ ‫ی��اد مردی میافتی که ه��ر روز صبح میبینی که در‬ ‫س��طل آشغال نزدیک خانه خم ش��ده تکه پارچهها‬ ‫را جمع میکند‪ .‬یکی پی پول اس��ت و این یکی پول‬ ‫غذا‪ .‬کسی چه میداند شاید این قسمت توست که‬ ‫غذای ته مانده آن یکی دیگر را بخوری مرد؟‬ ‫‪۵‬‬ ‫دره��ای م�ترو باز میش��ود موج��ی از دلتنگی بر‬ ‫صورتت میپاش��د‪ .‬رو به رویت روی دیوار نوش��ته‬ ‫شده با لبخند وارد ش��و‪ .‬عرص یک روز کاری است‬ ‫و همه خس��ته از رس کار و کالس به س��مت خانه‬ ‫میآیند‪ .‬چه کس��ی حوصله دارد بخن��دد‪ .‬انگار هر‬ ‫کس��ی در ذهنش دارد حس��اب کتاب میکند‪ .‬تنها‬ ‫دخرتان دانش��جو هس��تند که انگار اعتنایی به این‬ ‫همه خس��تگی ندارن��د و با انرژی ح��رف میزنند‪.‬‬ ‫جای��ی به میله‌ای که خالیرت اس��ت تکیه میدهی و‬ ‫س��عی میکنی به تابلوی ایس��تگاهها نگاه کنی که‬ ‫چند ایس��تگاه ب��ه مقصد مانده اس��ت‪ .‬صدایی از‬ ‫انتهای واگ��ن میآید‪« :‬خامنها دوناته��ای تاریخ روز‬ ‫دارم‪ .‬لواشک هم هست‪ ».‬صدایی از این سو‪« :‬شال‬ ‫رورسی گ��رم برای این روزه��ای رسد‪ ».‬صدایش در‬ ‫ص��دای آنکه میگوید‪« :‬جورابه��ای نخی دارم‪ ».‬گم‬ ‫میش��ود‪ .‬اینجا واگنها پر از زنانی جوان و میانسال‬ ‫است که البه الی خطوط مرتو جنسهای بنجل و کم‬ ‫کیفیت برخی تولید کنندگان یا چینی را میفروشند‪.‬‬ ‫‪8‬‬

‫دستکش س��اق دار ‪ ۲۰۰۰‬تومن‪ .‬جوراب سه جفت‬ ‫‪ ۵‬هزار تومن‪ .‬دونات ‪ ۵۰۰‬تومان‪ .‬آن یکی جرم گیر‬ ‫سامور میفروشد بستهای ‪ ۱۰۰۰‬تضمینی است‪ .‬حاال‬ ‫چه کس��ی تضمین میکند معلوم نیس��ت‪ .‬آن یکی‬ ‫صلوات شامر دارد‪ .‬انگشرتی شبیه ساعت که فقط‬ ‫‪ ۲۰۰۰‬تومن اس��ت‪ .‬زن جوان چادری کنار دس��تت‬ ‫یکی میخرد‪ .‬مرتو به ایستگاهی تازه میرسد‪ .‬زنهای‬ ‫فروش��نده به طرف در میروند‪ .‬یکی وارد میشود و‬ ‫میگوید‪ :‬مامور نیست پیاده بشید‪ .‬قطار راه میافتد‬ ‫و ب��از همین صدا تکرار میش��ود‪ .‬انگار این صداها‬ ‫متامی ندارد؟‬ ‫‪۶‬‬ ‫خیابان زی��ر این پل تاریکرت از خود بلوار اس��ت‪.‬‬ ‫حاال که ش��ب ش��ده رسدتر ش��ده و آلودگی هنوز‬ ‫آزار میدهد‪ .‬به س��مت انتهای پل قدم میزنی و به‬ ‫موزیک بیکالمی گ��وش میدهی که میبینی دارد از‬ ‫جایش بلند میش��ود‪ .‬جلویش کیسهای پر از لیف و‬ ‫دستگیره روی مقوایی پاره است‪ .‬یک لیف نیمه کاره‬ ‫روی این بساط چش��م را میزند‪ .‬کنار کیسه شیشه‬ ‫ش��یر و پوشک کودکی اس��ت که یک طرفی بغلش‬ ‫کرده است‪ .‬کالهی بافتنی سفید رس بچه است‪ .‬رس‬ ‫بینی کوچکش قرمز ش��ده‪ .‬گناهی ندارد جز اینکه‬ ‫در فقر این روزهای رسزمین ما بدنیا آمده اس��ت‪.‬‬ ‫سعی میکنی صورت سفید و آرام کودک را نبینی تا‬ ‫اش��ک گونههایت را گرم نکند‪ .‬از دور صدای آوازی‬ ‫آسامنی میآید‪ .‬شش��م ژانویه عشای ربانی کلیسای‬ ‫ارامنه اس��ت‪ .‬شاید کش��یش دارد برای جهانی آرام‬ ‫دعا میکند و س��عی میکنی چهره کودکان خیابانی‬ ‫ک��ه البه الی ماش��ینها میچرخند را ب��ه یاد نیاوری‪.‬‬ ‫آیا رسنوش��ت این کودک هم شبیه آنها رقم خورده‬ ‫است؟ موسیقی ربانی بلندتر شده است‪.‬‬


‫این هم از ش��انس گند ما ب��ود که مطب‬ ‫دکرتی که از ‪ ۶‬ماه قبل از منش��ی‌اش وقت‬ ‫گرفته بودم توی خیابان جردن بود‪ .‬ساعتش‬ ‫هم از این بد‌تر منی‌ش��د س��اعت ‪ ۸‬ش��ب‪.‬‬ ‫چیزهایی ش��نیده ب��ودم راجع به کورس گذاش�تن‬ ‫ماشین‌ها و کری خواندن دخرت پرس‌ها‪ ،‬اما اصال توقع‬ ‫چن��ان وضعیتی‬ ‫را نداش��تم‪.‬‬ ‫می ‌گو ین��د‬ ‫بیش�ترین تعداد‬ ‫س��فارتخانه‌ها و‬ ‫کنسولگری‌ها در‬ ‫این خیابان است‪.‬‬ ‫حتی این خیابان‬ ‫با داشنت ‪ ۸۹‬برج‬ ‫بیشرتین برجهای تهران را در خود جای داده است‪.‬‬ ‫این‌ه��ا را که بگذاریم در کنار مراکز متعدد تجاری‬ ‫و بانک‌ها و موسسات مالی و اعتباری‪ ،‬این خیابان‬ ‫ب��ه جذاب‌ترین نقطه برای ثرومتن��دان و اصطالحا‬ ‫بچه پولدار‌ها تبدیل می‌ش��ود‪ .‬منی‌خواهم بیخودی‬ ‫موضوع را مهیج کنم؛ از همین اول بگویم که وقت‬ ‫دکرتم را از دست دادم! اما یادم هست یک اتومبیل‬ ‫سواری دیدم که واقعا هنوز هم اسمش را منی‌دانم‪.‬‬ ‫اصال اگر اغراق نکنم ماشین آن رنگی را هم تا حاال‬ ‫ندی��ده‌ام‪ .‬توی آن ترافیک ه��ر وقت اندک مجالی‬ ‫برای حرکت کردن پیدا می‌شد‪ ،‬معکوس می‌کشید‪.‬‬ ‫صدای موسیقی‌اش هم چنان فضا را پر کرده بود که‬ ‫تقریبا هیج صدای دیگری را منی‌توانس��تی بشنوی‪:‬‬ ‫یه کاری کن رقصمون بیاد‪!...‬‬ ‫کم��ی جلو‌تر دو دخرت س��وار ماش��ین روباز زرد‬ ‫رنگی بودند – فکر کنم پورشه بود! شاید هم نبود!‬ ‫‌‌ ه�مان طور که پکی به سیگار‌هایش��ان می‌زدند‪،‬‬‫با موسیقی رپ انگلیس��ی توی ماشین‌شان حرکات‬

‫موزون انجام می‌دادند! البته قبال هم دیده بودم که‬ ‫مثال در اتوبان نیایش ماشین‌ها با رسعت زیاد الیی‬ ‫می‌کش��ند و با هم کل می‌اندازند‪ ،‬اما نه ماشین‌ها‬ ‫به این با کالسی بودند و نه آدمهای تویشان!‬ ‫بع��دا فهمیدم به ب��اال و پایین ک��ردن خیابان با‬ ‫ماشین مدل باال توسط جوان‌ها که صدای آهنگش‬ ‫ه��م بقیه را بفهمی نفهمی کر کند می‌گویند «دور‬ ‫دور»‪ .‬البته فاز دادن به طرف (دخرت و پرس) هم جزو‬ ‫الینف��ک قضیه‬ ‫است‪.‬‬ ‫دقیق‌ت��ر که‬ ‫ش��دم دیدم‌ای‬ ‫دل غاف��ل!‬ ‫ان��گار م��ا از‬ ‫مرحله پرت که‬ ‫هی��چ‪ ،‬پرت��اب‬ ‫بوده‌ای��م! این‬ ‫موض��وع «دور دور» آنق��در رس زبان‌ها افتاده که‬ ‫حت��ی گاهی مس��ئوالن پلیس نی��ز از همین کلمه‬ ‫اس��تفاده می‌کنند‪ .‬مثال مدتی قبل رسدار حس��ین‬ ‫رحیمی ریی��س پلیس راهنامی��ی و رانندگی تهران‬ ‫در یک کنفرانس مطبوعات��ی گفته‪« :‬طرح برخورد‬ ‫ب��ا مزاح�مان خیابان��ی و افرادی ک��ه بی‌جهت در‬ ‫خیابان‌ها «دور دور» می‌کنند‪ ،‬اجرا می‌ش��ود»‪ .‬اما‬ ‫به نظر می‌رس��د که زیاد ش��دن دوربین‌های کنرتل‬ ‫رسعت و گش��ت‌های متعدد پلی��س هم تاثیری در‬ ‫انگیزه این جوانهای پر رش و شور ندارد‪.‬‬ ‫این دور دور کردن‌ها در ترانه‌های شش و هشتی‬ ‫و رپ این نس��ل هم راه پی��دا کرده‪ ،‬مثال عرفان در‬ ‫یکی از ترانه‌های رپش می‌خواند‪ ...:‬پا می‌ش��یم از‬ ‫خواب‬ ‫می‌ریم تخت گاز‬ ‫می‌ریم دور دور با ماشین سقف باز‪« ...‬‬ ‫یا مثال مبین محصولی از ساسی مانکن پروداکشن‪...‬‬ ‫ساس��ی مانکن پروداکش��ن؟! می‌گوید‪ «:‬دور دور‬ ‫‪9‬‬


‫ت��و رشیعتی‪ ،‬من می‌خوام واس��ش بش��م مهندس‬ ‫ب��رق صنعتی‪ ،‬خیلی خانم خوش��گله آره مثه گوان‬ ‫استفانی‪ ،‬منم همش دنبامل تو ارشفی اصفهانی «‬ ‫یا خ��دا! آدم احس��اس می‌کن��د االن روح ارشفی‬ ‫اصفهانی مرحوم در قرب می‌لرزد از ش��نیدن نامش‬ ‫در این تران ٔه دم ُبل و دیم ُبل!‬ ‫دور دور فقط محدود به جردن و قلهک و شهرک‬ ‫غرب منی‌شود‪ .‬در جنوب شهر هم جوان‌ها با‌‌ هامن‬

‫ماش��ینهای باحالش��ان‪ ‌‌،‬هامن پیکان‌های گوجه‌ای‬ ‫مدل ‪ ۵۷‬که اسپرت هم شده‌اند‪ ،‬دور دور می‌کنند و‬ ‫جالب اینجاست که در عین حال گاهی مسافرکشی‬ ‫هم می‌کنند‪ .‬اینج��ا یک فرق دیگر هم وجود دارد‬ ‫و آن هم تفاوت در نوع موسیقی هاست‪ ».‬اومدی‬ ‫اما دیدم دس��ت تو رسده‪ ،‬گفت��ی اون روز‌ها دیگه‬ ‫بر منی‌گرده «همین‌ها هم حال هوای خودش��ان را‬ ‫دارند فقط گاهی حس می‌کنی چهل سالی به عقب‬ ‫‪10‬‬

‫برگش��ته‌ای! که البته این ه��م برای خودش نوعی»‬ ‫کالس «اس��ت‪ .‬نکته دیگر اینکه معم��وال در اینجا‬ ‫دخرت‌ها را در حال دور دور کردن منی‌بینی چون آن‬

‫وقت دیگر موضوع احتامال ناموسی می‌شود!‬ ‫خالصه اینکه وقتی امکان تفریح مناس��ب و خالی‬ ‫کردن انرژی نباشد هم ترافیک الکی درست می‌شود‬ ‫و هم من به وقت دکرتم منی‌رس��م! و البته فرصت‬ ‫یک تحقیق میدانی اجتامعی کوتاه هم به دس��ت‬ ‫می‌آورم تا برای مجله تابلو بنویسم‪.‬‬


11


‫میگه‪ « :‬می دونی رفیق هر چی در میارم یک بخش��ی ش��و می ذارم کنار‪ .‬حتی اگر مجبور‬ ‫باش��م چندین وعده غذا نخورم و مدام عینک آفتابی جدید نخرم و از خیلی چیزا بگذرم اما‬ ‫باید سالی یک بارو برم آنتالیا‪ .‬آخه کجا می تونم اینقدر راحت مل بدم زیر نور آفتاب و آبجو‬ ‫مو رس بکشم‪ .‬المصبا هم که کاری کردند هیچ جا رامون منی دن‪».‬‬ ‫کامران یکی از همون جوان هایی اس��ت که دو س��ه ماه مانده به تابستان مدام به دوستش‬ ‫آرش که در یک آژانس مسافرتی کار می کند زنگ می زند و قیمت می گیرد برای هتل های‬ ‫آنتالیا‪ .‬س��الهای قبل به کیش یا دبی می رفت اما االن ترجیح می دهد فقط و فقط آنتالیا را‬ ‫فتح کند‪.‬‬ ‫« آنتالیا یعنی عش��ق‪ .‬حتی هتل هاش��ون هم آدم ش��دند فهمیدند معده ما هر غذایی رو‬ ‫هض��م منی کنه تو منوی غذاهاش��ون کلی غذای ایرانی دارن��د‪ .‬به این می گن آدم چیزفهم و‬ ‫باش��عور‪.‬حاال اس��م آنتالیا رو نذارن‪ .‬بازهم تابس��تون بری اونجا فکر می کنی رفته دریا کنار‬ ‫خودمون اما یهو انقالب شده ملت جوگیرشدند‪».‬‬ ‫برنامه های تفریحی آنتالیا برای همه س��نی درنظر گرفته ش��ده اس��ت‪ .‬کافی است شام به‬ ‫یکی از هتل های آنجا پای تان باز ش��ود بقیه اش ردیف اس��ت‪ «:‬اگر عاشق موسیقی هستی‬ ‫می تونی اینجا اندشو پیدا کنی‪ .‬تو اگر عاشق رقصی بیا اینجا برقص‪ .‬تا دلت بخواد رقاصهای‬ ‫خ��وب پی��دا می کنی‪ .‬اگر دلت عرق می خواد رشاب می خواد آب جو می خواد نرو راه دور‬ ‫اینجا آخرشه‪».‬‬ ‫آرش کارمند یکی از آژانس های معروف شهر تهران می‌گوید‪ «:‬از وقتی گفتند که نباید در‬ ‫آگهی های تبلیغاتی مان اس��می از آنتالیا بیاوریم اتفاقا مردم مش��تاق تر شدند به این شهر‬ ‫سفر کنند‪ .‬باورتان منیشود چقدر متاس تلفنی داشتیم که می گفتند چطور می شود راه میان‬ ‫ب��ر ب��ه آنتالیا پیدا ک��رد‪ .‬خب ما هم تور می بریم به آنتالیا اما خب راه هاش عوض ش��ده و‬ ‫مستقیم اسم آنتالیا منیاریم تا به کسی بر نخوره‪».‬‬ ‫اما این روزها با نواس��انات ارز در بازار و تورم باال کمرت کسی را می توان رساغ گرفت که از‬ ‫حاال برای تورهای مس��افرتی آنتالیا و قربس و ‪..‬برنامه ریزی کند‪ .‬خود آژانس ها هم پرداخت‬ ‫ها را به لحظه پرواز منوط می دانند‪ «.‬درست روز پرواز باید دید قیمت پرواز و دالر چیست‬ ‫و اون موقع پول رو گرفت‪ .‬از حاال رزرو منی کنیم‪ .‬اینطوری فقط برای ما رضره‪».‬‬

‫گزارش تصویری از آنتالیا را ببینید‬

‫عکس ها از‪ :‬جواد مقیمی‬ ‫‪12‬‬


13


14


15


16


17


‫عكس اختصاصی تابلو از دربی ‪75‬‬

‫‪ -۱‬دربی ‪ ۷۶‬هم رسید‪ .‬زمانی رسید که شاید هنوز‬ ‫ه��م خیلی‌ها نه اهمیت درب��ی رو می‌دونند و نه‬ ‫اهمیت هفتاد و ش��ش تای��ی آن را‪ .‬هنوز همه از‬ ‫اهمیت دربی می‌گویند و بقیه از عادی بودنش‪.‬‬ ‫ای��ن روز‌ها هم مثل بازی‌های قبل همه در تب‬ ‫و ت��اب پیش‌بینی ک��ردن نتیجه‌اش ب��ازی بودند و‬ ‫یادآوری کردن فتوحات و خوار و خفیف شدن رقبا‬ ‫‪18‬‬

‫هس��تند‪ .‬آبی‌ها با عکس‌های فرهاد مجیدی که با‬ ‫انگش��تانش عدد چهار را نشان می‌دهد دل‌خوشند‬ ‫و قرمز‌ها به شیش‌تایی‌ها و ده دقیقه‪ ،‬ده نفره!‬ ‫ب��رای هم ک��ری می‌خوانند و جنج��ال می‌کنند و‬ ‫بلوف می‌زنند‪ .‬تاکتیک‌هایش��ان را مرور می‌کنند و‬ ‫از اهمی��ت مرد دربی بودن داد س��خن می‌گویند‪،‬‬ ‫اما هیچ کدامش��ان منی‌دانستند که این ستاره‌های‬


‫این روزه��ای فوتبال ما‪ ،‬رمقی برای به وجد آوردن‬ ‫دل این عاش��قان فوتبال ندارن��د‪ .‬نه انگیزه‌ای برای‬ ‫موفقیت‌های بیش�تر دارند و نه احتیاج مالی‪ .‬سوار‬ ‫بر پورش��ه و مازراتی و ب��ی‌ام‌ و رس مترین می‌آیند‬ ‫و س��قف آرزو‌هایش��ان از بچگی بازی در قرمز و‬ ‫آبی وطنش��ان بوده و ش��اید گه گاهی هم خواب‬ ‫بارس��لون و رئال مادرید‪ ،‬آث میالن و بایرن مونیخ‬ ‫می‌دیدند‪ .‬اما خودشون هم می‌دانستند که خواب‬ ‫می‌بینند‪ .‬فوتبالی که دروازه‌بان ملی‌پوشش از ترس‬ ‫رقیب جدید شب‌ها خوابش منی‌برد و از ترس مرگ‬ ‫خودکشی می‌کند‪ ،‬بهرت از این منی‌شه‪ ،‬می‌شه؟‬ ‫‪ -۲‬بگذریم‪ ،‬همه مون بعد از همه این نق زدن‌ها‪،‬‬ ‫روز جمعه ساعت ‪ ۳‬به وقت تهران‪ ،‬پیراهن تیممون‬ ‫را پوش��یدیم و حنجره‌مونو پ��اره کردیم و هرچه‬ ‫دملون خواس��ت به داور و بازیکن‌ها گفتیم‪ ،‬با هر‬ ‫گلی به ه��وا پریدیم و همدیگر را بغل کردیم پس‬ ‫دیگه ن��ق نزنیم و به همین ج��ادوی فوتبال حتی‬ ‫الکی مملکتمون هم دملون خوش کنیم‪.‬‬ ‫‪ -۳‬همیش��ه برای ه��ر دربی‪ ،‬هیج��ان مخصوص‬ ‫خودش هم پیدا می‌شود‪ .‬از تیم باثبات و صدرنشین‬ ‫امیرخان که تا به حال تو دربی‌ها نباخته تا تیم تازه‬ ‫اوج گرفته یحیی‪ .‬از وسوس��ه حضور فرهاد مجیدی‬ ‫و پاس‌های‌ جباری تا بلوف مصدومیت علی کریمی‬ ‫و جرقه غالمرضا رضایی و رضا حقیقی و حتی مبهم‬ ‫بودن داور دربی!‬ ‫‪ -۴‬آبی‌ها امسال با متام مشکالت مالیشان با ثبات‬ ‫حیرت‌انگیزی حرکت کرده‌اند کمرت کس��ی فکر می‬ ‫کرد ش��والیه تقلبی این روز‌ها ب��ا ژنرال فوتبال ما‬ ‫کن��ار بیاد اما قطعاً این روز‌ها بیش�تر از هر روزی‬ ‫هدف وسیله را توجیه می‌کند‪.‬‬ ‫آبی‌ها س��تاره‌های فصل پیش را با چنگ و دندان‬ ‫حفظ کردند‪ ،‬نیم فصل متام نقاط ضعف را پوشاندند‬ ‫و ب��رای گرفنت بهانه‌های س��کو‌ها‪ ،‬به همزیس��تی‬ ‫مساملت‌آمیز فرهاد و امیر خان هم رضایت دادند‪.‬‬

‫بحران کاپیتانی را حتی به بهای آتش زیر خاکس‌تر‬ ‫مهار کردند و به صدر جدول تکیه زدند‪.‬‬ ‫هم از لحاظ منطقی‪ ،‬هم روی کاغذ‪ ،‬آبی‌ها شانس‬ ‫بیشرتی برای جمعه داشتنداما همیشه این منطق و‬ ‫کاغذ برنده دربی نبوده‪ .‬روز جمعه ژنرال چشمش‬ ‫به س��اق‌های پژمان منتظ��ری و جباری و نکونام و‬ ‫فرزاد حامتی و دست‌های مهدی رحمتی بود و نیم‬ ‫نگاهی به روحیه برتری طلبانه فرهاد مجیدی روی‬ ‫نیمکت اگ��ر منطق و کاغذ جواب بده‪ ،‬جمعه روز‬ ‫آبی‌هاست‪.‬‬ ‫‪ -۵‬قرمز‌ها بعد از چند فصل کابوس‌وار‪ ،‬زمانی که‬ ‫با هت تریک ایم��ون زاید تو دربی هفتادو چهارم‬ ‫زنده ش��دند‪ ،‬حتی فکرش را منی‌کردند با ستاره‌های‬ ‫پورش��ه س��وار این فصل و مانوئل ژوزه پرتغالی به‬ ‫کاب��وس چند باره دچار ش��وند‪ .‬نی��م فصل حقارت‬ ‫بار قرمز‌ها ب��ا آمدن یحیی جان تازه گرفت‪ ،‬ایرانی‬ ‫بازی و احساس��ی بازی جایش را به منطق و کاغذ‬ ‫و نرم‌اف��زار و تجربه پیرمرد بدخل��ق پرتغالی داد‪.‬‬ ‫پورشه سوار‌ها برای مربیشان جان می‌دادند‪ ،‬حسین‬ ‫ماهین��ی که فقط نفوذ می‌ک��رد و رقبا هر کاری با‬ ‫اتوبان پش��ت رسش می‌کردند‪ ،‬حاال یک دقیقه توی‬ ‫محوطه جریمه حریفه و یک دقیقه بعدش توپ را‬ ‫از روی خط گل خودشان می‌کشد بیرون!‬ ‫محم��د ن��وری که گی��ج و منگ وس��ط زمین راه‬ ‫می‌رفت ش��ده ژنرال خط میانی و غالمرضا رضایی‬ ‫و کریم انصاری‌فرد هم شدن دوایت یورک و اندی‬ ‫کول!‬ ‫‪ -۶‬جمعه روز ستاره‌های سن باالی این فوتبال بود‪.‬‬ ‫روز فرهاد مجیدی و علی کریمی‪ .‬هرچند نتیجه نه‬ ‫باب میل استقاللی‌ها بود ونه پرسپولیسی‌ها‬ ‫این حال و احوال این روزهای فوتبال ماست‪ .‬این‬ ‫جذابیتش است‪ .‬بازیکنانی سی و چند ساله برایامن‬ ‫حال و احوالی بخرند تا چند ساعتی دملان را خوش‬ ‫کنیم‪.‬‬ ‫‪19‬‬


‫نه سیاس��ی بودم‪ ،‬ن��ه هرنی‪ .‬از ش��انس بدم بود‬ ‫یا خوش شانس��ی ک��ه ‪ ،۸۷‬به مح��ض دیپلم گرفنت‬ ‫دانشگاه قبول ش��دم منی‌دونم‪ .‬دانشگاه رفنت‪ ،‬اون‬ ‫هم دانش��گاه تهران‪ ،‬بین دوستام و در و همسایه‬ ‫و ف��ک و فامی��ل خیلی حال م��ی‌داد‪ .‬اوالش خیلی‬ ‫درس می‌خون��دم‪ .‬هن��وز تو حال و ه��وای کنکور‬ ‫بودم و مدرس��ه‪ .‬کم کم یاد گرفتم دانش��گاه‪ ،‬همه‬ ‫ش خرخون��ی نیس��ت‪ .‬بع��د از متوم ش��دن کالس‬ ‫ب��ا بچه‌ها بیرون رف�تن و چرخیدن ت��و خیابونهای‬ ‫اطراف دانش��گاه تهران حس خوبی داش��ت‪ .‬انگار‬ ‫می‌خواس��تم ب��ه آدم‌ها و درخت‌ه��ا و در و دیوار‬ ‫شهر بگم من دانشجو هستم! خانم دکرت آینده!‬ ‫س��ال بعد افتادی��م تو حال و ه��وای انتخابات و‬ ‫ش��ور و هیجان ش��هر و ترس و امیدی که در مردم‬ ‫می‌دیدی��م و از مردم می‌گرفتیم و تو هوای ش��هر‬ ‫منترش می‌کردیم‪ .‬بعدش هم اون ماجراهای شصت‬ ‫و سه درصدی و کیو کیو بنگ بنگ و بکش بکش و‬ ‫بگیر و ببند و کی بود که اولین بار پا گذاشتم توش‬ ‫‪20‬‬

‫یادم نیست‪ ،‬اما خوب یادمه که رسمای پاییز بود و‬ ‫خش خش ب��رگ چنارهای تنومند تهران زیر پاهای‬ ‫من و پگی و یه عامله خش��م و بغض که تو آرامش‬ ‫کافه پراگ فراموشش کردیم‪.‬‬ ‫بعد‌ها که بس��اط چ��ای و یه وقت‌ه��ا هم قهوه‬ ‫خ��وری مون پهن پراگ بود کم ک��م فهمیدم اولین‬ ‫باری که پا گذاش��تم تو پراگ‪ ،‬تازه متولد شده بود‪.‬‬ ‫چیزی نگذشت که شدم پای ثابت پراگ‪ .‬رفاقت‌هام‪،‬‬ ‫گریه‌ه��ا و خن��ده ه��ام‪ ،‬امید‌ه��ا و ناامیدی‌هام‪،‬‬ ‫تصمیم‌ه��ای ب��زرگ روزهای خوب و ب��دم تو اون‬ ‫کافه شکل گرفت‪.‬‬ ‫از دانشگاه که گرم حرف زدن بیرون می‌زدیم‪ ،‬هر‬ ‫طرف ش��هر که می‌رفتیم و هر کاری که داش��تیم‪،‬‬ ‫بعدش یهو می‌دیدیم نشستیم پشت میز همیشگی‬ ‫و چقدر گذشته خدا می‌دونست‪ .‬پراگ بخشی از ما‬ ‫شده بود و ما بخشی از اونجا‪.‬‬ ‫روزی که رس��یدم پراگ و به در بسته خوردم هم‬ ‫ی��ه روز پاییزی بود؛ یه روز خس��ته و پر از بغض‪.‬‬


‫پلمپ؟ آخه چرا؟!‬ ‫تو پراگ شعر‌ها و ش��اعر‌ها رو شناختم‪ .‬عکس‌ها‬ ‫و عکاسی رو شناختم‪ .‬پراگ موسیقی رو تو وجودم‬ ‫تزریق کرد‪ .‬ساز دست گرفنت رو اونجا رشوع کردم‪.‬‬ ‫پشت میزهاش عاشق شدم و عاشقی کردم‪.‬‬ ‫برامون یه صفح ٔه فیس بوک مونده بود که امشب‬ ‫دیدم بچه‌های پراگ توش نوشنت‪:‬‬ ‫ف��ردای پس از س��ی‌ام دی‌ماه‪ ،‬ما ب��ه رس کارهای‬ ‫دیگرمان می‌رویم‪ ،‬دوستان بی‌خربمان که با درهای‬ ‫بست ٔه پراگ‪ ،‬یا درهای باز کافه‌ای دیگر به جای پراگ‪،‬‬ ‫مواجه می‌ش��وند‪ ،‬دوباره قهوه س��فارش می‌دهند‪،‬‬ ‫دوباره می‌خندند یا افرسده به میز خیره می‌شوند‪،‬‬ ‫و هم ٔه م��ا دلتنگ پراگ‪ ،‬دلتن��گ خاطرات‌مان در‬ ‫پراگ خواهیم ش��د‪ ،‬اما دست‌کم یک چیز می‌تواند‬ ‫تس��لی‌بخش باش��د‪ ،‬اینکه م��ا خاطره‌هایامن را در‬ ‫مع��رض دید دوربین‌ها ق��رار ندادیم‪ ،‬و آن‌ها را به‬

‫در این سه سال است‪ ،‬و اگر تاوان چنین کاری تالش‬ ‫بیش�تر ما در ماه‌ها و سال‌های در پیش برای تأمین‬ ‫معیش��ت‌مان اس��ت‪ ،‬ما آن را پرداخ��ت می‌کنیم‪،‬‬ ‫مبادا چیزی شویم که منی‌خواهیم و کاری کنیم که‬ ‫درست منی‌دانیم‪.‬‬ ‫نه سیاسی بودم‪ ،‬نه هرنی‪ .‬من فقط یک دانشجوی‬ ‫س��اده بودم که ب��ه یک پات��وق دل بس��ته بود و‬ ‫می‌خواس��ت اون کافه حاال حاال‌ها پاتوقش مبونه!‬ ‫یاد ش��عری افتادم از «محمود دروی��ش» که پاییز‬ ‫پارسال رو تخته سیاه پراگ نوشته شده بود‪:‬‬ ‫«خانم‌های محرتم‬ ‫آقایان گرامی‬ ‫آیا آن گونه که ادعا می‌کنید‬ ‫این سیاره متعلق به هم ٔه انسانهاست؟‬ ‫اگر راست می‌گویید‬ ‫پس آالچیق کوچک من کجاست؟‬ ‫کوچه‌های کودکی‌ام‬ ‫شهرم‬ ‫میهنم‬ ‫کجاست؟»‬ ‫می‌فهمم��ت درویش! آالچیق کوچک من! پاتوقم‬ ‫کجاست؟!‬

‫چش��م‌های شیشه‌ای برادر‬ ‫بزرگ قسمت نکردیم‪.‬‬ ‫اگر تاوان س��ازگار نشدن‪،‬‬ ‫تاوان نپذیرف�تن ‪ -‬حکمی‬ ‫که درس��ت منی‌دانیم‌اش‪-‬‬ ‫و ت��اوان ت��ن ن��دادن ب��ه‬ ‫بازی کنرتل‪ ،‬خداحافظی با‬ ‫خاطرات ما و رفیق‌هایامن‬ ‫عکس ها از‪ :‬امیر درفشه‬

‫‪21‬‬


‫عکس از‪ :‬دریا روحانی‬

‫منایش روحوضی یا سیاه بازی‪ ،‬درست شبیه منایش‬ ‫خنده آور اروپایی «کمدیا دل آرته» * (تئا‌تر سنتی‬ ‫ایتالیایی در قرن شانزدهم میالدی که شخصیت آن‬ ‫«آرکولن»؛ دلقکی ب��ا لباس‌های رنگارنگ بود)‪ ،‬در‬ ‫ایتالیاست‪ .‬سعدی افشار با گروه سیاه بازی‌اش‪ ،‬در‬ ‫فرانسه‪ ،‬بلژیک‪ ،‬اسپانیا‪ ،‬برزیل و کشورهای بی‌شامر‬ ‫دیگر‪ ،‬برنامه‌های متنوعی اجرا کرده است‪ .‬سبک و‬ ‫سیاق متفاوت و سادگی و صمیمیت بازی افشار در‬ ‫س��یا بازی تا حدی بود که باعث شد «پی‌تر بروک»‬ ‫کارگردان پرآوازه تئا‌تر‪ ،‬سعدی افشار را ستایش کند!‬ ‫لباس‌های س��یاه بازی سعدی افش��ار‪ ،‬برای مصون‬ ‫ماندن از پوس��یدگی و از بین رفنت‪ ،‬از طرف یکی از‬ ‫مراکز فرهنگی فرانسه حفظ و نگهداری می‌شود!!!‬

‫‪22‬‬

‫سعدی افشار متولد ‪ ،۱۳۱۳‬و نامش در شناسنامه‪،‬‬ ‫س��عدا‪ ...‬زحمت خواه است‪ .‬تا ششم ابتدایی درس‬ ‫خوانده اس��ت‪ .‬کا ِر خود را از ‪ ۱۰‬سالگی رشوع کرد‬ ‫و زمانی که مورد توجه قرار گرفت‪ ،‬از نام خانوادگی‬ ‫مادرش استفاده کرد و با نام مستعار سعدی افشار‪،‬‬ ‫بیش از ‪ ۵۰‬سال در عرصه منایش‌های سنتی فعالیت‬ ‫ک��رد‪ .‬خود بار‌ها ب��ه این نکته اش��اره کرده که در‬ ‫این کار‪ ،‬س��ختی فراوانی کشیده‪ ،‬چون هر کسی را‬ ‫منی‌گذاشتند به راحتی‪ ،‬وارد سیاه بازی شود‪.‬‬ ‫آن زم��ان خانه‌ها‪ ،‬حیاط‌های حوض دار داش��تند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ح��وض خانه‌ها را با تخته‬ ‫به هنگام عروس��ی روی‬ ‫چوب‌های مسطح می‌پوشاندند و آن را مثل صحنه‬ ‫منایش درست می‌کردند‪ .‬و شاید دلیلش‪ ،‬همین بوده‬ ‫ک��ه به این نوع منایش‪ ،‬تخت��ه حوضی یا روحوضی‬ ‫می‌گفتند‪ .‬کس��انی که جش��ن یا عروسی داشتند از‬ ‫طریق بنگاه‌های ش��ادمانی‪ ،‬گروه‌های س��یاه بازی‬ ‫مورد عالقه‌ش��ان را انتخاب می‌کردند‪ .‬اگر موفق به‬ ‫این انتخاب منی‌ش��دند‪ ،‬جش��ن و عروسیشان را به‬ ‫رس‬ ‫تعوی��ق می‌انداختند تا هرنمندان محبوبش��ان‪ِ ،‬‬ ‫موقع در مراس��م حارض شوند‪ .‬مردم به سیاه بازی‪،‬‬ ‫عالقه فراوانی داش��تند‪ .‬وقتی جایی مراس��می بود‪،‬‬ ‫مردم هر طور که می‌توانستند از روی دیوار‪ ،‬پشت‬ ‫ب��ام خانه‌ه��ا و الی در‪ ،‬منایش را می‌دیدند‪ .‬س��یاه‬ ‫بازی از ‪ ۱۲‬شب رشوع می‌شد و تا صبح ادامه پیدا‬ ‫می‌کرد‪ .‬در یکی از همین جش��ن‌ها بود که افشار‬ ‫برای اولین بار‪ ،‬این منایش را دید و به آن عالقه‌مند‬ ‫شد‪ .‬او استادی نداشت و آن قدر برای خودش بازی‬ ‫کرد تا به رمز و راز این منایش پی برد‪.‬‬ ‫ریشه سیاه بازی‪ ،‬بداهه گویی بود‪ .‬در سیاه بازی‬ ‫احتی��اج به منت خاص��ی نبود‪ .‬بازیگر نقش س��یاه‪،‬‬ ‫صورت‌اش را با دوده‪ ،‬س��یاه می‌کرد و لباس قرمزی‬


‫می‌پوش��ید و ب��ا رشایط و موقعیت‌ه��ای متنوع و‬ ‫غیرمنتظ��ره‪ ،‬با ذهنی ق��وی روی صحنه‪ ،‬با حرکات‬ ‫جال��ب توجه و از قب��ل پیش بینی نش��ده‪ ،‬بداهه‬ ‫گوی��ی می‌کرد که با طن��ز و بامزگی خاصی همراه‬ ‫می‌ش��د‪ .‬همین امر هم‪ ،‬ش��ادی و خن��ده مردم را‬ ‫باعث می‌شد‪ .‬یکی دیگر از نکات اصلی این منایش‪،‬‬ ‫این بود که س��ایر بازیگران ه��م باید از ذهن قوی‬ ‫برخ��وردار بودن��د تا بتوانند در کن��ار بازیگر نقش‬ ‫س��یاه‪ ،‬بدون هی��چ متنی و فقط ب��ا اطالع از خط‬ ‫داس��تان‪ ،‬بداهه گویی‌های خوبی داش��ته باشند و‬ ‫منایش را با انسجام کامل به انت‌ها برسانند‪.‬‬ ‫آن زمان فقط ‪ ۴-۵‬نفر‪ ،‬بازیگر نقش سیاه بودند که‬ ‫هر کدامشان هم ِ‬ ‫سبک ِ‬ ‫خاص خود را در سیاه بازی‬ ‫داشتند‪« .‬مهدی مرصی»‪« ،‬س��ید حسین یوسفی»‪،‬‬ ‫«ذبی��ح ا‪ ...‬ماهری» و «رض��ا عرب‌زاده»‬ ‫از س��یاه بازه��ای نام آور ای��ن منایش در‬ ‫تئاترهای الله زار بودند که سعدی افشار‬ ‫با آن‌ها کار ک��رد و خیلی چیز‌ها از آن‌ها‬ ‫ی��اد گرف��ت‪ .‬در آن زمان‪ ،‬الل��ه زار محل‬ ‫رفت و آمد هرنمندان رس‌ش��ناس سینام و‬ ‫تئا‌تر بود‪ .‬افش��ار‪ ،‬چند سال کارگر صحنه‬ ‫بود ت��ا اینکه موفق می‌ش��ود در یکی از‬ ‫تئاتره��ای «اس�ماعیل مهرت��اش» نق��ش‬

‫کوچک��ی بازی کند‪ .‬مهدی مرصی و س��ید حس��ین‬ ‫یوس��فی‪ ،‬قبل از افشار به الله زار رفته بودند و کار‬ ‫می‌کردند‪ .‬باالخره پس از چند س��ال‪ ،‬سعدی افشار‬ ‫با دوستانش‪ ،‬توانستند گروهی را تشکیل دهند و تا‬ ‫سال‌ها در تئا‌تر نرص برنامه اجرا کنند‪.‬‬ ‫سیاه بازی‌های سعدی افشار‪ ،‬آنقدر زیاد است که‬ ‫حتی خودش هم به س��ختی ن��ام آن‌ها را به خاطر‬ ‫دارد‪ .‬تع��دادی از ای��ن اجرا‌ها عبارتن��د از‪ :‬بلورک‬ ‫و چش��مه ن��وش؛ ‪ -۱۳۴۵‬بی��ژن و منی��ژه؛ ‪-۱۳۵۰‬‬ ‫مسافرخانه؛ ‪ -۱۳۶۵‬مبارک در ژاپن‪ -۱۳۷۷ ،‬سعدی‬ ‫هملت می‌ش��ود؛ ‪ -۱۳۸۳‬پینه دوز ش��هر ما؛ ‪۱۳۸۳‬‬ ‫و‪...‬‬ ‫س��عدی افشار؛ آخرین سیاه با ِز مانده از بازیگران‬ ‫نقش س��یاه در منایش‌های روحوضی‪ ،‬متاسفانه این‬

‫روز‌ه��ا بیامر و رشایط‬ ‫بسیار نامساعدی دارد‪.‬‬ ‫خس��ته و رنجور‌ت��ر از‬ ‫آن اس��ت که فکرش را‬ ‫بکنی��د‪ .‬او‪ ،‬دیگ��ر آن‬ ‫آدم س��ابق نیس��ت و‬ ‫چیزهایی ک��ه دیده و‬ ‫شنیده می‌شود‪ ،‬درخو ِر‬ ‫ِ‬ ‫هرنمند پ��رآوازه‬ ‫ای��ن‬ ‫پیشکسوت نیست!‬ ‫‪23‬‬


‫امس��ال برای دومین بار اس��ت که مهندس ایرانی فرخ خامتی‬ ‫طراحی و س��اخت جای��گاه رییس جمهور امری��کا را عهده دار‬ ‫است‪.‬‬ ‫ه��ر ‪ ۴‬س��ال یکب��ار در روز ‪ ۲۱‬ژانویه رئی��س جمهور منتخب‬ ‫امریکا در مقابل کنگره این کش��ور قس��م یاد کرده و سپس در‬ ‫مراس��م رژه ای که برای این روز در نظر گرفته شده حارض می‬ ‫ش��ود‪ .‬مراسم رژه از مقابل کاخ س��فید و در جایگاهی که برای‬ ‫همین منظور ساخته شده آغاز می شود‪.‬‬

‫‪24‬‬


‫سال ‪ ۲۰۰۴‬بود که جی‌میل تعریف تازه‌ای‬ ‫از رسوی��س ایمی��ل تح��ت وب را مطرح‬ ‫کرد‪ ،‬رسویس��ی که ظاهری ساده‪ ،‬سبک و‬ ‫دوست داشتنی داش��ت و با آن یک گیگا‬ ‫بایت فضای مجانی‪ ،‬جواب دندان ش��کنی‬ ‫به متامی رقبا داده ب��ود‪ .‬حال‪ ،‬فضای این‬ ‫رسویس ایمیل ده برابر ش��ده و توانس��ته‬ ‫میلیون‌ها نفر از رسارس جهان را به سمت‬ ‫خود جلب مناید‪.‬‬

‫ول��ی حتی اگ��ر هر روز هم از جیمیل اس��تفاده‬ ‫می‌کنید باز هم ممکن اس��ت از همه قابلیت‌هایی‬ ‫ک��ه این رسویس در اختیار ش�ما می‌گ��ذارد باخرب‬ ‫نباشید‪ .‬وبالگ ‪ Gizmodo‬ده ترفند برای استفاده‌ای‬ ‫حرفه‌ای‌تر از جیمیل منترش کرده که ترجمه فارسی‬ ‫آن را از گویا آی‌تی نقل می‌کنیم‪:‬‬ ‫از فیلرتها کار بکشید‬ ‫مدیریت صندوق پس��ت الکرتونیکی کار ساده‌ای‬ ‫نیست‪ ،‬اما جیمیل ابزارهایی در اختیارمان قرارداده‬ ‫ت��ا این کار را با س��هولت بیش�تری انج��ام دهیم‪.‬‬ ‫می‌توانید هر یک از مواردی که جس��تجو می‌منایید‬ ‫را به یک فیلرت دس��تورپذیر بدل ک��رده و بعدا ً نیز‬ ‫از آن اس��تفاده کنی��د‪ .‬ب��رای منونه با ک��د «‪from:‬‬

‫‪ »Facebook‬می‌توانی��د ایمیل‌های دریافتی از این‬ ‫ش��بکه اجتامعی را به خوبی دسته‌بندی و بایگانی‬ ‫منایید‪ .‬یا اینک��ه می‌توانید فیلرتی را برای نامه‌های‬ ‫دریافتی از یکی از دوستان نزدیکان درست کنید تا‬ ‫هیچ یک از آنها را بعدا ً گم نکنید‪.‬‬ ‫از جستجو بیشرتین استفاده را بربید‬ ‫از محص��والت گ��وگل انتظار م��ی‌رود که حداقل‬ ‫بویی از این جس��تجوگر مهم اینرتنتی برده باشند‪.‬‬

‫گرچ��ه این خصلت همیش��ه هم به ط��ور عیان به‬ ‫چش��م منی‌آید‪ ،‬ام��ا این نهانی بودن��ش نیز مزیتی‬ ‫اس��ت که اهل فن می‌توانند از آن بهره‌مند گردند‪.‬‬ ‫شایان توجه است که کادر جستجوی جیمیل بیشرت‬ ‫از آنچه که تصور می‌کنید قدرمتند اس��ت؛ برای این‬ ‫منظور می‌توانید برروی فلش کوچک که در سمت‬ ‫راست کادر جستجوی جیمیل قرار دارد را فرشده و‬ ‫از تنظیامت پیرشفته این جس��تجوگر منتفع شوید‪.‬‬ ‫می‌توانید به دنبال نامه‌هایی بگردید که دارای فایل‬ ‫ضمیمه هس��تند‪ ،‬تا با حذف آنه��ا قدری فضای‌تان‬ ‫باز ش��ود‪ .‬حتی اگر به دنب��ال نامه‌های دریافتی از‬ ‫تاریخی خاص‪ ،‬مثال یک سال گذشته هستید نیز این‬ ‫امکان برایتان مهیا اس��ت‪ .‬البته میزان نامه‌هایی از‬ ‫این دست جستجوها بس��ته به تعداد دریافتی در‬ ‫‪25‬‬


‫صندوق پستی‌ تان متغییر خواهد بود‪.‬‬ ‫صندوق پستی‌تان را طبقه بندی کنید‬

‫به زبانه‌ی ‪ Inbox‬در صفحه تنظیامت جیمیل رفته‬ ‫و در آنج��ا موارد مربوط به ترتیب منایش نامه‌های‬ ‫دریافتی در صندوق پس��تی‌تان را مدیریت منایید‪.‬‬ ‫از این گذش��ته اس��تفاده از قابلیت منحرص به فرد‬ ‫«صندوق نامه‌های اولویت‌دار» (‪)Priority Inbox‬‬ ‫در جیمیل را فراموش نکنید‪ .‬اما صرب کنید‪ ،‬امکانات‬ ‫بیشرتی وجود دارد‪ .‬می‌توانید به زبانه‪ Labs‬در بخش‬ ‫تنظی�مات بروید و پیش‌منای��ش نامه‌ها (‪Preview‬‬ ‫‪ )Pane‬را فعال کنید‪ .‬قابلیتی که ش��باهت زیادی‬ ‫به برنامه مدیریت پست‌الکرتونیکی ‪ outlook‬دارد‪.‬‬ ‫البته این قابلیت فقط در صفحه‌منایش��های عریض‬ ‫جذاب اس��ت و با مانیتورهای ‪ ۱۵‬یا ‪ ۱۷‬اینچ نتیجه‬ ‫چندان خوب نخواهد شد‪.‬‬ ‫وارد کردن سایر صندوق‌های پستی‬ ‫اگر شام هم جزو کسانی هستید که برای عضویت‬ ‫در خربنامه‌ها ترجیح می‌دهید از ایمیل‌های دیگری‬ ‫ب��ه جز رایانامه اصلی‌تان اس��تفاده کنید می‌توانید‬ ‫نامه‌های دریافتی آنها را به جیمیل نیز منتقل کنید‪.‬‬ ‫ب��رای این منظ��ور می‌توانید ب��ه تنظیامت جیمیل‬ ‫و بخ��ش ‪ Accounts & Import‬آن رسی بزنی��د‪.‬‬ ‫مراحل کار خیلی س��اده و رس راس��ت است‪ ،‬حتی‬ ‫‪26‬‬

‫می‌توانید موارد دریافتی از سایر حساب‌ها را فیلرت‬ ‫کرده و به عنوان خوانده شده عالمت‌گذاری منایید‬ ‫فقط به‌خاطر اینکه یک نس��خه پش��تیبانی از آنها‬ ‫داش��ته باش��ید و یا بخواهید بعدا در آنها جستجو‬ ‫کنید‬ ‫نکت��ه‪ :‬می‌توانی��د ب��ه ن��ام کارب��ری خ��ود در‬ ‫جیمی��ل هرچی��ز دیگ��ری را بیافزایی��د مث�لاً‬ ‫‪ yousername+anything@gmail.com‬و از‬ ‫این نش��انی جدید برای عضویت سایت‌های دیگر‬ ‫بهره بربید‪ .‬جالب اینک��ه متام نامه‌هایی که به این‬ ‫نشانی ارسال شود مس��تقیامً رس از صندوق پستی‬ ‫خودتان درخواهد آورد! تازه‪ ،‬پس از دریافت اولین‬ ‫نام��ه از ای��ن طریق ق��ادر خواهید ب��ود به کمک‬ ‫فیلرت «‪»to:yourname+anything@gmail.com‬‬ ‫اقدامات الزم را صورت دهید‪.‬‬ ‫نگاهی به ستاره ها!‬ ‫قابلیت ‪ Superstars‬ابرس��تارگان که با مراجعه به‬

‫زبانه ‪ General‬در ‪ Setting‬فعال می‌شود‪ ،‬به شام‬ ‫اجازه می‌دهد تا ‪ ۱۲‬ستاره گوناگون را تعریف کرده‬ ‫و ه��ر یک را برای منظ��وری خاص به کارگیرید‪ .‬به‬ ‫این ترتیب نه تنها یک س��تاره معمولی دارید بلکه‬ ‫ستاره‌هایی به رنگ‌ها و شکل‌های گوناگون خواهید‬ ‫داش��ت که هر یک تعریفی برای خود دارند! برای‬ ‫این منظور هر بار که بر روی نش��انه‌ی س��تاره در‬ ‫کنار ه��ر نامه دریافتی کلیک کنید‪ ،‬رنگ و ش��کل‬ ‫ستاره عوض می‌شود‪.‬‬ ‫اگر کاربر زرنگی باشید می‌توانید از این ترفند برای‬ ‫جداس��ازی کاربردهای هر نامه کمک بگیرید‪ .‬مثالً‬ ‫س��تاره‌های س��بز مربوط به امور کاری‪ ،‬ستاره‌های‬ ‫قرمز نامه‌های عاش��قانه به همرس یا نامزد عزیزتر‬


‫از جانت��ان و غی��ره‪ .‬جالب اینکه هر ک��دام از این‬ ‫ستاره‌ها را می‌توان با جستجوی عبارت منحرص به‬ ‫خود کاوی��د‪ ،‬مثالً عب��ارت «‪ »has:greenstar‬برای‬ ‫مواردی است که با ستاره سبز رنگ نشان کرده‌اید‪.‬‬ ‫برای دسرتسی به کد جستجوی هر ستاره‪ ،‬موشواره‬ ‫خود را مدتی بر روی آن نگه دارید‪.‬‬ ‫به ایمیل‌های مهم برچسب بزنید‬ ‫برچسب‌زنی را می‌توان یکی از بهرتین قابلیت‌های‬ ‫رسویس پستی گوگل به حساب آورد‪ .‬به کمک این‬ ‫برچسب‌ها می‌توان موارد همسان را از بین کوهی‬ ‫از نامه‌های موجود یافته و به کار گرفت‪.‬‬ ‫به خاطر داش��ته باشید با برچس��ب‌زنی هر نامه‬ ‫به طور خودکار آن را فیل�تر کرده‌اید‪ .‬جالب اینکه‬ ‫می‌توانید با جس��تجوی برچسب‌هایی خاص آنها را‬ ‫در دسته‌بندی‌های دقیق‌تری گردآوری منایید‪ .‬برای‬ ‫منونه با جستجوی عبارتی نظیر «‪label:newsletter‬‬ ‫‪ »01/01/2011:before‬می‌توانی��د به خربنامه‌های‬ ‫دریافتی پیش از تاریخ مربوط دسرتسی پیدا کنید‪.‬‬ ‫گسرتش توامنندی‌های جیمیل با برنامه‌های دیگر‬ ‫برنامه‌ها و افزونه‌های ثالث متعددی برای رسویس‬ ‫پس��ت الکرتونیکی گوگل نگارش و منترش شده‌اند؛‬ ‫که به کمک آنها می‌ت��وان توامنن ‌دی‌های جیمیل را‬

‫دو چندان ک��رد‪ .‬برای منونه برنام��ه ‪Rapportive‬‬ ‫جزئیات بیش�تری را از فیس‌بوک‪ ،‬لینکد‌این و توئیرت‬ ‫گردآوری ک��رده و در کنار پروفایل مخاطب منایش‬

‫می‌دهد‪ .‬ابزاری که برای شناس��ایی هر چه بیش�تر‬ ‫مخاطب خود بسیار کاربردی خواهد بود‪.‬‬ ‫یک��ی دیگ��ر از برنامه‌ه��ای ثال��ث محب��وب‬ ‫‪ Boomerang‬اس��ت که کاربر را قادر می‌س��ازد تا‬ ‫ارس��ال ایمیل‌ها را به آینده موکول کرده و آن را به‬ ‫طور مش��خص در زمان تعیین شده انجام دهد‪ .‬از‬ ‫این گذش��ته این برنامه به ما در یادآوری پیام‌های‬ ‫مهم در بازه‌های زمانی خاص کمک می‌کند‪.‬‬ ‫شخصی‌سازی حجم نامه‌ها‬ ‫شاید دوست داشته باشید میزان فاصله‌ای که بین‬ ‫فهرس��ت نامه‌های صندوق پستی وجود دارد را کم‬ ‫و زی��اد کنید‪ ،‬اما یک صفح��ه منایش رصف ندارید‬ ‫و در خان��ه‪ ،‬محل کار و جاهای دیگری به صندوق‬ ‫پستی‌تان دسرتسی دارید‪ .‬برای این منظور به بخش‬ ‫تنظیامت رفته و ب��ا تغییر حجم نامه‌ها (‪Display‬‬ ‫‪ )Density‬به میزان مورد نظر خود برسید‪.‬‬ ‫یک نامه الکرتونیکی را به ابزار یادآوری بدل کنید‬ ‫گاه��ی پی��ش می‌آید که بن��ا به ه��ر دلیلی قادر‬ ‫به ارس��ال نامه‌ای خاص نیس��تید‪ ،‬اما با این وجود‬ ‫منی‌خواهی��د ای��ن کار را فراموش کنی��د‪ .‬برای این‬ ‫منظور کافی است بر روی دکمه ‪( More‬بیشرت) در‬ ‫باالی نامه مزب��ور کلیک کرده و آن را به یک ابزار‬ ‫یادآوری (‪ )add to Tasks‬بدل سازید و تاریخ دقیق‬ ‫یادآوری را در تقویم ویژه‌ی آن مشخص کنید‪.‬‬ ‫کارهای ابتدایی را بهرت به انجام برسانید‬ ‫ب��رای تکمیل این کارگاه آموزش��ی و تبدیل ش�ما‬ ‫به یک جیمیل‌باز بالفطره باید آش��نایی‌تان با امور‬ ‫پیش‌پا افتاده و ابتدای��ی را نیز افزایش دهید‪ .‬مثال‬ ‫برای یافنت نامه‌های دریافتی از سوی شخصی خاص‬ ‫کافی است ایمیلش را به این صورت جستجو کنید‬ ‫«‪»from: emailname@gmail.com‬‬

‫‪27‬‬


‫با توجه به گس�ترده ش��دن روز به روز ش��بکه اجتامعی فیسبوک این مهم اس��ت که خودتان را با این‬ ‫وبس��ایت به روز نگه دارید و از اطالعات‪ ,‬عکس ها و پس��ت های خود محافظت کنید‪ .‬چندین هفته‬ ‫پیش فیس��بوک از سیس��تم جدید جس��تجو خود به نام ‪Graph Search‬خرب داد‪ .‬این سیس��تم جستجو‬ ‫جدید خیلی قویرت از موتور جس��تجوی قبلی این س��ایت بوده و امکان جستجو بسیار عمیق تری را به‬ ‫جس��تجوگر میدهد‪ .‬نحوه کار این سیس��تم این گونه است که شام با تایپ جمله ای مثل “عکس های‬ ‫دوس��تان من در نیویورک" میتوانید به متامی عکسهایی که توسط دوستان شام در نیویورک گرفته شده‬ ‫اس��ت دس��ت پیدا کنید‪.‬ولی مساله این است که بعضی از عکس های ش�ما که به هر دلیلی برای دید‬ ‫عموم بازگذاش��ته ش��ده اند در این سیستم قابل دسرتسی بوسیله نه تنها دوستانتان بلکه متامی کاربران‬ ‫در فیسبوک هستند‪.‬‬ ‫چه کسی میتواند محتوای فیسبوک مرا ببیند؟‬ ‫با توجه به قویرت ش��دن موتور جس��تجو فیسبوک در هفته گذشته‪ ,‬مهم اس��ت که از عکاس هایی که برای‬ ‫دید عموم باز هس��تند اگاه باش��ید‪ .‬برای اینکار به پروفایل خود رفته و گزینه ‪ Activity Log‬را در گوش��ه‬ ‫س��مت راس��ت صفح��ه انتخاب‬ ‫کنید‪ .‬به قس��مت ‪ Photos‬رفته‬ ‫و در من��و ‪ Share with‬گزین��ه‬ ‫‪ Public‬را انتخ��اب کنید‪(.‬عکس‬ ‫هایی که مشاهده میکنید عکس‬ ‫هایی از ش�ما هس��تند که قابل‬ ‫منایش توس��ط عموم میباش��ند)‬ ‫حاال ایکون کره زمین‪ ,‬کنار عکس‬ ‫هایی که منیخواهید به منایش عموم گذاشته شوند انتخاب کرده و گزینه ‪ Friends‬و یا ‪ Only me‬را انتخاب‬ ‫کرده‪ .‬ش�ما همچنین میتوانید زیر گزینه ‪ Custom‬مش��خص کنید که چه کسانی میتوانند عکس های شامرا‬ ‫ببینند و چه کسانی منیتوانند‪.‬‬ ‫ش�ما میتوانید اختیار مش��خص شدن در موتور جس��تجوهایی مثل گوگل و بینگ رافعال و غیر فعال کنید ‪.‬‬ ‫برای اینکار به بخش ‪ Who can see my stuff‬در گوش راست صفحه رفته و ‪ See More Settings‬را انتخاب‬ ‫کرده و گزینه ‪Turn Off‬را در بخش ‪?Who can look me up‬انتخاب کنید‪.‬‬

‫‪28‬‬


‫شامهمیشه میتوانید خودتان را جای یک فرد غریبه‬ ‫که به پروفایل فیس��بوک شام نگاه میکند بگذارید و‬ ‫ببینی��د که چه پس��ت‌ها و اطالعاتی‌ برای دید عموم‬ ‫و بعضی افراد قابل دیدن میباش��د‪ .‬برای اینکار روی‬ ‫ایکون قفل کنار ایکون ‪ Home‬در صفحه خود کلیک‬ ‫ک��رده‪ ،‬روی گزینه ‪ Who Can See My Stuff‬کلیک‬ ‫ک��رده و گزینه ‪What Do Other People See On‬‬ ‫‪ My Timeline‬را انتخاب کنید‪.‬‬ ‫حاال پروفایل خود را از چش��م ی��ک کاربری‌ که در‬ ‫بین دوستان شام نیست میتوانید ببینید و اگر عکس‪,‬‬ ‫پس��ت و یا اطالعات شخصی دارید که منیخواهید به‬ ‫منای��ش در میاد را میتوانید ع��وض کنید‪ .‬دقت کنید‬ ‫که در باالی صفحه پیغامی ظاهر میشود که " عموم‬ ‫صفحه ش�ما را اینگونه میبینند”‪ .‬شام حتی میتوانید‬ ‫ب��ا انتخاب گزینه ‪ View as Specific Person‬اس��م‬ ‫کارب��ر خاصی را وارد کرده و ببینید که آنها از صفحه‬ ‫شام چه میبینند‪.‬‬ ‫فیلرت کردن مسیج ها‬ ‫ش�ما همچنین میتوانید اینباکس فیسبوک خودتان‬ ‫را فیل�تر کرده و از دریافت مس��یج های نامربوط و‬ ‫ی��ا ‪ Spam‬ها خ��ودداری کنید‪.‬برای اینکار ش�ما دو‬ ‫انتخاب دارید‪:‬‬ ‫‪ Basic Filtering‬که توس��ط فیس��بوک پیش��نهاد‬ ‫میش��ود و باعث میش��ود که شام مس��یج از طریق‬ ‫دوس��تان و ی��ا کس��انی که ممکن اس��ت بشناس��ید‬ ‫دریافت کنید‪.‬‬ ‫‪ Strict Filtering‬باعث میش��ود که ش�ما فقط از‬ ‫دوس��تان خود مس��یج دریافت کرده و از کسانی که‬ ‫ممکن است نشناسید چیزی دریافت نکنید‪.‬‬ ‫تذکر(‪ )Notification‬های نامربوط و مزاحم‬ ‫اگر از گرفنت ‪ Notification‬از س��وی یک برنامه و یا بازی خاصی خس��ته شده اید‪ ,‬میتوانید با تایپ کردن‬ ‫اسم این برنامه دریافت این اطالعات را متوقف کنید‪.‬‬ ‫شام حتی میتوانید با وارد کرد نام کاربری مزاحم در بخش ‪ Block Users‬دسرتسی آن فرد را به به فیسبوک‬ ‫ترجمه ای از مقاله اخیر روزنامه نیویورک تایمز‬ ‫ ‬ ‫خود مسدود کنید‪.‬‬ ‫‪29‬‬


‫زندگی ش��خصی دیجیتالی شام یک نقطه ضعف‬ ‫بزرگ دارد که می‌تواند همه ارسارتان را برمال کند‪:‬‬ ‫رمز عبور‬ ‫حتی اگر برای هر اکانتی هم یک رمز عبور داشته‬ ‫باشید باز هم امنیت شام کامال به کیفیت انتخاب آن‬ ‫پس��ورد بستگی دارد‪ .‬طبق داده‌های آماری موجود‬ ‫هنوز اغلب مردم از ضعیف‌ترین پسوردها استفاده‬ ‫می‌کنن��د‪ God ،123456 .‬یا نام اش��خاص نزدیکی‬ ‫چون مادر و برادر یا ش�ماره تلفن و شناسنامه و‪...‬‬ ‫حتی استفاده از خود کلمه‪ Password‬بسیار بسیار‬ ‫رواج دارد‪ .‬شاید چون بسیاری از کاربران منی‌دانند‬ ‫که هکرها چطور می‌توانند با نرم‌افزارهای ساده‌ای‬ ‫رمز عبورشان را کشف کنند‪ .‬آنها متام این اطالعات‬ ‫ش��خصی که هدف گرفته‌اند را به‌نرم‌افزارهایش��ان‬ ‫‪30‬‬

‫می‌دهن��د ت��ا در‬ ‫ک�سری از ثانی��ه‬ ‫ه��زاران ترکیب��ی‬ ‫که می‌ش��ود با این‬ ‫اس��امی و شامره‌ها‬ ‫س��اخت را برایشان‬ ‫آزمایش کند!‬ ‫رمزعب��ور نبای��د‬ ‫هی��چ ارتباط��ی با‬ ‫اطالعات ش��خصی‬ ‫شام داش��ته باشد‪.‬‬ ‫چیزهایی که ممکن‬ ‫اس��ت افراد بسیار‬ ‫دیگ��ری از آن خرب‬ ‫داش��ته باش��ند یا پی بردن به آنها برایشان سخت‬ ‫نباشد‪ .‬یک رمز عبور نباید حتی هیچ‌کدام از لغات‬ ‫و عبارات��ی باش��د که در یک فرهن��گ لغت وجود‬ ‫دارد چه رسد به لغتی که از درون منت یک روزنامه‬ ‫انتخاب کرده باشید! چون متام این عبارات در بانک‬ ‫اطالعاتی آن نرم‌افزارهای هک هم هست‪.‬‬ ‫یک رم��ز عبور قوی عالوه بر بی‌معنی بودن برای‬ ‫بقیه باید هم طوالنی باش��د ه��م پیچیده‪ .‬دو قرن‬ ‫طول می‌کش��د تا کامپیوتری که قدرت کش��ف یک‬ ‫رمز عب��ور ‪ ۷‬کاراک�تری را در عرض دو س��ال دارد‬ ‫بتوان��د رمزی ‪ ۸‬کاراکرتی را بش��کند‪ .‬پیچیده کردن‬ ‫رمز عبور با اس��تفاده از حروف ب��زرگ یا کوچک‪،‬‬ ‫اع��داد یا عالمات��ی مثل اینه��ا!@‪ *&^%$#‬هم به‬ ‫مراتب آن را قوی‌تر می‌سازد‪.‬‬ ‫ولی از همه این مس��ائل گذش��ته اصل بدیهی در‬


‫م��ورد یک رمز عبور این اس��ت ک��ه خودمان باید‬ ‫بتوانیم آن را به خاطر بسپاریم‪ .‬پس چه کنیم؟‬ ‫معروفرتین روش برای س��اخت پس��وردهای قوی‬ ‫که ه��م برای بقیه بی‌معنی باش��ند ه��م به‌خاطر‬ ‫سپردنش��ان برای خودمان سخت نباشد استفاده از‬ ‫جمالت معروف است‪ .‬در واقع ما رمز عبور را حفظ‬ ‫منی‌کنیم تنها الگوی ساخنت آن را به‌خاطر می‌سپاریم‬ ‫و برای وب‌س��ایتها و‬ ‫نرم‌افزارهای مختلف‬ ‫می‌کنیم‪.‬‬ ‫تکرار ٰ‬ ‫ب��ه عن��وان مث��ال‬ ‫می‌خواهی��م ی��ک‬ ‫اکانت در فیس��بوک‬ ‫بس��ازیم و باید یک‬ ‫پس��ورد قوی انتخاب‬ ‫کنیم‪ .‬ب��رای این کار‬ ‫ابت��دا جمله معروفی‬ ‫را در نظ��ر می‌گیریم‬ ‫و آن را ب��ه زبانی که‬ ‫به پینگلیش معروف‬ ‫است می‌نویسیم‪:‬‬ ‫‪Agar Gharar Bashad Beyne Havapeyma‬‬ ‫‪Va Rahahan Yeki Ra Entekhab Konid‬‬ ‫س��پس حروف اول کلامت این جمل��ه را در کنار‬ ‫هم قرار می‌دهیم تا تبدیل به یک ترکیب بی‌معنی‬ ‫شود‪:‬‬ ‫‪AGBBHVRYREK‬‬ ‫در ی��ک جای ای��ن جمله لغ��ت‪ Va‬را داش��تیم‬ ‫می‌توانی��م به ج��ای آنکه از ح��رف اول این لغت‬ ‫استفاده کنیم از عالمت & استفاده کنیم که هامن‬ ‫معن��ای «و» را در زبان انگلیس��ی دارد‪ .‬به جای ‪E‬‬ ‫هم می‌توانیم از عدد ‪ 3‬انگلیسی استفاده کنیم که‬ ‫شکلشان به هم شبیه اس��ت‪ .‬اگر حرف ‪ S‬داشتید‬ ‫می‌توانید به جای آن از ‪ $‬یا عدد ‪ 5‬اس��تفاده کنید‪.‬‬

‫به جای ‪ i‬از ! و ش��کلهای مشابه دیگر‪ .‬دقت کنید‬ ‫که این جایگزاری‌ها بسیار متداول هستند ولی باز‬ ‫هم خیلی بهرت از این است که از عدد و عالمت در‬ ‫پسورد خود استفاده نکنید‪:‬‬ ‫‪AGBBH&RYR3K‬‬ ‫می‌توانید یک ش�ماره مثل س��ال تولد یا حروفی‬ ‫از اس��م وب‌سایتی که می‌خواهید برایش رمز عبور‬

‫بسازید (مثل دو رقم آخر یا دو حرف مخفف) را به‬ ‫ابتدا‪ ،‬انتها یا هرجای دیگر رمز عبورتان اضافه کنید‬ ‫تا برای هر وب‌س��ایت یک پس��ورد منحرص به فرد‬ ‫داش��ته باشید‪ .‬مثال برای فیس��بوک از ‪ FB‬استفاده‬ ‫کنی��د و اگر بقیه حروف رمز عبور به صورت بزرگ‬ ‫در نظ��ر گرفتید آن قس��مت را ب��ه صورت کوچک‬ ‫بنویسید‪:‬‬ ‫‪fb57AGBBH&RYR3K‬‬ ‫برای به یاد آوردن این پسوردهای بی‌معنی کافی‬ ‫اس��ت الگوی تولید آن را به یاد داش��ته باشید ولی‬ ‫همه چیز به این س��ختی نیس��ت ک��ه در نگاه اول‬ ‫به نظر می‌رس��د‪ .‬در شامره بعدی خواهید دید که‬ ‫چط��ور اس��تفاده از نرم‌افزارهای مدیریت پس��ورد‬ ‫زندگی را شیرین و ایمن می‌کند‪.‬‬ ‫‪31‬‬


‫توکا فرزند منوچهر نیستانی شاعر درگذشته و برادر مانا نیستانی کاریکاتوریست است‪ .‬وی‬ ‫در س��ال ‪ ۱۳۶۶‬از دانشگاه علم و صنعت ایران در رشت ٔه معامری فارغ‌التحصیل شده‌است‪ .‬او‬ ‫فعالیت حرفه‌ای خود را از س��ال ‪ ۱۳۵۸‬با هفته‌نامه «کتاب جمعه» به رسدبیری احمد شاملو‬ ‫آغ��از کرد‪ .‬توکا س��ابق ٔه همکاری با بیش از ‪ ۵۰‬نرشی��ه را در کارنامه‌اش دارد و تابه‌حال ‪ ۲‬بار‬ ‫به‌عنوان بهرتین کارتونیس��ت در جش��نوار ٔه مطبوعات ایران انتخاب شده‌است‪ .‬توکا در سال‬ ‫‪ ۱۳۸۹‬از ایران رفت و در تورنتو‪ ،‬کانادا س��کنی گزید‪ .‬توکا قرار اس��ت با « تابلو» همراه باشد‬ ‫و در هر شامره یکی از کارهای خودش را روی این تابلو نصب کند‪ .‬این بار توکا در ویدیویی‬ ‫که ساخته یکی از کارتون هایش را اینگونه رشح می دهد‪.‬‬ ‫‪32‬‬


‫صنع��ت فیلمس��ازی هالی��وود از فیلم‌های��ی که‬ ‫دخ�تران ثرومتند را نش��ان بدهد ک��ه روی صندلی‬ ‫بسته ش��ده‌اند و جوراب در دهانشان فرو شده و‬ ‫با شیطان مجسم روبرو هستند‪ ،‬خوشش می‌آید اما‬ ‫خیلی به صحنه‌های دو خواهر روحانی که در نور‬ ‫مهتاب سعی می‌کنند عادت‌های هم را کشف کنند‪،‬‬ ‫خوش��ش منی‌آید‪ .‬البته عالقه نداش�تن هالیوود به‬ ‫معاشقه دو خواهر روحانی هم چیز عجیبی نیست‪.‬‬ ‫ژانر این نوع فیلم خیلی پیچیده و یا ممکن اس��ت‬ ‫با دیگر ژانر‌ها تداخل داش��ته باشد‪ .‬تصویر خواهر‬ ‫روحانی که لباس خود را کنار می‌زند‪ ،‬خودش کمی‬ ‫داستان را پیچیده‬ ‫می‌کند‪ .‬ما شاهد‬ ‫چه چیز قرار است‬ ‫باشیم یا چه کسی‬ ‫معرفی می‌ش��ود؟‬ ‫فا شیس��ت ؟‬ ‫فمینیس��ت؟ ضد‬ ‫کاتولی��ک؟ متنفر‬ ‫از زن؟ خ��ودش‬ ‫کلی پرسش است‬ ‫و کل��ی مس��ائل‬ ‫حاش��یه‌ای ک��ه‬ ‫انگار منتظر است‬ ‫رسریز ش��ود‪ .‬اما‬ ‫به نظر عده کمی‬ ‫از فیلم ببین‌های‬ ‫حرف��ه‌ای‪ ،‬ش��اید‬ ‫ژانر خوبی باشد‪.‬‬

‫تعریفش��ان هم این اس��ت که تعریفی از وضعیت‬ ‫آدم��ی می‌دهد‪ .‬مثل اینکه بگوییم فارس��ت گامپ‬ ‫هم فیلم خوبی اس��ت‪ ،‬چ��ون تعریفی از وضعیت‬ ‫آدم می‌دهد‪.‬‬ ‫فیلم‌هایی که در مورد وضعیت راهبه‌های روحانی‬ ‫اس��ت‪ ،‬در س��ال‌های ‪ ۱۹۷۰‬در اروپا زیاد س��اخته‬ ‫می‌ش��د‪ .‬م��وج عم��ده آن‪ ،‬در فیلم‌ه��ای رده دوم‬ ‫سینامی ایتالیا بود‪ .‬استودیوهایی با نور سبز و از آن‬ ‫به فیلم جنجالی کن راس��ل با نام شیاطین یا هامن‬ ‫‪ The Devils‬می توان رس��ید‪ .‬به گفته استیو فنتون‬ ‫روزنامه نگار ‪ ،‬آن زمان ‪ ۸۰‬درصد فیلم‌ها با رده‌هایی‬ ‫از اروتیس��م ب��ه‬ ‫زنان راهبه ارتباط‬ ‫داش��ت‪ .‬به مانند‬ ‫دیگ��ر بازار‌ه��ا‬ ‫این نوع فیلم ها‬ ‫هم ف��راز و فرود‬ ‫خودش را داشت‬ ‫و بع��د از مدتی‬ ‫تب آن خوابید و‬ ‫بازارش دیگر مثل‬ ‫سابق نشد‪.‬‬ ‫مقط��ع زمان��ی‬ ‫متامی این فیلم‌ها‬ ‫هم قرون وسطی‬ ‫اس��ت و مردانی‬ ‫زن آزار را می‌شود‬ ‫دی��د ی��ا زنان��ی‬ ‫متامی��ت خ��واه‬ ‫‪33‬‬


‫و زورگ��و که خواس��ته‌های خ��ود را رس راهبه‌های‬ ‫ج��وان خالی می‌کنند‪ .‬هرچند بیش�تر آن‌ها نزدیک‬ ‫به پورنوگرافیک هس��تند ولی با این حال بعضی از‬ ‫آن‌ها جنبه‌های فمینیستی را دنبال می‌کنند‪.‬‬ ‫از منونه‌های خوب فیلم‌های مرتبط با راهب‌های‬ ‫روحانی‪ ،‬می‌توان به فیلم دومنیکو پائولال در س��ال‬ ‫‪ ۱۹۷۳‬اش��اره کرد که عنوان آن هست ‪The Story‬‬ ‫‪. :of a Cloistered Nun‬فیلم هم داس��تان یکی از‬ ‫محله‌های زندگی این راهبه‌ها را نش��ان می‌دهد و‬ ‫از نقطه نظر کارم�لا‪ ،‬با بازی النورا جیورجی‪ ،‬فیلم‬ ‫را دنبال می‌کند که ارشافزاده‌ای اس��ت که عاش��ق‬ ‫ی��ک مرد از طبق��ه مردم عادی اس��ت و از ازدواج‬ ‫از پیش طراحی ش��ده با یک ش��خص از طبقه خود‬ ‫رسباز می‌زن��د در نتیجه خان��واده‌اش او را به یک‬ ‫دیر می‌فرس��تند‪ .‬کارمال با لباس مرسوم آن زمان به‬ ‫دیر می‌رس��د‪ ،‬مو‌هایش بافته شده و با روبان بسته‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫ب��ه تدری��ج به می��ان دیگ��ر خواه��ران و عریان‬ ‫نش��ان داده می‌شود‬ ‫در حال��ی ک��ه دیگر‬ ‫خواه��ران ب��ا ولع به‬ ‫پوست شیری رنگ و‬ ‫صاف او خیره شده‌اند‬ ‫و گوی��ی می‌خواهند‬ ‫مث��ل یک س��اندویچ‬ ‫در یک فرصت زمانی‬ ‫او را ببلعن��د‪ .‬کارمال‬ ‫بر خ�لاف خواس��ت‬ ‫خ��ود به ای��ن محیط‬ ‫فرس��تاده ش��ده و ما‬ ‫چط��ور می‌توانیم از‬ ‫بدن او رو بگردانیم؟‬ ‫همی��ن جاس��ت‬ ‫ک��ه مس��ئله حض��ور‬ ‫خواه��ران روحانی و‬ ‫نشان دادن بدن آن‌ها‬ ‫کلید می‌خورد‪.‬‬ ‫نگاهی هس��ت که‬ ‫‪34‬‬

‫البت��ه می‌گوید فیلم پائول�لا خیلی هم فیلم خوبی‬ ‫نیس��ت و جری��ان آن معمول��ی پی��ش م��ی‌رود و‬ ‫خش��ونت الزم را نتوانسته نش��ان دهد‪ .‬فیلم‌های‬ ‫دیگری چ��ون راهبه قاتل‪ ،‬دخرتان گناهکار س��نت‬ ‫والنتای��ن و راهبه‌ای از مونزا در کل همه فیلم‌های‬ ‫مس��خره‌ای هس��تند‪ .‬اما باید برای جامعت سخت‬ ‫گیر‪ ،‬فیلم والری��ن بورووزیک به نام ‪Behind the‬‬ ‫‪ Convent Walls‬یا پش��ت دیوارهای دیر س��اخته‬ ‫سال ‪ ۱۹۷۸‬چیز خوب و مرغوبی باشد‪.‬‬ ‫این فیلم البته رنگی اس��ت و دیگر اینکه س��عی‬ ‫می‌کند کمی واقعیت‌های داس��تان را هم پوش��ش‬ ‫ده��د‪ .‬مانند یکی از راهبه‌هایی که مطمنئ اس��ت‬ ‫با مس��یح رابطه دارد‪ .‬به رغم خودارضایی می‌گوید‬ ‫این خواس��ت خداوندی اس��ت و دیگ��ر خواهران‬ ‫راهب��ه هم کم و بیش همین حال را دارند و راهبه‬ ‫رییس بخش فق��ط از آن‌ها می‌خواهد این قدر در‬ ‫طول شبانه روز سکسی نباشند‪.‬‬ ‫ای��ن فیلم‌ها به دلیل گم بودن و مش��خص نبودن‬ ‫حوزه ارتباط وپوشش‬ ‫و پیام‪ ،‬دچار مش��کل‬ ‫هستند ولی خوب‪ ،‬با‬ ‫این ن��گاه مگر چقدر‬ ‫فیلم هست که بتواند‬ ‫در یک ژانر مشخص‬ ‫تعری��ف ش��ود؟ فرق‬ ‫ای��ن فض��ا ب��ا فضای‬ ‫فیلم‌های��ی در م��رز‬ ‫فمینیس��م یا خواست‬ ‫جنس��ی این است که‬ ‫زن و عری��ان ب��ودن‬ ‫او هس��ت و فقط به‬ ‫جای اینک��ه یک مرد‬ ‫وارد صحن��ه ش��ود‪،‬‬ ‫دوربین فیلم برداری‬ ‫آنجا ایستاده و هرچه‬ ‫هست‪ ،‬ثبت می‌کند‪.‬‬


‫با اینکه دو س��ال اس��ت دولت تولید انواع پوسرت‬ ‫و مناده��ای ولنتاین را «ممنوع» ک��رده‪ ،‬اما حوالی‬ ‫روز ولنتاین که می‌ش��ود دم در مغازه‌ها پر اس��ت‬ ‫از انواع و اقس��ام قلب و گل و عروسک‪ .‬اصال انگار‬ ‫وقتی چیزی «ممنوع» می‌ش��ود همه دوست دارند‬ ‫رساغش بروند‪.‬‬ ‫راستی یک دفعه‬ ‫چط��ور ش��د ک��ه‬ ‫ولنتای��ن این قدر‬ ‫مه��م ش��د؟ ی��ک‬ ‫ه��و ب��ه خودمان‬ ‫که آمدی��م دیدیم‬ ‫داری��م اس‌ام اس‬ ‫می‌زنیم‪« :‬امیدوارم‬ ‫خ��رس زیبایی‌ه��ا‬ ‫همیش��ه ت��و غار‬ ‫چشامت خونه کنه‬ ‫ولنتاین��ت مبارک‬ ‫عزیزم»‬ ‫ولنتاین کیس��ت؟‬ ‫چیست؟ و ناگهان‬ ‫از کجا آمد؟‬ ‫نام ولنتاین کمی‬ ‫با افسانه و اسطوره‬ ‫آمیخته شده است‪.‬‬ ‫می‌گوین��د او یک‬ ‫کش��یش ب��وده‬ ‫ک��ه در قرن س��وم‬

‫میالدی کش��ته شده اس��ت‪ .‬ویکی پدیا در این باره‬ ‫می‌نویس��د‪ :‬کش��یش والنتاین احتامالً زمانی حدود‬ ‫س��ال ‪ ۲۷۰‬میالدی به قتل رسیده‌است‪ .‬در حالی که‬ ‫برخی روز ولنتاین را سالگرد مرگ یا به خاکسپاری‬ ‫ولنتاین می‌دانن��د‪ ،‬گروه دیگر معتقدند کلیس��ای‬ ‫کاتولیک به منظور‬ ‫مس��یحی س��ازی‬ ‫س��نت باس��تانی و‬ ‫مرشکان��ه لوپرکالیا‬ ‫که در روم مرسوم‬ ‫ب��وده‪ ،‬ای��ن تاریخ‬ ‫را برگزیده‌اس��ت‪.‬‬ ‫ت��ا اواخ��ر ق��رن‬ ‫پنجم می�لادی در‬ ‫امپرات��وری روم‬ ‫جش��ن لوپرکالیا به‬ ‫مناس��بت باروری‬ ‫برگزار می‌ش��د‪ .‬در‬ ‫س��ال ‪ ۴۹۸‬میالدی‪،‬‬ ‫پاپ ژالزیوس یکم‬ ‫برگ��زاری جش��ن‬ ‫لوپرکالیا را ممنوع‬ ‫ک��رد‪ .‬وی روز ‪۱۴‬‬ ‫فوریه را به عنوان‬ ‫روز ولنتای��ن اعالم‬ ‫ک��رد‪ ،‬تا ب��ا اعامل‬ ‫مرشکان��ه مقابل��ه‬ ‫کند‪.‬‬ ‫‪35‬‬


‫در سده‌های میانه اروپا‪،‬‬ ‫به خصوص در انگلستان‬ ‫و فرانس��ه‪ ،‬ولنتاین یکی‬ ‫از محبوب‌ترین قدیسان‬ ‫بوده‌است‪ .‬به خصوص همزمانی رشوع جفت گیری‬ ‫پرندگان با روز ولنتاین‪ ،‬این باور را که روز ولنتاین‬ ‫به واقع روز عشاق است‪ ،‬تشدید کرد‪.‬‬ ‫قدیمی‌ترین یادبود ولنتاین که امروز در دس�ترس‬ ‫اس��ت‪ ،‬مربوط به چارلز‪ ،‬دوک اورلئان اس��ت‪ .‬وی‬ ‫ک��ه در پی شکس��ت در ن�برد اجینک��ورت در برج‬ ‫لن��دن زندانی ب��ود نامه‌ای را در س��ال ‪ ۱۴۱۵‬برای‬ ‫ا کنو ن‬ ‫معش��وقه‌اش نوش��ت ک��ه‬ ‫در مجموعه‬ ‫دستنویس‌های‬ ‫کتا بخا ن��ه‬ ‫بر یتا نیا ی��ی‬ ‫نگه��د ا ر ی‬ ‫می‌ش��ود‪ .‬اما‬ ‫برخی عقیده‬ ‫دارن��د ک��ه در‬ ‫زمان کالودیوس‬ ‫دوم کشیش��ی به‬ ‫نام ولنتای��ن زندگی‬ ‫می‌ک��رده ک��ه برخالف‬ ‫نظ��ر فرمانروا که دس��تور‬ ‫داده ب��ود رسب��ازان باید مجرد‬ ‫مبانن��د‪ ،‬رسب��ازان روم��ی را به عقد‬ ‫دخرتان محبوبشان در می‌آورد‪ .‬آن‌ها دلیل‬ ‫کش��ته ش��دن او را همین موضوع می‌دانند‪.‬‬ ‫عده‌ای دیگ��ر قصه را تا جایی پی��ش می‌برند که‬ ‫می‌گویند ولنتاین عاشق دخرت زندانبانش می‌شود و‬ ‫روی یک کارت که قبل از مرگ خود برای آن دخرت‬ ‫می‌فرستد‪ ،‬می‌نویسد‪« :‬از طرف ولنتاین تو»‬ ‫در ایران آنهایی که بر باورهای باستانی تاکید بیشرتی‬ ‫دارند روز ‪ ۵‬اس��فند را که «جش��ن سپندارمذگان»‬ ‫است‪ ،‬به جای ولنتاین پیشنهاد می‌کنند‪ .‬سپندارمذ‬ ‫‪36‬‬

‫لق��ب ملی زمین اس��ت‪.‬‬ ‫یعنی گسرتاننده‪ ،‬مقدس‪،‬‬ ‫فروتن‪ .‬زمین مناد باروری‬ ‫اس��ت چون ب��ا فروتنی‪،‬‬ ‫تواضع و گذشت زندگی را به همگان هدیه می‌کند‪.‬‬ ‫ب��ه همین دلیل در فرهنگ باس��تان اس��فندگان را‬ ‫به‌عنوان مناد متایالت مادرانه و باروری می‌پنداشتند‬ ‫و در این روز زنان را گرامی می‌داشتند‪.‬‬ ‫اما آدم این اس‌ام اس‌های بامزه و بی‌مز ٔه مناسبتی‬ ‫را ک��ه می‌خواند هم��ه بحث‌ه��ای تاریخی یادش‬ ‫می‌رود‪« :‬واس��ه روز ولنتاین دو تا ستاره تقدیمت‬ ‫می‌کنم‪ ،‬یه س��تاره پر بوسه که دمل بی‌تو نپوسه‪ ،‬یه‬ ‫س��تاره پر امید واسه‬ ‫ه��ر کی ت��و رو‬ ‫دی��د ولنتاین‬ ‫مبارک!»‬ ‫یا آن یکی‬ ‫ک��ه ط��رف‬ ‫به فروشنده‬ ‫گفت‪«:‬کارتی‬ ‫داری ک��ه‬ ‫روش نوش��ته‬ ‫باش��ه تقدیم به تو‬ ‫تنه��ا عش��ق زندگی��م؟‬ ‫فروشنده گفت بله! طرف‬ ‫گفت‪ ۱۶ :‬تا لطفا! »‬ ‫حرف عشق و عاش��قی ست؛ همگی‬ ‫محکم بنشینید که با این اس‌ام اس می‌شه‬ ‫پرواز کرد به اوج عشق‪:‬‬ ‫عزیزم کشتی عشق ما آماد ٔه پروازه‬ ‫پیتیکووو‬ ‫پیتیکو و و‬ ‫پیتیکو و و و‬


‫چهار س��ال اس��ت که م��ردم آذربایجان‬ ‫یعن��ی همه‪ ‎‬کس��انی ک��ه به زب��ان ترکی‬ ‫صحب��ت می‌‪‎‬کنن��د و عالق��ه‪‎‬ای ب��ه زنده‬ ‫مان��دن زبان‪‎‬ه��ای محلی در ای��ران دارند‬ ‫ب��ا صعود تیم محبوب خ��ود به لیگ بر‌تر‬ ‫فوتبال باشگاه‪‎‬های ایران احساس شادمانی‬ ‫می‌‪‎‬کنند‪ .‬تیم تراکتورسازی یا چنان که مردم ترجیح‬ ‫می‌دهند تلفظ کنند «تراختور»‪ ،‬سال‪‎‬ها پیش نیز‬ ‫به همراه تیم ماش��ین س��ازی تربیز هوادارانی‬ ‫داشت اما چندان ندرخشیده بود‪ .‬هم زمان‬ ‫با صع��ود ای��ن تیم به‬

‫لیگ‬ ‫بر‌ت��ر که م��ردم برای‬ ‫انتخاب��ات جنجال��ی س��ال ‪ ۸۸‬آم��اده‬ ‫می‌‪‎‬ش��دند‪ ،‬هواداران میرحسین موسوی در یکی از‬ ‫میادین بزرگ تربیز با ه��واداران تیم تراختور یکی‬ ‫ش��دند و پوس�ترهای تراختور به همراه میرحسین‬ ‫و کروب��ی باالرف��ت و گ��روه زیادی با ه��م علیه‬ ‫احمدی‌نژاد ش��عار دادند‪ .‬اما شاید بتوان گفت که‬ ‫ای��ن تنها منونه همبس��تگی مردمی در خیابان‌های‬ ‫تربیز بود‪ .‬بعد از انتخابات و با فشارهای مضاعف‬ ‫بر روی ترک زبان‌ها‪‌،‬مردم ترجیح دادند از مسایل‬

‫سیاسی فاصله بگیرند و روی خواسته‌های فرهنگی‬ ‫و تاریخی خود پافشاری کنند‬ ‫چرا تراختور و نه تراکتور؟‬ ‫اینک��ه م��ردم آذربایج��ان ب��ه تلف��ظ «تراختور»‬ ‫پافش��اری می‌‪‎‬کنند یکی از نکات‬ ‫ز ند گ��ی‬

‫پنهان��ی مردم در‬ ‫کنار هم و ش��کل بخشیدن به یک‬ ‫هدف است‪ .‬از نخس��تین روزهای پیوسنت تراکتور‬ ‫به لی��گ بر‌تر‪ ،‬حاکمی��ت روی بحث‌های فرهنگی‬ ‫حول محور زبان حساس��یت بیشرتی از خود نشان‬ ‫داد‪ .‬با حضور تیم تراکتورسازی به بازی‌ها‪‌،‬رسدادن‬ ‫شعار «یاشاسین آذربایجان» و یا آوردن پرچم‌های‬ ‫‪37‬‬


‫تیم تراختور سازی یه استادیوم جرم محسوب شد‪.‬‬ ‫م��ردم آذربایجان ب��رای مبارزه با این فش��ار‌ها به‬ ‫صورت پنهان و ظاهرا هامهنگ بجای کاربرد کلمه‬ ‫«تراکتور» از لفظ «‌تراختور» استفاده کردند‪ .‬با این‬ ‫حال و با وجود نوع مبارزه مثبت و بدون خشونت‬ ‫جوانان ت��رک زبان خیلی از جوانان و نوجوانان که‬ ‫چندان با فلس��فه‪‎‬ی این برخورد‌ها آشنایی نداشتند‬ ‫روانه‪‎‬ی بازداش��تگاه‪‎‬ها ش��ده در هر بازی به طور‬ ‫میانگین چهل تا پنجاه نفر توسط نیروهای انتظامی‬ ‫و اطالعاتی بازداشت می‌شوند‪.‬‬ ‫سکوهای استادیوم یادگار امام که مردم ترجیح‬

‫می‌‪‎‬دهند اس��تادیوم‬ ‫س��هند بگویندمحلی اس��ت برای زد وخ��ورد میان‬ ‫متاش��ا چیان و نیروهایی که مانع ش��عار دادن‌ها و‬ ‫هیجان‌های جوانان می‌شوند‪ .‬همه با هم یک صدا‬ ‫ش��عار می‌دهند و نش��ان بوزقورد که با انگش��تان‬ ‫دس��ت انجام می‌‪‎‬شود سمبل مبارزه‪ ‎‬جوانان در این‬ ‫بازی‌هاس��ت با این وضعیت‪ ،‬مردم خود هامهنگ‬ ‫کنن��ده‪ ‎‬برنامه‪‎‬ها و ش��عارهای خود هس��تند و از‬ ‫بهرتین راه‪‎‬ها برای آن سود می‌جویند‪.‬‬ ‫در چهار س��ال گذش��ته‪ ،‬که خواس��ت مردم برای‬ ‫‪38‬‬

‫تثبی��ت حقوق خود ادامه یافته‌اس��ت ‪ ،‬بحث‪‎‬های‬ ‫تاریخی‪ ،‬ادبی و مش��اهیر آذربایجان دوباره رونق‬ ‫گرفته و روزنامه‪‎‬های محلی و سایت‪‎‬های هواداری‬ ‫یکی از محافل گرم آنان شده‌است‪ .‬فیس بوک‪ ،‬یکی‬ ‫از ش��بکه‪‎‬های گسرتده‪ ‎‬جهانی که از زمان انتخابات‬ ‫نافرجام س��ال‬ ‫‪ ۸۸‬در بی��ن‬ ‫هم��ه‪ ‎‬ایرانیان‬ ‫رون��ق یافت��ه‬ ‫ب��ود‪ ،‬مح��ل‬ ‫تجمع و ارایه‪‎‬‬ ‫ای��ن بحث‌ها‪‎‬‬ ‫بود‪ .‬تراختور‬ ‫بهانه‪‎‬ای ش��د‬ ‫ک��ه اج��اق‬ ‫این بحث‪‎‬ها‬ ‫دوب��اره گرم‬ ‫ش��ود‪ .‬از‬ ‫زمان��ی که‬ ‫یک��ی از‬ ‫مس��ئو لین‬ ‫اس��تانی اعالم کرد که ش��عار «‬ ‫یاشاس��ین آذربایجان» دیگر جرم نیست بلکه یکی‬ ‫از بهرتی��ن ش��عارهای ماس��ت و حضور اس��تاندار‬ ‫تربی��زدر بین ه��واداران در س��کوها و حتی رفع و‬ ‫رجوع اختالفات باش��گاهی گرفته تا مشکالت مالی‬ ‫بحث‌ها س��مت و س��ویی دیگر پیدا ک��رد ‪ .‬دیده‬ ‫ش��د که مردم با حمل پالکاردهایی از خشک شدن‬ ‫دریاچه ارومیه یاد کردند و اعرتاض خود را نش��ان‬ ‫دادند‪.‬‬


‫عکس ها از‪ :‬خلیل پاشا‬ ‫‪39‬‬


40


41


42


‫فیلمی ک��ه طرفداران انگ لی برای مدت‬ ‫زمان زیادی انتظارش را می‌کشیدند باالخره‬ ‫بر روی پرده‌ها رفت‪ .‬انگ در گذشته ثابت‬ ‫ک��رده بود ک��ه کارگردان زبردستیس��ت و‬ ‫از پ��س هر فیلمی چه بخواهد بر اس��اس‬ ‫کمیک باشد یا در رابطه با همجنسگرایان‬ ‫ب��ر می‌آی��د‪ .‬او اینبار کتاب مع��روف یان‬ ‫مارتل را به جلوی دوربین آورده است‪ ،‬کتابی که تا‬ ‫قبل از این به نظر می‌آمد که هیچکس نتواند آن را‬ ‫تبدیل به فیلم کند‪.‬‬ ‫فیل��م ب��ا مالقات پی بزرگس��ال (عرف��ان خان) و‬ ‫یک نویس��نده محلی (رف س��پل) رشوع می‌شود‪.‬‬ ‫نویسنده قصد نوشنت داستانی بر اساس زندگی پی‬ ‫دارد و پ��ی هامنطور که داس��تان را رشوع می‌کند‬ ‫ب��ه او قول می‌ده��د که این داس��تان او را به خدا‬ ‫نزدیک‌ت��ر خواهد کرد (اتفاقی که برای متاش��اچی‬ ‫نخواهد افتاد‪).‬‬ ‫پی قصه زندگی خود را با چگونگی انتخاب اسمش‬ ‫رشوع می‌کن��د و اینکه در چگونه خانواده‌ای بزرگ‬ ‫ش��ده اس��ت‪ .‬پدر او (عادل حس��ین) صاحب یک‬ ‫باغ وحش اس��ت و فردی س��ت که ب��اور دارد علم‬ ‫جایگزین دین شده است و دیگر مردم دنیا به دین‬ ‫احتیاج��ی ندارند‪ .‬مادر پ��ی (تابو) یک زن تحصیل‬ ‫کرده ولی برخالف همرسش خداباور اس��ت و تنها‬ ‫رابطه خودش با دنی��ای هندیان آن زمان را همین‬ ‫دینداریش می‌داند‪ .‬پی تا س��ن دوازده س��الگی به‬ ‫عنوان یک بودایی بزرگ ش��ده اس��ت ولی بعد از‬ ‫آن با مس��یحیت و اسالم هم آش��نا شده و تصمیم‬ ‫به ایامن داش�تن به متام این دین‌ها می‌کند‪ .‬ش��اید‬ ‫متاشاگر از خود بپرسد که چگونه یک فرد می‌تواند‬ ‫ب��ه متام این دین‌ها در حال��ی که همدیگر را نقض‬ ‫می‌کنند ایامن داشته باشد؟ متاسفانه این سوالیست‬ ‫که فیلم پاسخ منی‌دهد و به آسانی با لبخند عرفان‬ ‫خان از کنار آن رد می‌شود‪.‬‬ ‫داس��تان زندگی پی ادامه پی��دا می‌کند و به آنجا‬ ‫می‌رس��د که او و خانواده‌اش سوار بر کشتی درگیر‬ ‫طوف��ان عظیمی ش��ده‌اند‪ .‬از آن طوف��ان تنها پی‬ ‫نوجوان (س��وراژ ش��ارما) و یک برب ب��ه نام ریچارد‬ ‫پارکر نجات پیدا می‌کنند‪ .‬از این نقطه به بعد فیلم‬

‫ش�ما را به س��فری جادویی در می��ان دریا می‌برد‪،‬‬ ‫سفری باور نکردنی و زیبا‪.‬‬ ‫بزرگ‌ترین نقطه قوت این فیلم داستان آن نیست‬ ‫بلک��ه جلوه‌های ویژه خارق العاده فیلم اس��ت که‬ ‫متاشاگر را به وجد می‌آورد‪ .‬اگر شام بدون اطالعات‬ ‫قبل��ی این فیل��م را ببینید هرگز متوج��ه نخواهید‬ ‫ش��د که ریچارد پارکر یک برب مجازی و جادوی تیم‬ ‫جلوه‌های ویژه است‪ .‬انگ لی و تیمش صحنه‌هایی‬ ‫را به منایش می‌گذارند که تا قبل از این دیدنش��ان‬ ‫امکان پذیر نبود و هدیه‌ای ست به چشامن شام‪.‬‬ ‫بازیگری‌ه��ا ب��ه جز بازی س��وراژ ش��ارما در حد‬ ‫معمولی قرار دارند و فیلم حرف زیادی برای گفنت‬ ‫در این زمینه ندارد و حتی در بعضی از سکانس‌ها‬ ‫ب��ازی عرفان خان ضعیف به نظر می‌رس��د‪ .‬عرفان‬ ‫خ��ان پی را تبدیل به یک پیام�بر می‌کند و او را از‬ ‫کالبد انس��انیش درمیاورد و این احس��اس به وجود‬ ‫می‌آید که ش��اید حتی پی انسان نباشد‪ .‬رف اسپل‬ ‫هم بیش�تر از اینکه ش��بیه به یک نویسنده باشد‪،‬‬ ‫یک مدل لباس بیرون آمده از مجله اس��ت‪ .‬به هر‬ ‫حال بازی خوب سوراژ شارما متام این نواقص را زیر‬ ‫س��ایه می‌برد‪ .‬احساساتی که او به منایش می‌گذارد‬ ‫واقعیست و هر چه از سفر می‌گذرد شام می‌توانید‬ ‫پختگی بیش�تری را در چش�مان و رفتارش احساس‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫متام این نکات مثبت ش�ما را برای یک پایان عالی‬ ‫و آنچه راوی داس��تان وعده می‌دهد آماده می‌کند‬ ‫ولی با‌‌نهایت تاسف فیلم در دقایق پایانی متاشاگر‬ ‫را ناامید می‌کند‪ .‬درس��ت در دقایقی که کارگردان‬ ‫باید به شام اجازه بدهد برای آنچه در فیلم دیده‌اید‬ ‫تصمیم گیری کنید او متام زوایای نهفته داس��تان را‬ ‫در ص��ورت ش�ما داد می‌زند و از آن بد‌تر به ش�ما‬ ‫اجازه تحلیل منی‌دهد‪.‬‬ ‫اگر فیلم به پایان کتاب وفادار می‌ماند و هامنقدر‬ ‫که بر پرورش داستان وقت رصف شده بود بر پایان‬ ‫بندی ه��م وقت رصف می‌ک��رد‪ ،‬آنوقت ما بهرتین‬ ‫فیلم چند س��ال اخیر را در برابر خ��ود می‌دیدیم‪.‬‬ ‫متاسفانه پایان بندی ضعیف فیلم متام حس فیلم را‬ ‫می‌گیرد و بیننده را با این س��وال مواجه می‌کند که‬ ‫آیا این فیلم چیزی بیشرت از یک طبل تو خالیست؟‬ ‫‪43‬‬


‫‪44‬‬

‫دو نف��ر بودند‪ .‬یک مرد و یک زن جوان‬ ‫چند قدمرت آن سوتر ایستاده بودند‪ .‬انگار‬ ‫تازه از آن فروش��گاه برند خارجی با قیمتهای گران‬ ‫قیمتش بیرون آمده بودند‪ .‬ش��الگردن ساده بافتنی‬ ‫نه چندان مرغوب ‪ ۴۵‬هزار تومن‪ .‬یک جوراب زنانه‬ ‫‪ ۳۵‬هزار تومن‪ .‬رساغ پالتوها منیش��د رفت زیر‪۵۰۰‬‬ ‫هزار تومن پالتویی نداش��تند‪ .‬برای همین منیش��د‬

‫قدیمی داریوش را پخش میکرد‪« :‬وقتی که دل تنگه‬ ‫فایدهاش چیه آزادی‪ ،‬زندگی زندونه وقتی نباش��ه‬ ‫ش��ادی…» زن و مرد داش��تند ی��واش یواش حرف‬ ‫میزدند‪ .‬با اینکه صدای ضبط ماشین فضای ماشین‬ ‫را پر کرده بود اما میشد حرفهایشان را شنید‪ .‬تازه با‬ ‫هم آش��نا شده بودند‪ .‬این را از سوالهایی که از هم‬ ‫میپرسیدند میشد فهمید‪ .‬مرد میپرسید‪ :‬سایز پالتوت‬

‫زیاد در فروش��گاه منتظر ماند‪ .‬خیابان اصلی شهر‬ ‫در قس��متهای شاملی ترش تقریبا خلوترت از ساعت‬ ‫ظهر بود‪ .‬به جز اینکه روز قبل یک تعطیل رس��می‬ ‫بود‬یک روز آلوده بود ک��ه پایتخت را به تعطیلی‬ ‫کش��انده بود‪ .‬م��رد مقصدش را گف��ت‪ ،‬هم مقصد‬ ‫بودی��م‪ .‬یک پراید لکنتی س��فید خالی داش��ت رد‬ ‫میش��د‪ ،‬جلوی پای آن دو ترمز ک��رد‪ .‬آن دو عقب‬ ‫نشس��تند و من جلو‪ .‬ضبط ماشین داشت آهنگهای‬

‫چنده؟» انگار مثل من از قیمتهای عجیب و غریب‬ ‫آن فروش��گاه رسش��ان سوت کش��یده بود‪ .‬اما پرس‬ ‫منیخواس��ت جلوی دخرت کم بیاورد‪ .‬گفت‪« :‬بچهها‬ ‫اون طرف هستند نصف این قیمت برات میفرسنت‪».‬‬ ‫ماش��ین به یکی از طوالنیرتی��ن چراغ قرمزهای این‬ ‫خیابان رس��ید‪ .‬چراغ قرمزی که از میان یک اتوبان‬ ‫اصلی میگذش��ت‪ .‬اطراف خیابان را پارچههای سیاه‬ ‫زده بودند‪ .‬راننده بیمقدمه پرسید‪« :‬فردا طرحه؟»‬


‫منظ��ورش ط��رح ترافیک بود‪ .‬م��رد جوانی بود که‬ ‫انگار بخش��ی از زمین اجدادیش را فروخته و آمده‬ ‫بود تهران تا از زمین پول پارو کند‪ .‬این را لهجهاش‬ ‫میگفت‪ .‬اما منیدانس��ت داس��تان پاروی پول تهران‬ ‫افس��انه س��الهای قبلی ب��ود که پایتخ��ت را به ابر‬ ‫شهری بیدر کجا تبدیل نشده بود و وارنگی آن را به‬ ‫تعطیلی منیکشاند‪ .‬سهم این جوان هم همین پراید‬ ‫قراضه بود که مثل هزاران ماشین دیگر هوای را به‬ ‫کام س��اکناش رسبی کردهاند‪ .‬یک پالستیک تخمه‬ ‫هم کنار دستش گذاش��ته بود و تخمه میشکست‪.‬‬ ‫مرد مس��افر گف��ت‪« :‬نه فردا ک��ه تعطیله‪ .‬از طرح‬ ‫خربی نیس��ت باید برید س��ینه بزنید‪ ».‬دخرت خنده‬ ‫ل��وس و ریزی کرد‪ .‬راننده پرس��ید‪« :‬باز کی مرده؟‬

‫که داشتم مال تو رو میخواند با سوز هر چه بیشرت‬ ‫میخواند‪.‬‬ ‫دخ�تر بازهامن خنده لوس را زد‪ .‬هر چه میگفتند‬ ‫آن خنده را تحویل میداد‪ .‬خندهاش چند ثانیه هم‬ ‫طول منیکش��ید اما صدا دار بود‪ .‬راننده هم خنده‬ ‫ری��زی زد و باه�مان لهجه اش که نش��ان میداد از‬ ‫ش��هری مرکزی یا جنوب رشقی آمده باش��د گفت‪:‬‬ ‫«کال ای��ن ملت رو تربیت ک��ردن برای گریه کردن‪.‬‬ ‫توی عزاهاشونم گریه میکنن توی تولدها هم گریه‬ ‫میکنن و س��ینه میزنند‪ .‬آقا اس��م حسین میآد ملت‬ ‫رشوع میکنن به گریه کردن‪ .‬اصال منیپرس��ن حسین‬ ‫چیکار کرده‪ .‬توی رسشون میزنند‪ .‬بابا شاید حسین‬ ‫عروس��ی کرده باشه‪ ».‬و هر سه خندیدند‪ .‬در چند‬

‫اینج��ا تعطیلیها فقط برای مرگ و میره‪ ».‬مس��افر‪:‬‬ ‫«اربعینه‪‬‬‬‬».‬‬ ‫راننده‪« :‬یعنی کسی مرده دیگه مگه نه؟»‬ ‫به قیافهاش میخورد که محرمها زیر علم سنگین را‬ ‫هم گرفته است‪.‬‬ ‫مسافر‪ :‬نه دیگه چهله امام حسین شده‪ .‬برای اون‬ ‫عزاداری میکنند‪.‬‬ ‫داریوش حاال داش��ت بوی گن��دم مال من هرچی‬

‫دقیقه انگار س��الها ب��ود همدیگر را میش��ناختند‪.‬‬ ‫برخ�لاف قبل چراغ قرمز بعد چراغ قرمز ماش��ینها‬ ‫در هم پیچیده ش��ده بودند‪ .‬کمی جلوتر یک خانم‬ ‫میانس��ال همهامن مسیر را گفت‪ .‬حاال مقصد همه‬ ‫ما یکی بود‪ .‬انتهای بلندترین خیابان ش��هر که حاال‬ ‫مملو از ماش��ینهایی بود که نیم آنها تک رسنش��ین‬ ‫هس��تند‪ .‬راننده که دانست مقصد همه یکی است‬ ‫در یکی از فرعیهای خلوت انداخت‪ .‬بحث مذهب‬ ‫‪45‬‬


‫س��ینه زنی و کش��ور غم و غصه پایان یافته بود و‬ ‫ب��از دخرت و پرس عقبی آرام حرف میزدند‪ .‬داریوش‬ ‫همین طور از کشور مرثیه در مرگ و مصیبت زدگی‬ ‫میخواند و ماشین خیابانهای پیچ در پیچ را پشت رس‬ ‫میگذاش��ت‪ .‬رس یکی از فرعیهای منتهی به خیابان‬ ‫اصلی باز ماش��ینها پشت رس هم ایس��تاده بودند‪.‬‬ ‫راننده میخواس��ت راهش را عوض کند‪ .‬اما به نظر‬ ‫منیرسید ادامه کوچه پس کوچهها را بلد باشد‪ ،‬چون‬ ‫پرس��ید‪« :‬این خیابون به … راه دارد؟» زن مس��ن‬ ‫نگاه��ی به خیاب��ان کرد و گف��ت‪« :‬اگر نزدیک …‬ ‫باشیم یک طرفه اس��ت‪ .‬باید همین راه را بروید‪».‬‬ ‫مرد هم گفت‪« :‬اون طرف از باال یک طرفه اس��ت‪.‬‬ ‫ای��ن چراغ قرمزه‪ .‬زود باز میش��ه‪ ».‬دخرت باز خنده‬ ‫لوسش رارها کرد‪ .‬به ترافیک میخندید یا چراغ قرمز‬ ‫معلوم نبود‪ .‬داریوش حاال داشت از شقایق آخرین‬ ‫عاش��ق میگفت‪ .‬زن مس��ن گفت‪« :‬این آهنگها رو‬ ‫خودتون پشت رس هم ضبط کردید؟» راننده گفت‪:‬‬ ‫«نه سی دی اشو همین جوری خریدم‪ .‬اذیت میکنه‬ ‫عوض کنم؟»‬ ‫زن‪« :‬ن��ه آهنگه��ای قدیمی داری��وش بود‪ .‬خیلی‬ ‫هاش پیدا منیش��ه‪ .‬مدت هاس��ت که گوش نکرده‬ ‫بودم‪ .‬میخواستم ببینم چطور جمع کردید‪ .‬ما با اینا‬ ‫کلی خاطره داریم‪.‬‬ ‫مرد‪ :‬این فول آلبوم داریوش باید باش��ه‪ .‬مادر من‬ ‫همه اش��و داره‪ .‬از … نزدیک میدون خریدم‪ .‬یک‬ ‫جوونکی ایس��تاده دم پاساژ از هرکی بخواهید سی‬ ‫دی داره‪ .‬قیمتشم ‪ ۱۰۰۰‬تومنه‪.‬‬ ‫زن‪ :‬ا من میرتسم سی دیاش خالی باشه‪.‬‬ ‫مرد‪ :‬نه این همیشه همون جا وایستاده کیفیتشم‬ ‫خوبه‪.‬‬ ‫رانن��ده چند آهن��گ را رد کرد تا به آهنگ ش��اد‬ ‫برس��ه‪ .‬اما آهنگی که انتخاب کرد دس��ت کمی از‬ ‫بقیه نداشت‪.‬‬ ‫زن‪ :‬ن��ه خوب ب��ود‪ .‬اینها آهنگه ن��ه این جدیدا‪.‬‬ ‫آقا این دور و زمونه منیش��ه به هیچ کس اطمینان‬ ‫کرد‪ .‬آقا کی این جوری بودیم‪ .‬بیا این وضع ش��هره‪.‬‬ ‫همهاش ترافیک‪.‬‬ ‫راننده‪ :‬خان��م خوب هر کس��ی رو میبینیه آمده‬ ‫‪46‬‬

‫این تهران یک ماش��ین انداخت��ه زیر پاش‪ .‬من آدم‬ ‫میشناسم گاو فروخته آمده تهران که کار کنه‪ .‬حاال‬ ‫آب تهرون رو خورده بر منیگرده شهرش ما یک کم‬ ‫نفس بکشیم‪.‬‬ ‫اینها را ک��ه میگفت‪ :‬لهجه اش بیش�تر خودمنایی‬ ‫میکرد‪ .‬انگار داش��ت داس��تان خودش را میگفت‪.‬‬ ‫ماش��ین دوباره به خیاب��ان اصلی رس��ید‪ .‬حاال زن‬ ‫ه��م وارد صحبت ش��ده بود بحث سیاس��ی داغی‬ ‫در گرفت��ه بود‪ .‬درباره پولهایی که خورده ش��ده و‬ ‫اخت�لاس و گرون��ی و بیکاری و جنس��های چینی و‬ ‫پولهایی که به جیب عربها ریخته میشود‪ .‬زن مسن‬ ‫آن چن��ان تحلی��ل میکرد که انگار چند س��ال درس‬ ‫اقتصاد خوانده بود‪ .‬اما تفسیرهایش از تفسیرهای‬ ‫ماهوارههای کم کیفیتی آن طرفی بیش�تر منیرفت‪.‬‬ ‫بحث به خودرویی رسید که گفته میشد مثل سمند‬ ‫خودروی ملی است‪ .‬راننده معتقد بود همین ‪۲۰۶‬‬ ‫اس��ت با اس��م رانا‪ .‬زن گفت‪ :‬ام��ا ‪ ۲۰۷‬هم زدند‪.‬‬ ‫راننده میگفت‪ :‬نه این ش��بیه ‪ ۲۰۶‬س��اخته ش��ده‬ ‫اس��ت‪ .‬فقط اتاقش��و عوض کردند‪ .‬یکی از همین‬ ‫ماشینها از کنارمان رد شد‪.‬‬ ‫ماشین البه الی تفس��یرهای رسنشینان ماشین به‬ ‫مقص��د نزدیک ش��د‪ .‬زن و مرد جوان نرس��یده به‬ ‫مقصد پیاده شدند‪ .‬زن مسن اما تا انتها آمد و بعد‬ ‫از پمپ بنزین چشمش به جوانکی که با کیف سی‬ ‫دیها ایستاده بود افتاد‪ .‬آنجا پیاده شد‪ .‬وقتی داشتم‬ ‫کرایه را حساب میکردم موبایل راننده زنگ خورد‪.‬‬ ‫صدای زنگش ی��ک نوای نوحه خوان��ی بود‪.‬هامن‬ ‫طور که پول را به من میداد صدایش را ش��نیدم که‬ ‫به زبانی دیگر داش��ت حرف میزد‪ .‬از ماشین پیاده‬ ‫ش��دم و میان جمیعتی ک��ه در آن میدان بودندرها‬ ‫شدم‪ .‬هرکسی داشت راه خودش را میرفت و دستها‬ ‫را در جیب کرده بود‪.‬‬


‫ف��رو بردن پا در آبه��ای رسد در میان ماهیان گرس��نه‬ ‫باعث می ش��ود تا هم توریس��ت های خس��ته از پیاده‬ ‫روی از ماس��اژ ماهیان لذت بربن��د هم ماهیان یک دل‬ ‫س��یر از پوس��ت پاهای توریس��تها بخورن��د‪ .‬این روش‬ ‫درمال��زی عالقه مندان بس��یاری را به خ��ود جلب کرده‬ ‫اس��ت‪ .‬این ماهیان که به دکرت ماهی ش��هرت دارند در‬ ‫کشورهایی نظیر ترکیه‪ ،‬سوریه و ایران یافت می شوند‪.‬‬ ‫دکرت ماهی ها پیش�تر عالوه بر درمان بیامریهای پوستی‬ ‫‪ ،‬در بهبود کک و مک و برطرف کردن خش��کی پوست‬ ‫مورد استفاده قرار می گرفتند‪.‬‬

‫‪47‬‬


‫اولین بار حدود دو سال پیش بود که یک‬ ‫گ��روه ‪ ۱۵۰‬نفره از جوان‌ه��ای تهرانی در‬ ‫پی یک قرار اینرتنت��ی در حوالی پارک وی‬ ‫جمع شدند و در حامیت از کودکان کار به‬ ‫مدت دو س��اعت شیش�� ٔه ماشین‌ها را پاک‬ ‫کردند و اسفند دود کردند و فال و آدامس‬ ‫فروختند‪ .‬آن‌ها می‌خواس��تند بدین ترتیب‬ ‫ضمن همدردی ب��ا بچه‌های قد و نیم قدی که رس‬ ‫چهارراههای تهران قد می‌کش��ند‪ ،‬توجه شهروندان‬ ‫را ب��ه رنج بزرگی جلب کنند که کودکان کار تحمل‬ ‫می‌کنن��د؛ وقت��ی اغلب ملتمس��انه آوی��زان پنجر ٔه‬ ‫ماشین‌ها هستند تا لقمه نانی برای سفر ٔه خانواده‬ ‫به دس��ت بیاورند‪ .‬دخرت‌ها و پرسه��ای تهرانی که‬ ‫اغلب حدود ‪ ۲۰‬س��ال داش��تند با لباسهایی آراسته‬ ‫و صورته��ای‬ ‫خن��دان ب��ا‬ ‫رسنش��ینا ن‬ ‫خس��ت ٔه‬ ‫ما ش��ین‌ها‬ ‫خوش و بش‬ ‫می‌کرد ن��د‬ ‫و برایش��ان‬ ‫تو ضی��ح‬ ‫می‌دادند که‬ ‫کودکان کار جان کندن را به جای بازی‌های کودکانه‬ ‫انتخ��اب نکرده‌اند‪ ،‬آن‌ها ناگزیرند کار کنند و هم ٔه‬ ‫م��ا در قبال آن‌ها مس��ئولیم! بعد ه��م هم ٔه پولی‬ ‫را که در آن دو س��اعت جمع ک��رده بودند رفیقانه‬ ‫بین کودکان کار تقس��یم کردند‪ .‬همین جوان‌هایی‬ ‫که وقت��ی پای صحبت بزرگرت‌ها می‌نش��ینی پیکان‬ ‫اتهام الابالی‌گری و بی‌مسئولیتی به سویشان نشانه‬ ‫گرفته می‌شود‪.‬‬ ‫تجرب ٔه دوم خیابانی حامیت از کودکان کار حوالیِ‬ ‫ش��ب یلدای امس��ال اتفاق افتاد‪ .‬باز هم یک قرار‬ ‫فیس بوکی و باز هم دخرت پرسهای جوان تهرانی و‬ ‫شاد کردن دل کودکان کار‪.‬‬ ‫بچه‌ها از دوس��ت و رفیق‌های داوطلب خود پول‬ ‫جم��ع کردند‪ ،‬داخل حدود پانصد پاکت‪ ،‬یک انار و‬ ‫کمی آجیل و یک شالگردن و یک کاله و یک مجله‬ ‫گذاش��تند و رفتن��د که به کوچولوه��ای زود بزرگ‬ ‫‪48‬‬

‫ش��د ٔه شهر بگویند «ما در رسد‌ترین شب سیاه سال‬ ‫ش�ما را تنها منی‌گذاریم» و به آنها امید بدهند که‬ ‫«پایان شب سیه سپید است»‪ .‬از انقالب و چهارراه‬ ‫ولیع�صر تا ش��هرک غرب و ونک دو س��ه نفری در‬ ‫جای جای ش��هر پراکنده شدند هر جا که بچه‌های‬ ‫کار بودند رفتند و س��عی کردند یک امش��ب به‬ ‫بچه‌ها کمی خوش بگذرد‪.‬‬ ‫همین قرارهای ساد ٔه کوچک‪ ،‬همین مهربانی‌های‬ ‫آسان‪ ،‬دل کوچک بچه‌هایی را که در شبهای زمستانی‬ ‫ته��ران با دماغهای رسخ از رسما و دس��تهای س��یاه‬ ‫از دود می‌لرزن��د و ریال ریال برای سفره‌ش��ان نان‬ ‫جمع می‌کنند ش��اد می‌کند و در عین حال تلنگری‬ ‫س��ت به آدم بزرگ‌ها‪ .‬هم رهگذران خیابان و هم‬ ‫آن آقا بزرگ‌هایی که در صندلی‌های تصمیم گیری‬ ‫نشس��ته‌ا ند ‪.‬‬ ‫آیا ت��ا به حال‬ ‫کس��ی تع��داد‬ ‫بچه‌ه��ای رس‬ ‫چهاررا ه‌ه��ای‬ ‫کش��ور را برای‬ ‫آق��ا بزرگ‌ه��ا‬ ‫شمرده‌اس��ت؟‬ ‫آی��ا آن‌ه��ا‬ ‫می‌دانن��د این‬ ‫بچه‌ه��ا کجا می‌خوابند؟ مدرس��ه می‌رون��د یا نه؟‬ ‫وضعی��ت بهداشتی‌ش��ان چط��ور اس��ت؟ خانواده‬ ‫دارند؟ خانواده‌هایشان در چه رشایطی هستند که‬ ‫بچه‌های کوچکشان را می‌فرستند رس کار؟‬ ‫همین قرارهای ساد ٔه کوچک‪ ،‬همین مهربانی‌های‬ ‫س��اده یعنی «آی آدم‌ها که در ساحل نشسته شاد‬ ‫و خندانید»! یک نگاهی ه��م به این کوچولوهای‬ ‫نازنین بیندازید و فکری به حالشان بکنید!‬ ‫قرار بعدی جوان‌ها کی و کجاس��ت؟ چهارش��نبه‬ ‫س��وری؟ ش��ب عی��د ن��وروز؟ می‌ش��ود برایش��ان‬ ‫منایش‌های خیابانی گذاش��ت‪ .‬می‌شود به جایشان‬ ‫حاجی فیروز ش��د‪ ،‬دایره زنگی زد و «ابراب خودم‬ ‫سامبلی بلیکم» خواند و رقصید‪ .‬مهربانی با کودکان‬ ‫کار به تهران محدود خواهد ش��د؟ دخرت و پرسهای‬ ‫کالن ش��هرهای دیگر! قرار ش�ما ب��رای مهربانی با‬ ‫کودکان کار شهرتان چیست؟‬


‫عکس از‪ :‬فرخ کاظم زاده‬

‫چهار سال پیش و در پی انتخابات ریاست جمهوری سال ‪ ۱۳۸۸‬مردم ایران در عکس العمل به‬ ‫عدم موضع گیری اوباما در اعرتاض آنها نسبت به نتایج اعالم شده می‬ ‫گفتند‪ :‬اوباما‪ ،‬اوباما‪ ،‬یا با اونا یا با ما ؟!‬ ‫این تصویر به ش��کلی کامال نامناس��ب از آن شعار ‪ ،‬عکس اوباما و شمر بن ذی الجوشن در‬ ‫کنار هم استفاده کرده است و معلوم نیست واقعا به دنبال چیست‪.‬‬ ‫‪49‬‬


‫قسمت اول‪ :‬رستاخیز‬ ‫رایان��ه همراه (لپ تاپ‪ ،‬درس��ت حدس زدید من‬ ‫فارس��ی را پ��اس میدارم‪ .‬نه ش��وخی ک��ردم واقعا‬ ‫منیدون��م چرا نوش��تم رایانه هم��راه) روی پام بود‬ ‫و داشتم فیس��بوکم رو چک میکردم که یک دفعه‬ ‫ی��ه چیزی خورد به در‪ ،‬ش��پلق! با خودم فکر کردم‬ ‫قاعدتا این صدای ه��م خونهای نازنینم بود که باز‬ ‫مثله همیشه منیتونه خودش رو کنرتل کنه و دم در‬ ‫من ولو شده‪ .‬تنبلی بر من چیره شده بود و مانع از‬ ‫این میش��د که من به عامل صدا پی بربم‪ .‬در جدال‬ ‫فکری با خودم و نواحی تحتانی بودم که یه صدای‬ ‫ناهنجار اومد‪ ،‬انگار یه نفر داشت ناخون میکشید‬ ‫به در‪ ،‬خش خش خش‪ ،‬خش‪ ،‬خش‪ .‬خب خود فالن‬ ‫فالن ش��دش بود و تازه احساس با منکیم میکرد‪ .‬از‬ ‫رو تخت پاش��دم و رفتم درو باز کنم که احس��اس‬ ‫کردم زیر پام لیز شده‪ .‬یه نگاه به پایین کردم‪ ،‬خون‬ ‫از زیر در وارد اتاق ش��ده بود‪ .‬نه تنها هم خونهای‬ ‫گرام ما مست بود بلکه زمانه عادت ماهانهاش هم‬ ‫فرا رس��یده بود‪ ،‬منیدونم چگونه یه ش��خص مذکر‬ ‫عادت ماهانه میش��ه ولی دلیل دیگهای برای خون‬ ‫زیر در به فکرم منیرس��ید‪ .‬میدون��م میدونم بیمزه‬ ‫بود ولی من در رشایط مشکل به شوخی پناه میربم‬ ‫از رش ش��یطان رانده ش��ده‪ .‬به هر ح��ال موقعیت‬ ‫خوبی نبود و من چیزهای چس��بیدنیم چسبید بود‬ ‫زیر گلوم یعنی واقعا ترس برم داشت‪ ،‬رسیع در رو‬ ‫قفل کردم‪ ،‬رفتم طرفه کمد و ش��وکری که از محله‬ ‫چینیا خریده بودم رو برداشتم‪.‬‬ ‫من مون��ده بودم چه کنم چ��ه نکنم رشوع کردم‬ ‫ب��ه صدا کردن هم خونهای هام‪ ،‬فیالنی‪ ،‬بیس��اری‪،‬‬ ‫فیالنی بیداری؟ هوی فیالنی بیدار شو‪ .‬یارو مگه با‬ ‫تو نیستم پاشو دیگه‪ .‬هر چی صدا کردم هیچ جوابی‬ ‫‪50‬‬

‫نیامد‪.‬‬ ‫بن��ا‬ ‫بر ای��ن در‬ ‫دس��ت گرفتن��ی‬ ‫هام��و در دس��تم‬ ‫گرفتم و رفتم س��مت‬ ‫در‪ .‬در رو که باز کردم‪،‬‬ ‫دیدم ی��ه موجوده کریه‬ ‫به ش��کل زامبیه��ای تو‬ ‫فیلام پش��ته دره‪ .‬بذارید‬ ‫مقادیری روشنگری کنم‪.‬‬ ‫این وس��ط وقت��ی میگم‬ ‫زامب��ی تو فیل�ما منظور‬ ‫زامبی فیل��م ‪ ۲۸‬روز بعد‬ ‫نیس��ت یا زامبیهای زامبی‬ ‫لند‪ .‬منظور اینجا زامبیهای‬ ‫طلوع مردگانه آقا رومروه‬


‫حتی منظور دوباره س��ازی زک اشنایدر ملعون هم‬ ‫مورد بحث نیس��ت؛ دقیقا منظور طل��وع مردگان‬ ‫محصول ‪ ۱۹۷۸‬هس��ت که زامبی هاش یه مش��ت‬ ‫آدمند که انگار تو آرد و بلوبری غلط زدند‪ .‬از همون‬ ‫زامبی آروم خس��ته‪ .‬از همونا که مادربزرگتون هم‬ ‫میتونه از دستشون در بره‪.‬‬ ‫بگذری��م داش��تم‬

‫میگفت��م زود‬ ‫ش��وکر رو زدم به بدن‬ ‫اون زامبی خسته پشت‬ ‫در‪ .‬بع��د ب��ا رسعت رو‬ ‫دی��وار رشوع کردم به‬ ‫راه رف�تن‪ ،‬شمش��یری‬ ‫ک��ه رو دی��وار بود رو‬ ‫برداشتم و با یک جهش‬ ‫اون موجود رو دو نصف‬ ‫کردم‪ .‬خب باشه هیچ کدوم‬ ‫از این کار هارو نکردم به جاش‬ ‫در رو بس��تم و مثه احمقا نشستم‬ ‫رو تخت و رشوع کردم به گریه کردن‪ .‬یه س��اعتی‬ ‫من رو تخت عین کس��ایی که بای��د یه چیزایی رو‬ ‫داش��ته باش��ند ولی ندارند نشس��ته بودم ‪(.‬ببینید‬ ‫تقصیر من نیس��ت که باید اینجوری بنویس��م این‬ ‫مجله قراره برسه دس��ت خانواده برای همین باید‬ ‫اینطوری بنویس��م که بشه پخش��ش کرد اونطوری‬ ‫هم منو نگاه نکنید‪).‬‬ ‫ناگه��ان صدا اومد بی��و بیو بیو بی��و آماده باش‬ ‫رسارسی بیو بیو بیو بیو کشور زیر حمله موجوداتی‬ ‫ناشناخته قرار گرفته است بیو بیو بیو بیو در خانه‬ ‫هایت��ان مبانید و از خودتان محافظت کنید بیو بیو‬

‫بیو‪ ،‬این آژیر باعث شد که من به خودم بیام و همه‬ ‫چی تا حدودی برام روش��ن ش��ه‪ .‬خودمو انداختم‬ ‫پش��ت لپ تاپ و رفتم س��ایتای خربی رو تند تند‬ ‫جستوجو کردم به امید اینکه بتونم چیزی پیدا کنم‪.‬‬ ‫هنوز خرب فراگیر نشده بود ولی انگار از دو ساعت‬ ‫پیش متام کش��ورهای جهان زی��ر حمله گروهکهای‬ ‫تروریس��تی قرار گرفته بودن‪ .‬چی؟ تروریس��تی؟‬ ‫یعن��ی این موج��ود نازنین ک��ه داره در مال‬ ‫بازی میکنه یه تروریس��ته؟ برید گذاشتنی‬ ‫هاتونو رو بذارید بابا! نه اینجوری منیشد‬ ‫باید خودم یه کاری میکردم‪.‬‬ ‫پیامهای بازرگانی مثل��ن‪ .‬برید یه لیوان‬ ‫آب بخورید تخمه بیارید که بریم رساغ بقیه ش‬ ‫به هر حال االن اجازه دارید اسرتاحت کنید‪.‬‬ ‫س�لام به مادر عزیزم منیدونم میتونی این نامه رو‬ ‫بخونی یا نه‪ ،‬اگه جواب نه باش��ه که خیلی خوبه‪،‬‬ ‫اصن امیدوارم تو قبل از من رفته باش��ی‪ ،‬اصال دمل‬ ‫منیخ��واد ببینم بعد مرگم غص��ه داری‪ .‬این منیتونه‬ ‫وصیت نامه باشه چون چیزی ندارم که مال خودم‬ ‫باشه که بخوام تقسیمش کنم‪ ،‬یه موبایل هست که‬ ‫اونم فکر کنم بهرته بهش دست نزنی بذار تو ذهنت‬ ‫همون پرسه خوب و معصوم باقی مبونم‪ .‬لپ تاپم‬ ‫داغونه‪ ،‬برید یه نوش��و بخرید‪ .‬لباسامم که به درد‬ ‫منیخو‪ ....‬چرا دارم من اینو به ش�ماها نشون میدم‬ ‫فکر کنم یه مقدار این شخصی باشه‪ .‬آهان میپرسید‬ ‫چرا اینو نوش��تم؟ فکر میکنی��د میخوام بتمن بازی‬ ‫در بیارم قبلش دارم وصیت نامه مینویس��م؟ خب‬ ‫یه مقدار نزدیک ش��دید ولی نه! بتمن بازی رو در‬ ‫آوردم بعد االن دارم نامه خداحافظیم رو مینویسم‪،‬‬ ‫بذارید براتون تعریف کنم چی شد‪ :‬یادتونه قبل از‬ ‫اینکه برید آب بخوری��د بیاید گفتم باید خودم یه‬ ‫کاری کنم راجع به موجود مالشگر پشت در؟ خب‬ ‫ک��ردم‪ .‬یعنی خیلی هم عالی این کارو انجام دادم‪.‬‬ ‫اومدم پشت در وایس��ادم الشو باز کردم‪ ،‬زارت یه‬ ‫رس اومد بیرون‪ ،‬چیزه ترس��ناکی نبود‪ ،‬هم خونهایم‬ ‫بود فقط یه مقدار دکوره صورتش بهم ریخته بود‪.‬‬ ‫‪51‬‬


‫یه چش نداش��ت‪ ،‬خ��ون ازش میچکید و مغزش��م‬ ‫معلوم ب��ود‪ .‬به کمک آدرنالینی که تو بدنم منترش‬ ‫ش��ده بود‪ ،‬زیاد نرتس��یدمو تونس��تم خودمو رسیع‬ ‫ج��م و جور کنم‪ .‬در رو زارت بس��تم رو گردنه هم‬ ‫خونهای عزیزم‪ .‬دوباره باز کردم و بستم‪ ،‬باز کردمو‬ ‫بستم‪ ،‬باز کردمو بستم‪ ،‬باز … خالصه برای دفعات‬ ‫زی��ادی این کار رو انج��ام دادم‪ .‬همینجور خون از‬ ‫گردن هم خونهایم میپاش��ید بیرون‪ ،‬خودمو دیواره‬ ‫پشتم یه ست کامل رنگ قرمز خوردیم‪ .‬رستونو درد‬ ‫نیارم آخر رس این گردن رفیقمون قطع ش��د‪ ،‬بیچاره‬ ‫مثه زمان آدم بودنش یه صدا هم نداد‪ .‬خیلی شیک‬ ‫و ب��ا کالس مرد‪ .‬من که خیامل از این حاجیمون (آره‬ ‫من از همونام که از لغت حاجی استفاده میکنند)‬ ‫راحت شده بود‪ ،‬لشش رو از در دور کردمو و در رو‬ ‫باز بستم‪ .‬یک لحظه سکوت اختیار کردم و به متام‬ ‫اتفاقات که در یک س��اعت گذشته افتاده بود فکر‬ ‫کردم‪ ،‬به نتیجه خاصی نرسیدم راستش‪ ،‬برای همین‬ ‫عزمم رو جذب کردم تا واقعیت رو متوجه شم‪ ،‬من‬ ‫از هم��ون دوران کودکی به دنبال کش��ف حقیقت‬ ‫بودم همون وقت که س��ایتایی که قفل بودند رو با‬ ‫مهارت خاصی میگشتم میشد یک شخص حقیقت‬ ‫جو رو در من دید‪.‬‬ ‫اولی��ن قدم بیرون اومدن از ات��اق و چک کردنه‬ ‫خونه بود‪ .‬آره میدونم باید مثل یک کودک انس��ان‬ ‫تو اتاق میموندم و منتظر میشدم تا ارتشی‪ ،‬پلیسی‬ ‫چیزی بیاد نجاتم بده ولی خب ش�ما که تا حاال یه‬ ‫موجوده ترسناک نکشتید که بفهمید من چه حسی‬ ‫داش��تم‪ .‬میدونید مثه پوکره وقتی یه دست با قطر‬ ‫زیاد کلفت میربی احساس میکنی آخره پوکر بازایی‬ ‫برا همین رشط��ای بزرگ میبندی و به گاج میری و‬ ‫در کنکور موفق میش��ی‪ .‬به هر حال من شوکر رو‬ ‫تو یه دس��تم گرفتم و موبایلم که چراغ قوه داشت‬ ‫رو تو دس��ته دیگه‪ ،‬از اتاق خارج شدم و به سمت‬ ‫آشپزخونه روانه‪.‬‬ ‫همینجور ترس��ان و لرزان داش��تم میرفتم سمت‬ ‫آش��پزخونه که دیدم ی��ه چیزی ت��و تاریکی تکون‬ ‫میخوره‪ .‬چراغ رو روشن کردم و دیدم که اون یکی‬ ‫هم خونهایم افتاده رو زمین و داره باال میآره‪.‬‬ ‫‪52‬‬

‫گفت��م هی ختنه چت ش��ده (اس��مش هتنه بود‬ ‫ولی من همیشه ختنه صداش میکردم چون انسان‬ ‫بام��زم)‪ .‬یه نگاهی بهم کرد و ی��ه چیزی گفت که‬ ‫نفهمیدم‪ .‬یعنی در اصل داشت داد میزد ولی صداش‬ ‫در منیومد فقط یه زوز ٔه خفیف به گوش میرس��ید‪.‬‬ ‫یه قدم رفتم جلو ظاهرش که تغییری نکرده بود‪ .‬از‬ ‫همون اولش هم شبیه زامبیها بود من منیدونم این‬ ‫دخ�ترا از چیه این خوشش��ون میومد‪ .‬دوباره گفتم‬ ‫ختنه چی ش��ده؟‪ .‬آروم دس��تش رو ب��اال آورد و به‬ ‫پشتش اش��اره کرد‪ .‬رسم رو باالتر بردم و به پشتش‬ ‫یه نگاه��ی انداختم‪ .‬ابزار ف��رو کردنیم توش همه‬ ‫پش��تش پر از خون بود‪ .‬لباس��ش پاره ش��ده بود و‬ ‫کمرش جر خورده بود‪ .‬یه دوثانیه تو شک بودم که‬ ‫ب��ا صدای نعره ختنه به خودم اومدم‪ .‬مادر به خطا‬ ‫ی��ه دفعه رم کرد و خودش��و پرت کرد روم‪ .‬ش��وکر‬ ‫از دس��تم افتاد و خودم پرت ش��دم به طرفه دیگه‬ ‫اتاق‪ .‬ختنه روم بود و س��عی داشت صورتم رو گاز‬ ‫بگیره‪ ،‬یه مش��ت حواله صورتش کردم و خودمو از‬ ‫زیرش کش��یدم بیرون‪ .‬متام دسته راستم درد میکرد‬ ‫فکر کنم بر اثر ش��دت مش��ت دس��تم مو برداشته‬ ‫بود‪ .‬هر جوری بود خودمو رسوندم به شوکر که یه‬ ‫درد شدید متامه وجودم رو برگرفت‪ .‬دقیقا احساس‬ ‫کردم س��لولهای مغزم یکی یکی از شدت درد دارن‬ ‫میرتکن‪ .‬هنوز منیتونس��تم درست تشخیص بدم درد‬ ‫از کجا رشوع ش��ده‪ ،‬همینجور داشت مغزم درد رو‬ ‫تحلیل میکرد که یه دفعه زیره پام خالی شد‪ .‬ختنه‬ ‫پامو به دندون کش��یده بود و داشت منو میکشید‪،‬‬ ‫ش��وکر رو چند بار به بدنش زدم و خودمو انداختم‬ ‫روش‪ .‬دس��تم رو ب��ا ق��درت فرو ک��ردم تو زخامی‬ ‫پش��تش‪ .‬قش��نگ خرد ش��دن اس��تخوناش رو روی‬ ‫انگش��تام حس میکردم‪ .‬انگار همشون پوک بودن‪.‬‬ ‫اون یکی دستم رو هم فرو کردم تو و هر چی بود‬


‫کشیدم بیرون متام اجزای بدنش کشیده شد بیرون‪.‬‬ ‫ح��س عجیبی داش��تم میون حوض خون نشس��ته‬ ‫بودم و میخندیدم‪ ،‬من پیروز شده بودم‪ ،‬به صورت‬ ‫رس��می میتونستم بگم در حد تونی مونتانا صورت‬ ‫زخمی یا همون اس��کارفیس بیرحم ونرتس بودم‪ .‬از‬ ‫درد بدنم لذت میربدم‪ .‬ی��ه نگاهی به پام انداختم‬ ‫حدودا چیزی به جز اس��تخوان از ساقه پام منونده‬ ‫بود‪ .‬لباس��م رو در آوردم دوره اس��تخوان پیچیدم‪.‬‬ ‫منیدونستم باید چی کار کنم‪ ،‬یعنی االنم منم یکی‬ ‫از اونها میشدم؟ منیدونستم منیدونستم!‬ ‫هان؟ نه اسرتاحت کنید برید دم پنجره یه سیگاری‬ ‫بکشید‪ .‬االن زنگ تفریح کاریتون ندارم‪.‬‬ ‫خب بای��د بگم من حدودا ت��ا ‪ ۱۰‬دقیقه دیگه با‬ ‫خونه میس��وزم برای همین فکر نکنم بتونم منت رو‬ ‫دوب��اره بخون��م و مرتبش کنم‪ ،‬پ��س هر چی غلط‬ ‫دس��توری بود به بزرگ��ی خودتون ببخش��ید‪ .‬چرا‬ ‫قراره تا ‪ ۱۰‬دقیقه دیگه بس��وزم؟ آهان یادتونه هم‬ ‫خونهایم پامو جوید بعدم من منیدونستم آیا زامبی‬ ‫خواهم ش��د یا نه؟ خب جواب��ش اینه که من دارم‬ ‫زامبی میش��م‪ .‬من دمل منیخواد به عنوان یک زامبی‬ ‫ب��ه زندگی ادامه ب��دم برای همی��ن تصمیم گرفتم‬ ‫کل ای��ن خونه رو با زامبیهایی که توش هس��ت رو‬ ‫به آتیش بکش��م‪ .‬گاز رو روشن کردم و اونجور که‬ ‫حساب کردم تا ‪ ۱۰‬دقیقه باید یخچال استارت بزنه‬ ‫که باعث ایجاد جرقه ش��ه و بعد ب��وم‪ .‬آره اینو از‬ ‫فایت کالب یاد گرفت��م که چی؟ هان که چی؟ من‬ ‫دارم میمیرم بعد شام از من مچ گیری میکنید؟‪.‬‬ ‫کثافت بیشعور خر و چند فحش کودکانه دیگر به‬ ‫این دردی که دارم میکشم‪ ،‬رسام مورد عنایت قرارم‬ ‫داده‪ .‬چی جلو زبونم رو بگیرم؟ خوش��حال میش��م‬ ‫یک بار زامبی ش�مارو گاز بگیره و بعد ببینم چقد‬ ‫با ادب ح��رف میزنید‪ .‬حاال که میبین��م امروز باید‬ ‫ش�مارم رو به دخرته می��دادم‪ ،‬ولی خب فکر کردم‬ ‫چیزی که زیاده دخرت این نشد فردا یکی دیگه! کی‬ ‫فکرشو میکرد فردایی برام وجود نداشته باشه‪ .‬من‬ ‫مادرم رو دوست دارم‪ .‬تنها کسی بود که من رو تو‬

‫هر رشایطی دوست داشت‪ .‬البته داداشم هم رفیق‬ ‫خوب��ی بود ولی ب��ه هر حال بعضی وقت��ا اونم از‬ ‫من بدش میومد‪ .‬االن پر از حرستم کاشکی حداقل‬ ‫کم�تر فیلمهای غیر اخالقی میدیدم و وقتم رو بهرت‬ ‫تلف میکردم‪.‬‬ ‫داره کم کم خواب��م میگیره گاز داره کاره خودش‬ ‫رو میکنه‪ .‬خوبیش اینه که قبل از س��وخنت احتامال‬ ‫ب��ا گاز آرام ت��و خ��واب میمیرم‪ .‬من همیش��ه دمل‬ ‫میخواست تو خواب مبیرم آرام و بیدردرس‪ .‬من آدم‬ ‫ترسویی هس��تم از درد کشیدن خیلی میرتسم ولی‬ ‫االن ترس��ی احس��اس منیکنم چون داره متوم میشه‬ ‫واسه همیشه البته میتونه اثر آدرنالین هم باشه به‬ ‫هر حال‪ .‬حیف که س��یگاری نیس��تم و گرنه سیگار‬ ‫االن میچس��بید‪ .‬دارم داری��وش گ��وش میکنم باید‬ ‫بگم زیادم انتخاب خوبی برای مردن نیس��ت‪ ،‬برای‬ ‫خودکش��ی خوبه ولی برای م��ردن نه‪ .‬فکر کنم آقا‬ ‫موتس��ارت انتخاب بهرتی باش��ه‪ ،‬شادتره کسی هم‬ ‫توش زر زر منیکنه‪ .‬دمل میخواست قبل از مرگ همه‬ ‫فیلامی کوبریک رو ببینم ولی خب نش��د االنم که‬ ‫دیگه وقت ندارم‪ .‬کاشکی اونقدر زنده میموندم که‬ ‫فیلم آخر تارانتینو رو ببینم ولی خب انگار ش��انس‬ ‫باهام یار نیس��ت‪ .‬اگه داداشم زنده بود بهش بگید‬ ‫انتقامم رو بگیره‪ ،‬بهش بگید تا میتونه زامبی بکشه‬ ‫خیلی زیاد‪ ،‬بهش بگید مدیومنه اگه نکشتش��ون‪ .‬به‬ ‫عمهام هم بگید با اینکه ندیدمش ولی منو ببخشه‬ ‫خیلی به خاطره من فحش خورده هه هه هه‪.‬‬ ‫خب همین برم مبیرم دیگه‪ ،‬به معنی واقعی کلمه‬ ‫منظورم��ه‪ .‬االن میتونم واقعا بگ��م دارم میرم کپه‬ ‫مرگ��م رو میذارم یا که واقعا دارم میرم گورم رو گم‬ ‫کنم‪ .‬خیلی غامنگیزه ولی خب خندهدارم هس��ت‪.‬‬ ‫دیگه واقعاخدافط من برم رو تخت دراز بکش��م و‬ ‫همراه با آقا موتس��ارت منتظر مرگ شم‪ ،‬فکر کنم‬ ‫یک کتاب هم بخونم‪ ،‬رابینسون کروزئه نصفه موند‬ ‫برم ببینم تا کج��ا میتونم پیش برم‪ .‬بوس بوس بای‬ ‫بای‪.‬‬

‫‪53‬‬


‫عنوان این گزارش ش��اید کمی طنزآمیز و سورئال‬ ‫به نظر آید اما میتوان با اندکی ایده آل گرایی‪ ،‬کمی‬ ‫خیالپردازی و رس س��وزنی حافظ ٔه تاریخی تهران را‬ ‫به عنوان گزارش گره زد‪.‬‬ ‫فارغ از قضاوت‪ ،‬نوس��تالژی بخش��ی جدانشدنی‬ ‫از تاریخ برش اس��ت‪ .‬نوس��تالژی را میتوان به طور‬ ‫خالصه نوعی احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا‪،‬‬ ‫اش��خاص و موقعیتهای گذش��ته معنا کرد ‪ .‬حسی‬ ‫ک��ه در این گزارش ب��ه کودکی‪ ،‬خان ٔه م��ادر بزرگ‪،‬‬ ‫کوچههای باصف��ا و گرم‪ ،‬خیاب��ان گردیهای روزگار‬ ‫گذش��ته و ش��اید فیلم مادر اثر عل��ی حامتی ختم‬ ‫میشود‪ .‬به مس��یر خانه تا مدرس��ه‪ .‬مسیر آشنایی‬ ‫که امروز بس��ایر غریب است‪ .‬حسی که شاید برای‬ ‫یک فرانسوی سالن تیاتری در انتهای کوچه ایست‬ ‫و ب��رای تو چیزی دیگر‪ ،‬بن بس��تی دیگر و حال و‬ ‫هوایی دیگر‪‬‬‬‬‬.‬‬ ‫از تخریب باغها‪ ،‬هوای آلوده‪ ،‬ترافیک و شلوغی‪،‬‬ ‫ازدیاد جمعیت س��اکن‪ ،‬عدم نظم پذیری اصولی و‬ ‫عدم مدیریت صحیح ش��هری این س��الها و اکنون‬ ‫ته��ران ک��ه بگذری��م (که کاش میش��د گذش��ت!)‬ ‫میتوانیم به مش��کل جا دادن این خیل عظیم آدمی‬ ‫در ش��هری که روزگاری ش��هری نحی��ف و لطیف‬ ‫تعریف میش��د اش��اره کنیم‪ .‬مشکلی که حل کردن‬ ‫آن با افزودن چن��د واژه و تعریف نابجا به ادبیات‬ ‫ش��هری‪ ،‬انگار برای همیش��ه به گرهای کور تبدیل‬ ‫ش��ده و چهر ٔه ش��هر را دگرگون کرده اس��ت‪ .‬بافت‬ ‫سنتی که به ذات هویت هر شهری را شکل میدهد‬ ‫با افزودن واژه کلنگی به چیزی بیارزش تبدیل ش��د‬ ‫‪54‬‬

‫ک��ه باید خراب میش��د تا خانهای نوس��از جایش را‬ ‫بگی��رد‪ ،‬که این خ��ود احمقانهرتین و اش��تباهرتین‬ ‫برداش��ت از تجددگرایی ش��هری در تهران به شامر‬ ‫میرود‪ .‬و یا واژ ٔه بساز بفروش که شاید بعد از شغل‬ ‫آزاد‪ ،‬معروفرتین ش��غل دوران��ی بود!‬ جالب اینکه‬ ‫غالب��ا از خراب کردن خانههای خودش��ان رشوع به‬ ‫ای��ن کار کردند‪ .‬و طنز آمیز واژ ٔه * بس��از‪ ،‬بنداز *‬ ‫ک��ه از بطن جامعه رس ب��ر آورد‪ .‬جامعهای که وارد‬ ‫خانههای رسی دوزی شده با قوارههایی زشت شدند‬ ‫و کم کم فهمیدند چه کالهی رسشان رفته‪‬‬‬‬ .‬‬ ‫آگاهی به دست آمده از گذشت زمان‪ ،‬در و دیوار‬ ‫را هم درگیر نوستالژی میکند‪.‬‬ ‫جای��ی خواندم بعد از درختهای ته��ران که از ترب‬ ‫واهمه داش��تند‪ ،‬دیوارهای ش��هر ماندهاند و ترس‬ ‫از کلنگ‌ها‪ .‬بافتهای ش��هری حافظه و تاریخ ش��هر‬ ‫هس��تند‪ ،‬شهر بیحافظه‪ ،‬خود و ساکنین ش را دچار‬ ‫رسدرگمی و بیهویتی خواهد کرد‪.‬‬ ‫پن��چ عکس ضمیم ٔه گزارش نتیج�� ٔه پیاده روی در‬ ‫کوچ��ه ای قدیمی و ن��گاه انداخنت به خانه هایی‬ ‫ست که تقریبا رو به روی هم قرار دارند‪ .‬نویسنده‬ ‫اضاف��ه میکند که ب��ا مدرنیته و رون��د آگاهانه به‬ ‫سمت عرص جدید هم کالم است‪ .‬همینطور امیدی‬ ‫به اصالح سیاس��ت حاکم بر بافتهای س��نتی شهری‬ ‫و مل��ی ن��دارد‪ .‬و در مورد تهران نیز معتقد س��ت‬ ‫که تنها خراب کردن بخش عمده ای از ش��هر و باز‬ ‫ساخنت اصولی میتواند تهران را نجات دهد‪ ،‬که فکر‬ ‫کردن به این امر هم تراز با این گزارش نیست‪.‬‬


55


56


57


‫ر‪ ،‬خاطرات‪،‬‬ ‫کا‬ ‫قال و محافظت از اف رتین آسیب‬ ‫نت‬ ‫م‬ ‫برای ثبت‪ ،‬نگهداری‪ ،‬ا ه است تا آن‌ها را با ک س��ان تالش‬ ‫ود‬ ‫ان‬ ‫ه‬ ‫انسان همیش ایش‪ ،‬نیازمند جایی ب تا پوس��ت حیوانات آس��وریان‬ ‫از‬ ‫ه‬ ‫ته‬ ‫‌‬ ‫فها و باور‌ ‪ .‬از دیواره غا ‌رها گرف ه‌هایش جاودانه کند‪ .‬ی‌پرداختند‬ ‫های خود م‬ ‫حر ی ثبت کند‬ ‫ور‌ها و اید‬ ‫با‬ ‫دگ‬ ‫ه‌‬ ‫ند‪ ،‬انس��ان‬ ‫دی اس��ت خود را با متام گل رس به ثبت نوشت پ می‌پرداخت‬ ‫دن بر روی‬ ‫کرده‬ ‫چوب به چا‬ ‫ز‬ ‫ر‬ ‫ه‬ ‫ک‬ ‫م‬ ‫‪.‬‬ ‫ت‬ ‫ر ‌های ناز‬ ‫ا‬ ‫وده اس‬ ‫میان افواه‬ ‫گرفته که ب ه بر روی و‬ ‫ق نت رد پایی از خود ب هرچند در‬ ‫چین ‌یها ک‬ ‫بجای گذش‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫پ بوده‌است‬ ‫تا ه به دنبال‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫چ‬ ‫ب‬ ‫ث‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫گ‬ ‫‌‬ ‫ی‬ ‫ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫میش‬ ‫کره‌‬ ‫دس�‬ ‫ن بار وزارت‬ ‫ه وه نوین چاپ به نام ت که خالق نخس��تین ه‌ایها نخستی‬ ‫ریخته‌گری‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫ش می این گوتنربگ اس�� س��ال ‪ ۱۲۴۱‬میالدی ک �ی فلزی را‬ ‫�‬ ‫و‬ ‫ش��ید‪ .‬وی‬ ‫عم ‪ ۶‬س��ال قبل از او در وظف بود حروف چاپ ک تحقق بخ‬ ‫‪۴‬‬ ‫م‬ ‫ر‬ ‫رس را برای‬ ‫‪.‬اما را تاس��یس کردندکه نی به اید‌ ٔه چاپ متح روغنی و پ‬ ‫آملا‬ ‫پ‬ ‫ی ٔه‬ ‫ایران اولین‬ ‫چا د‪ .‬در ‪ ،۱۴۵۲‬گوتنربگ خت ورق‪ ،‬جوهر با پا رتاع کرد‪ .‬در‬ ‫پا گرفت و‬ ‫خ‬ ‫��‬ ‫�ا‬ ‫کن ارگاهش ف ‌نآوری س� د و دستگاه چاپ را ا ‪ 1821‬میالدی‬ ‫ک‬ ‫ر‬ ‫د به طوری‬ ‫در یک کتاب گرد هم آو ربیز در حوالی سال منترش ش��‬ ‫ر‬ ‫پ‬ ‫ت‬ ‫ان به خود‬ ‫چا خانه سنگی در شهر صفی در رسارس کش��و چاپ در جه‬ ‫پ‬ ‫لو‬ ‫در صنعت‬ ‫چا ن پس با رسعت زاید ا ت و نهم را‬ ‫مقام بیس��‬ ‫آ‬ ‫از مروزه ایران‬ ‫که ا‬ ‫داده است‪.‬‬ ‫اختصاص‬

‫‪58‬‬


‫تابلو آن مشخص‬ ‫از‬ ‫سط بازار یزد است و هامنطور که دود ‪ ۸۰‬سال قبل‪.‬‬ ‫و‬ ‫ح‬ ‫چاپخانه گلبهار درست ده‪ ،‬اوایل دوره رضا شاه و چیزی دیمی مش��غول به‬ ‫سش‬ ‫ق‬ ‫است سال ‪ ۱۳۱۲‬تاسی ن اس��ت که هنوز به هامن روش کند‪ .‬در حالی که‬ ‫می‌‬ ‫ر ای‬ ‫جذابیت این چاپخانه د امن حرف رسبی س��ابق استفاده هار فضای وسیعی‬ ‫زه‬ ‫گلب‬ ‫کار اس��ت و همچنان ا یک فضای کوچک نیز کاف ‌یست آ ‌نقدری سفارش‬ ‫ده است‪ .‬و هنوز‬ ‫ی‬ ‫برای چاپخان ‌ههای امروز خود اختصاص دا‬ ‫ه‬ ‫را در منطقه باستانی یزد ب فری را بچرخاند‪.‬‬ ‫شده توجه نکنید‪.‬‬ ‫زندگی پنج شش ن‬ ‫ر تابلو آن نوشته‬ ‫کار دارد که‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ک‬ ‫به ش�ماره تلفنی‬ ‫پنج رقمی بوده‪.‬‬ ‫د‬ ‫تی‬ ‫ش‬ ‫دا‬ ‫که هنوز تلفن‌ها‬ ‫اگر سفارش��ی به زمانی می‌شود‬ ‫ن شامره مربوط‬ ‫هوتن سالمت‬ ‫ای‬

‫عکس ها‬

‫از‪ :‬ه‬ ‫وتن سالمت‬ ‫‪59‬‬


60


61


62


63


‫آنا کارنینا براس��اس رمان درخش��انی به همین نام‬ ‫از لئو تولس��توی نویسنده شهیر روس ساخته شده‪،‬‬ ‫هرچند که به اندازه آن کتاب‪ ،‬درخش��ان از آب در‬ ‫نیامده‪ .‬ماجرای فیلم حول محور چهار ش��خصیت‬ ‫اصلی می‌گردد‪ .‬آنا کارنینا با بازی کیرا نایتلی همرس‬ ‫آلکس��ی کارنین یک مقام بلندپای��ه دولتی با بازی‬ ‫جود الو است‪ .‬او در سفری که برای دیدن برادرش‬ ‫به مس��کو می‌رود با آلکس��ی ورونس��کی با بازی‬ ‫آرون جانس��ون که یک ارشافزاده روسی است آشنا‬ ‫می‌ش��ود‪ .‬رسانجام این آشنایی جدایی آنا از شوهر‬ ‫و کودکش و رس��وایی اخالقی بزرگی اس��ت که در‬ ‫انت‌ها با خودکشی آنا زیر چرخ‌های قطار به پایان‬ ‫می‌رسد‪ .‬در میانه‌های داستان ماجرای فردی به نام‬ ‫‪64‬‬

‫لوین نیز روایت می‌شود که برای تولستوی منادی از‬ ‫عشق به خوبی‌ها و درستکاری است‪.‬‬ ‫رم��ان آن��ا کارنینا تاکن��ون چندین و چن��د بار در‬ ‫دس��ت فیلمس��ازان مختلف تبدیل با آثار تصویری‬ ‫شده است‪ .‬نخستین اقتباس سینامیی این کتاب به‬ ‫دوران سینامی صامت و س��ال‌های ‪ ۱۹۱۰‬و ‪۱۹۱۱‬‬ ‫بازم��ی گردد و در این س��ال‌ها آنقدر آثار مختلف‬ ‫براس��اس این شاهکار ادبی س��اخته شده که شاید‬ ‫نتوان همه آن‌ها را فهرست کرد‪.‬‬ ‫کارگ��ردان این نس��خه تازه س��ینامیی هم کس��ی‬ ‫نیس��ت جز جو رایت که تاکنون چند اقتباس ادبی‬ ‫خوب داشته است‪ .‬از جمله فیلم درخشان غرور و‬ ‫تعص��ب با بازی همین کیرا نایتلی که ش��اید بتوان‬


‫از آن به عنوان بهرتین اقتباس س��ینامیی آثار جین‬ ‫اسنت نام برد‪.‬‬ ‫فیلمنامه این فیلم را یکی از بزرگ‌ترین منایشنامه‬ ‫نویس��ان و فیلمنامه نویس��ان زنده دنیا به نام رس‬ ‫جان اس��توپارد نوشته است‪ .‬از جمله فیلمنامه‌های‬ ‫معروف اس��توپارد می‌توان از فیلمنامه شکس��پیر‬ ‫عاش��ق نام برد که در سال ‪ ۱۹۹۹‬تقریبا متام جوایز‬ ‫س��ینامیی دنیا را درو کرد‪ .‬در‌‌ هامن سال استوپارد‬ ‫ب��رای آن فیلمنامه خرس طالیی برلین‪ ،‬گلدن گلوب‬ ‫و اسکار را به دست آورد‪.‬‬ ‫در فیلم چه می‌بینیم؟‬ ‫آنا کارنینا رمانی اس��ت بسیار حجیم که با مرتهای‬ ‫این روزهای داستان نویسی‪ ،‬طوالنی‪ ،‬خسته کننده‬ ‫و با اضافات زیاد به نظر می‌رس��د‪ .‬هرن استوپارد و‬ ‫جو رایت در این فیلم همین اس��ت که توانسته‌اند‬ ‫از این رم��ان پر صفحه فیلمی جذاب بس��ازند که‬ ‫در زمان ‪ ۱۳۰‬دقیقه ای‌اش متاش��اگر را خیلی خسته‬ ‫و دل��زده نکند‪ .‬برای اینکه این جذابیت به دس��ت‬ ‫بیای��د‪ ،‬بیش از همه باید به فیلمنامه شس��ته رفته‬

‫استوپارد اش��اره کرد که توانسته متام نکات مهم را‬ ‫در این فیلم فرشده سازی کند و در حالی که بیننده‬ ‫چیزی از داستان اصلی را از دست منی‌دهد‪ ،‬شیره و‬ ‫خالصه کالم و جهان بینی تولستوی را هم به دست‬ ‫می‌آورد‪ .‬خود استوپارد درباره این اقتباس می‌گوید‪:‬‬ ‫«در ای��ن کتاب عش��ق وج��ود دارد‪ :‬عش��ق مادر‪،‬‬ ‫عشق فرزند‪ ،‬عشق برادر و خواهر‪ ،‬عشق شهوانی‪،‬‬ ‫عشق به روسیه و همه این‌ها‪ .‬عشق نقطه مرکزی‬ ‫و اصل��ی کتاب اس��ت‪ .‬در فیلم همین‌طور اس��ت‪.‬‬ ‫برای همین تصمیم گرفت��م در اقتباس از کتاب آن‬ ‫قسمت‌هایی را که شاید درباره چیزهای دیگر باشد‬ ‫کنار بگذارم‪».‬‬ ‫از دیگ��ر عن��ارص مهم جذابیت فیلم س��اختار آن‬ ‫اس��ت‪ .‬جو رای��ت در یک ایده بکر س��ینامیی متام‬ ‫فیلم را به ص��ورت صحنه‌ای از یک منایش و درون‬ ‫یک س��الن تئا‌تر مجلل روس��ی تصویر کرده است‪.‬‬ ‫گویا که برای متاش��اگر متام این اتفاقات فیلم نه در‬ ‫زندگ��ی واقعی که در صحنه می‌افت��د‪ .‬بازیگران با‬ ‫آن لباس‌های ارشافی روس��ی‪ ،‬در اقتباس س��ینامیی‬ ‫جو رایت بازیگرانی از یک منایش بزرگ هستند که‬

‫‪65‬‬


‫‪66‬‬

‫هرکدام به نوبت برای اجرای نقش خود می‌آیند و‬ ‫می‌روند‪ .‬این دید تئات��ری بیش از هر چیز موجب‬ ‫ش��ده که میزانس��ن‌ها ش��کل‌های تئاتری به خود‬ ‫بگیرند و کارگردان کش��یده با استفاده از فضاهای‬

‫گریم این ش��خصیت با آن سیبیل‌های باریک رو به‬ ‫ب��اال او را بی��ش از حد بی‌هویت ک��رده‪ ،‬بازی تک‬ ‫خطی و بدون پیچیدگی او هم شخصیت ورونسکی‬ ‫را به کلی نابود کرده اس��ت‪ .‬در بین بازیگران جود‬

‫مرده سالن‌های منایش مانند پشت صحنه‪ ،‬باالبر‌ها‪،‬‬ ‫س��تون‌های نور‌پ��ردازی و غیره به القای برداش��ت‬ ‫جدیدی از آنا کارنینا برسد‪.‬‬

‫الو ه��م از پس نقش��ش خوب بر آم��ده و در کل‬ ‫می‌توان گفت به جز آرون جانس��ون بقیه بازیگران‬ ‫کیفیتی باال‌تر از حد متوسط دارند‪.‬‬

‫و بازیگران‬ ‫تقریبا متام بار فیلم روی دوش کیرا نایتلی است و‬ ‫می‌شود گفت تا حد بسیار زیادی از پس در آوردن‬ ‫کاراک‌تر پیچیده و چند وجه��ی آنا کارنینا برآمده‪.‬‬ ‫اما از آنطرف آرون جانسون که قرار است نقش از‬ ‫راه بدر برنده آنا را بازی کند‪ ،‬کاراک‌تر ورونسکی را‬ ‫تبدیل کرده به یک جوان لوس و تک بعدی که هیچ‬ ‫چیزی برای اینکه بفهمیم چطور ش��د که توانست‬ ‫دل آنا را بربد از خود نشان منی‌دهد‪ .‬عالوه بر اینکه‬

‫چه چیزی بیننده را آزار می‌دهد؟‬ ‫ایده بکر تئاتری کردن هرچه در صحنه اس��ت به‬ ‫نظر من هامنقدر که به جذابیت فیلم کمک کرده‪،‬‬ ‫از جذابی��ت آن هم می‌کاهد‪ .‬اما این یعنی چه که‬ ‫ه��م جذاب اس��ت و هم جذابی��ت را کم می‌کند؟‬ ‫دلیلش ساده است‪ .‬نیم ساعت اول فیلم آنقدر این‬ ‫میزانسن‌های پیچیده تئاتری جدید و نو هستند که‬ ‫متاشاگر احساس می‌کند در یک دنیای کامال جدید‬ ‫س��ینامیی ق��رار گرفته و برای همین به رس ش��وق‬


‫می‌آی��د‪ ،‬اما کم کم که همه چیز عادی می‌ش��ود و‬ ‫ای��ن رفت و آمدهای نامتعارف تبدیل به همه چیز‬ ‫فیلم می‌شود‪ ،‬متاشاگر کالفه شده زیر لب می‌گوید‪:‬‬ ‫«آقای کارگردان می‌ش��ه لطفا بسه؟ می‌زاری فیلمو‬

‫کرده‪ .‬ش��اید بشود گفت در ساختار داستان و فیلم‬ ‫بیش از نیمی از این س��کانس‌ها بی‌دلیل هستند و‬ ‫کار را به جایی می‌رسانند که مخاطب از خود سوال‬ ‫می‌کند‪« :‬حاال که چی؟»‪.‬‬

‫ببینیم؟» بسنت فیلم در چارچب‌های تئاتری موجب‬ ‫این ش��ده که متاش��اگر مداوما تصاوی��ری ببیند که‬ ‫ش��بیه هم هس��تند‪ .‬هرچند که طراح��ی صحنه و‬ ‫لباس این فیلم بس��یار درخشان است‪ ،‬اما این همه‬ ‫خالقیت در میزانسن و طراحی‌های هرنی نتوانسته‬ ‫موجب تنوع تصویری کاملی شود‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر ارصار کارگردان در زمینی کردن و‬ ‫از نفس انداخنت عشق میان آنا و ورونسکی است‪.‬‬ ‫در حالی که به نظر می‌رسد در عشق‌های پنهانی و‬ ‫خیانت‌های خانوادگی آنچه بیش از همه به چشم‬ ‫می‌آید مخفی کاری است‪ ،‬در این فیلم کارگردان با‬ ‫سامجت متام و به هر بهانه‌ای سکانس‌های مفصل‬ ‫هم آغوش��ی کیرا نایتلی و آرون جانسون را تصویر‬

‫و اما‪...‬‬ ‫آنا کارنینا از بیشرت منتقدان سه ستاره بیشرت نگرفته‪.‬‬ ‫بنابراین یک فیلم متوسط است‪ .‬هرچند که از زمان‬ ‫اکران در اروپا و آمریکا حسابی موج و رسوصدا به‬ ‫راه انداخته که البته بیشرت این رسوصدا‌ها به دلیل‬ ‫جمع شدن تعداد زیادی آدم کاربلد مثل جو رایت‪،‬‬ ‫تام اس��توپارد‪ ،‬کیرا نایتلی و جود الو بوده اس��ت‪.‬‬ ‫ام��ا آنا کارنینا با وجود هم��ه خوبی‌هایی که دارد‪،‬‬ ‫می‌توانس��ت اقتباسی خیلی دیدنی‌تر و عمیق تری‬ ‫از آب در بیاید‪ .‬اتفاقی که البته در این س��اختار پر‬ ‫طمطراق و بیش از حد تصنعی نیفتاده است‪.‬‬ ‫‪67‬‬


‫‪68‬‬

‫دومین دریاچه شور جهان‪ ۵۲۰۰ .‬کیلومرت‬ ‫مرب��ع‪ ،‬جایی برای درمان بیامری‌ها‪ ،‬جایی‬ ‫برای تفریح‪ ،‬معت��دل کننده هوای منطقه‬ ‫آذربایجان رشقی و غرب��ی‪ ،‬مرکزگونه‌های‬ ‫مختل��ف وحش س��واحلی زیب��ا‪‌ ،‬جزایری‬ ‫کنارهم‪ ،‬مرک��ز تجارتی منطقه‪ ،‬جایی برای‬ ‫تفریح مردم …‪ .‬یک رسزمین قدیمی و یک دریاچه‬ ‫…‪ .‬این‌ه��ا همه عناوینی اس��ت ک��ه روزگاری به‬ ‫اورمیه می‌دانند اما اینک و با کامل ناباوری اورمیه‬

‫تاریخچه دریاچه ارومیه‬ ‫نام این دریاچه داس��تان‌های متفاوتی را در خود‬ ‫دارد‪ .‬اسرتابن مورخ یونانی قرن اول میالدی نام این‬ ‫دریاچه را کپوتا می‌داند که به معنای دریاچه کبود‬ ‫است‪ .‬مورخان اسالمی نیز این دریاچه را کبودان یا‬ ‫کبوذان معرفی کرده‌اند‪ .‬بطلمیوس اما این دریاچه‬ ‫را «‌مارگیانه» ذکر کرده اس��ت که به احتامل قریب‬ ‫به یقین‌‌‌ هامن مراغه است‪.‬‬ ‫یک��ی دیگ��ر از نامهای این دریاچه را چیچس��ت‬

‫آخرین دقایق زندگی خود را به نظاره نشسته و بر‬ ‫بسرت این محترض تنها هیچ کس نیست‪.‬‬

‫می‌دانن��د‪ .‬دریاچه‌ای ک��ه بس��یاری از وقایع مهم‬ ‫تاریخی ایران در آن رخ داده اس��ت‪ .‬نربدهای مهم‬ ‫کیخرسو اساطیری و شکس�تن دژ بهمن در حوالی‬ ‫این دریاچه رخ داده است‪ .‬بسیاری از مورخان‪ ،‬بر‬


‫پایه متون دوران ساس��انی‪ ،‬پیامرب ایرانی‪ ،‬زرتش��ت‬ ‫را‪ ،‬متولد حوالی همی��ن دریاچه می‌دانند‪ .‬این نام‬ ‫به ش��کلی دیگر «خنخست»‌در متون تاریخی ذکر‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫اصطخری مورخ س��ده‌های نخستین بعد از اسالم‬ ‫ای��ن دریاچه را «‌بحیره ال�شراه» به معنای دریاچه‬ ‫خ��وارج نامیده اس��ت که به دلیل س��نگر گرفنت و‬ ‫حض��ور مردم��ی در جزیره‌اش بوده ک��ه به والیان‬ ‫اسالمی آذربایجان یاغی شده بودند‪.‬‬ ‫نام دیگر این دریاچه «‌ارومیه» است‪ .‬زبان‌شناسان‬ ‫ای��ن کلم��ه را یک کلمه آرام��ی می‌دانند که از دو‬ ‫بخش؛ «اور»‌ به معنای ش��هر و «می‌اه» به معنای‬ ‫آب تش��کیل شده اس��ت‪ .‬در دوران افش��اریه این‬ ‫دریاچه را «‌دریاچه ش��اهی»‌ عنوان می‌کردند‪ .‬در‬ ‫دوران رضا ش��اه پهلوی‪ ،‬ارومیه به دریاچه رضاییه‬ ‫تغییر نام داد و تا دوران جمهوری اسالمی همچنان‬ ‫به ای��ن نام صدا می‌ش��د‪ .‬بعد از انق�لاب از میان‬ ‫نامهای تاریخی آن نام ش��هر اورمی��ه دوباره به او‬ ‫برگردانده شد و دریاچه‌ای که بار‌ها تغییر نام داده‬ ‫بود این بار اورمیه لقب گرفت‪.‬‬ ‫ژاک دوم��رگان یکی از اعض��ای هیات مطالعات‬ ‫باستان‌شناس��ی فرانسوی در ایران در حوالی ‪۱۸۹۸‬‬ ‫در ایران می‌نویسد‪‌:‬‬ ‫«س��ابقاً در عهدی که کوه‌های اطراف پوشیده از‬ ‫جن��گل بوده‌اند‪ ،‬دریاچه ارومیه خیلی وس��یع‌تر از‬ ‫روزگار ما بوده اس��ت‪ .‬این دریاچه احتامالً تا تربیز‬ ‫پیش می‌رفته است‪ .‬در ارومیه‪ ،‬مراغه و می‌اندوآب‬ ‫آثار و بقایایش هنوز ب��ر روی دامنه و تهیگاه‌های‬ ‫کوهس��تان‌ها وجود دارند‪ .‬اما به علت از بین رفنت‬ ‫جنگل‌ه��ا‪ ،‬چش��مه‌ها خش��کیده و دریاچه بخش‬ ‫مهمی از عظمت خود را از دست داده است‪ .‬هنوز‬ ‫در شیروانشاهلی (س��ولدوز) نزدیک قادرچای یک‬ ‫دریاچه کوچک منکی یافت می‌ش��ود‪ ،‬که س��ابقاً با‬ ‫دریاچه بزرگ در ارتباط بوده و امروزه از آن خیلی‬ ‫دور است‪».‬‬

‫چرا دریاچه خشک شد؟‬ ‫اختص��اص ‪ ٪۹۰‬مناب��ع آب��ی منطق��ه ب��ه بخش‬ ‫کش��اورزی‪ ،‬تبخی��ر زی��اد در پی گرم ش��دن هوا و‬ ‫برداشت غیرمجاز از آب‌های زیرزمینی در پی حفر‬ ‫چاه از دالیل خش��ک ش��دن این دریاچه هس��تند‪.‬‬ ‫کار‌شناس��ان ابراز داشته‌اند در صورت خشک شدن‬ ‫این دریاچه ه��وای معتدل منطقه تبدیل به هوای‬ ‫گرمس��یری با بادهای منکی خواهد ش��د و زیست‬ ‫محیط منطق��ه را تغییر خواهد داد‪ .‬طی دهه‌های‬ ‫گذش��ته روی ‪ ۲۱‬روداخانه‌ای که آب را به دریاچه‬ ‫ارومیه می‌رس��انند ‪ ۳۵‬سد س��اخته و به زودی ‪۱۰‬‬ ‫س��د دیگر نیز ساخته خواهد شد‪ .‬به این ترتیب به‬ ‫ق��دری از آبهایی که به دریاچه می‌ریزد برداش��ت‬ ‫می‌ش��ود که آبی وج��ود ندارد تا به خ��ود دریاچه‬ ‫برس��د‪ .‬س��اخت بزرگراه ش��هید کالنرتی و گذر این‬ ‫بزرگراه از وس��ط دریاچه ارومی��ه نیز تبخیر آب را‬ ‫افزایش داده است‪.‬‬ ‫اعرتاض‌ها ‪ -‬نتایج‬ ‫هرچن��د اعرتاض‌ه��ای پراکن��ده‌ای در جری��ان‬ ‫خشکس��الی این دریاچه صورت گرفت اما دولت با‬ ‫بازداش��ت معرتضین و ساکت کردن آن‌ها رسپوشی‬ ‫ناکارآمد بر داستان تلخ این دریاچه گذاشت و هنوز‬ ‫نگرانی‌ها ادام��ه دارد و هر روز اورمیه بی‌آب‌تر و‬ ‫خشک‌تر می‌شود‪.‬‬ ‫از س��ال ‪ ۱۳۸۹‬تا کنون بار‌ه��ا و بار‌ها گروه‌های‬ ‫مدنی‪ ،‬فعالین محیط زیس��ت و حتی سیاسی برای‬ ‫حفظ رسنوشت ارومیه کمپین‌هایی به راه انداختند‪.‬‬ ‫ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز در بسیاری از موارد‬ ‫به این کمپین‌ها پیوستند‪ .‬برای مثال در کشورهایی‬ ‫مثل آملان و فرانس��ه ایرانیان ب��رای حامیت از این‬ ‫دریاچه تجمع کردند‪ .‬جوانان ارومیه‌ای نیس��ت در‬ ‫اول خرداد ‪ ۱۳۹۱‬دس��ت ب��ه تجمع و اعرتاض زدند‬ ‫ک��ه با دخالت پلیس تجمع نامت��ام ماند و از ادامه‬ ‫آن با دستگیری بسیاری از جوانان و فعالین محیط‬ ‫زیست مامنعت شد‪.‬‬ ‫‪69‬‬


70


‫عکس ها از‪ :‬خلیل پاشا‬

‫‪71‬‬


‫س��ال ‪ ۲۰۱۲‬دیگر کسی فکر منی‌کرد بشود آلبوم‬ ‫موس��یقی با گیتار بیرون داد و طرفدار خاصی هم‬ ‫ب��رای آن پیدا کرد‪ .‬اما جک وایت‪ ،‬به ش��کل کامال‬ ‫متفاوت��ی‪ ،‬قالب را به ه��م ریخت و آلبومی بیرون‬ ‫داد ک��ه نه تنها هرنمندانه اس��ت ک��ه با مخاطب‬ ‫ه��م راحت ارتباط برقرار می‌کن��د و رسگرم کننده‬ ‫ه��م هس��ت و در کل‪ ،‬متام کاراکرته��ای یک آلبوم‬ ‫خوب را دارد‪ .‬آلبوم ج��ک وایت با نام بالندرباس‪،‬‬ ‫‪ Blunderbuss‬ک��ه نوع��ی تفن��گ قدیمی اس��ت‬ ‫توس��ط مجله موجو‪ ،‬به عنوان آلبوم س��ال انتخاب‬ ‫شده‌است‪.‬‬ ‫موجو‪ :‬از بالندرباس که بگذریم‪ ،‬سال ‪ ۲۰۱۲‬هیچ‬ ‫آلب��وم گیتار خوبی در بازار نب��ود که بتواند ارتباط‬ ‫خوبی برقرار کند‪.‬‬ ‫جک وایت‪ :‬خوب ش��د گفتید‪ ،‬راس��تش وقتی این‬ ‫آلبوم را آماده کردیم‪ ،‬همه می‌گفنت اینکه یک آلبوم‬ ‫بر اساس پیانو است! ولی خوب کاری که کردم این‬ ‫‪72‬‬

‫بود که هر بخش از موس��یقی را به اشکال مختلف‬ ‫ج��دا کرده و س��عی کردم حتام روح و ش��خصیت‬ ‫خودش را داش��ته باش��د که بتواند ب��ه عنوان یک‬ ‫کلیت‪ ،‬مطرح شود‪.‬‬ ‫موجو‪ :‬راس��تش را بگو‪ ،‬بعد از این همه مدت کار‬ ‫گروهی و کار با دیگران‪ ،‬چه حس��ی داشتی که این‬ ‫بار یک آلبوم را می‌خواستی تنهایی بیرون بدهی؟‬ ‫جک وایت‪ :‬مدت‌ها من زیر‌‌ هامن حسی بودم که‬ ‫در آن موسیقی را کار کرده بودم‪ ،‬موسیقی گاراژ و‬ ‫نوعی رفتار که به کس��ی منی‌گویی چه کار بکن یا‬ ‫نک��ن‪ .‬اما خوب من برای مدت طوالنی بچه مثبتی‬ ‫ب��ودم و ح��اال وقتش بود که دیکتات��وری را تجربه‬ ‫کنم! در نتیجه گفتم جک‪ ،‬وقتش اس��ت که هرکار‬ ‫را می‌توانی به آن ش��کل که دلت می‌خواهد پیاده‬ ‫کنی‪.‬‬ ‫موجو‪ :‬جاهایی هم در آلبوم هس��ت که تکنوازی‬ ‫گیتار و گیتار س��ولوی جک وایت را می‌شنویم‪ .‬چه‬ ‫حس��ی داش��ت؟ فکر می‌کردی گیر افتادی یا آزاد‬ ‫شدی یا آسیب پذیر؟‬ ‫جک وای��ت‪ :‬وقتی ب��ا راکونت��ورز ‪Raconteurs‬‬ ‫رشوع کرده بودیم‪ ،‬من هنوز هم در وایت اسرتایپز‬ ‫‪ White Stripes‬ب��ودم‪ .‬در نتیج��ه تا رشوع به کار‬ ‫می‌کردیم‪ ،‬همه می‌گفتند‪ :‬اینکه ش��د کنرست جک‬ ‫وایت که! البته راس��ت هم می‌گفتند‪ ،‬من همیشه‬ ‫ای��ن طور کار کرده ب��ودم و کار دیگری بلد نبودم‪.‬‬


‫اما به تدریج به جایی رسیدیم که بشود گفت شش‬ ‫نفر هست‪ ،‬جک وایت هم هست در نتیجه کار‌ها‬ ‫را تقسیم کردیم‪ .‬به همین دلیل وقتی نوبت سولو‬ ‫برسد‪ ،‬دیگر من هم سولو می‌زنم‪.‬‬ ‫موجو‪ :‬تجربه‌ات از سفر و برگزاری تور و کنرست‬ ‫ب��ا گروه‌هایی ک��ه متام آن‌ها مرد و مت��ام آن‌ها زن‬ ‫هستند‪ ،‬چیست؟‬ ‫ج��ک وایت‪ :‬گروه��ی که با آن‌ها هس��تیم خیلی‬ ‫استعداد دارند و خیلی هم رقابت میان آن‌ها شدید‬ ‫اس��ت‪ ،‬جاهایی من ه��م باید بگویم ای��ن رقابت‬ ‫نیس��ت و ما با هم قرار است یک کار اجرا کنیم و‬

‫سعی هم این اس��ت که هر شب یک گروه برنامه‬ ‫داش��ته باش��د ولی خوب هی مدام کار به مقایسه‬ ‫کشیده می‌شود‪ .‬تجربه خوب این است که می‌شود‬ ‫هرشب با یک گروه‪ ،‬یک برنامه خوب اجرا کرد‪.‬‬ ‫خوب‪ ،‬االن دیگر ‪ ۲۰۱۳‬اس��ت‪ ،‬امسال آلبومی از‬ ‫جک وایت خواهیم داشت؟‬ ‫امی��دارم‪ .‬آهنگ‌های زیادی آماده کرده و روی آن‬ ‫کار می‌کن��م که فکر کنم هش��ت ت��ا از ‪ ۱۰‬تا االن‬ ‫آماده اس��ت‪ .‬منی‌شود گفت دقیقا کی و چه زمانی‬ ‫ولی خوب‪ ،‬وقتی متام شود‪ ،‬بیرون هم می‌آید!‬

‫‪73‬‬


‫تیرت «شاه رفت» یکی از مهم‌ترین تیرتهای انقالب‬ ‫‪ ۱۳۵۷‬اس��ت که در ‪ ۲۲‬دی ماه در صفحه نخست‬ ‫روزنامه اطالعات نقش بست‪.‬‬ ‫مرحوم غالمحسین صالحیار‪ ،‬رسدبیر وقت روزنامه‬ ‫اطالعات که از مدتی قبل‪ ،‬مسئله تیرت اول روزنامه‬ ‫در روز رفنت ش��اه‪ ،‬فکرش را به شدت مشغول کرده‬ ‫بود‪ ،‬در خاطرات خود از آن روزهای حساس آورده‬ ‫اس��ت‪ :‬رفنت ش��اه قطعی بود‪ .‬ما توانستیم تاریخ و‬ ‫حتی س��اعت پرواز را هم به دس��ت بیاوریم‪ .‬زمان‬ ‫کم بود و م��ن باید پیش بینی کار‌ه��ا را می‌کردم‪.‬‬ ‫می‌دانس��تم در س��اعتی که پرواز انجام می‌ش��ود‪،‬‬ ‫رس��اندن عکس ب��ه روزنامه و چ��اپ جزییات این‬ ‫‪74‬‬

‫اتفاق مهم‪ ،‬امکان پذیر نیست‪.‬‬ ‫ب��ه دنب��ال راه حلی بودم‪ ،‬تا اینک��ه «عباس مژده‬ ‫بخش» رئیس ش��عبه صفحه بندی و مسئول آرایش‬ ‫صفحه را به طور اتفاقی دیدم‪ .‬او را به گوشه دنجی‬ ‫بردم و موضوع را با او در میان گذاشتم‪.‬‬ ‫هامن دو کلمه «شاه رفت» را روی کاغذ کوچکی‬ ‫نوش��تم و به مس��ئول فنی دادم و از او خواستم تا‬ ‫با دس��تگاه «آگران» آن را طوری بزرگ کند تا متام‬ ‫عرض باالی صفحه را بپوشاند‪ .‬او از کار من‪ ،‬تعجب‬ ‫کرد‪ .‬از او فقط خواستم که این قضیه بین خودمان‬ ‫مباند!!‬ ‫س��پس از او خواس��تم در آرش��یو عکس روزنامه‪،‬‬


‫عکس��ی از شاه و فرح در فرودگاه مهرآباد که لباس‬ ‫زمس��تانی بر ت��ن دارند را پیدا کن��د؛ به رشطی که‬ ‫پشتش��ان‪ ،‬ب��ه دوربین و نزدیک ب��ه درب هواپیام‬ ‫باش��ند‪ ،‬یعنی در حال رفنت به مس��افرت تفریحیِ‬ ‫زمس��تانی هستند‪ .‬س��پس خواس��تم این عکس را‬

‫عکس از‪ :‬دریا روحانی‬

‫هم در س��ه س��تون بس��ازد‪ .‬من در ای��ن چند روز‬ ‫کوتاه‪ ،‬فقط نگران ای��ن بودم که کاری را که انجام‬ ‫می‌دهیم‪ ،‬بین خودمان مباند تا شاه و فرح از کشور‬ ‫خارج شوند!‬ ‫بعد از دو س��اعت‪ ،‬عباس مژده بخ��ش؛ مرا صدا‬ ‫کرد تا منونه کار را نشانم دهد‪ ،‬و این درست‌‌ هامن‬ ‫چیزی بود که می‌خواس��تم‪ .‬و بعد با صدای بلند از‬ ‫خوشحالی خندیدم‪...‬‬ ‫‪ ۲۶‬دی ماه از‌‌ هامن اولین س��اعات صبح‪ ،‬خربهای‬ ‫رسیده از دربار‪ ،‬نخس��ت وزیری و‪ ...‬نشان می‌داد‬ ‫که ام��روز‪ ،‬خروج ش��اه حتمی هس��ت‪ .‬مهم‌ترین‬ ‫ِ‬ ‫بخ��ش کا ِر امروز را قبال انجام داده بودم‪ .‬عکاس و‬ ‫خربنگار را در فرودگاه مستقر کردم‪ ...‬هنوز دقایقی‬

‫نگذشته بود که به یک باره‪ ،‬از فرودگاه با من متاس‬ ‫گرفتن��د و صدای خربنگار مس��تقر در ف��رودگاه را‬ ‫شنیدم که می‌گفت‪ :‬هواپیامی بوئینگ ‪ ۷۲۷‬شهباز‬ ‫حامل ش��اه و فرح در ساعت ‪ ،۱۲/۳۰‬از زمین بلند‬ ‫شد و من اکنون‪ ،‬اوج گرفنت آن را می‌بینم‪.‬‬

‫بالفاصله از جایم بلند شدم و عین جمله‌ای را که‬ ‫نوش��ته بودم‪ ،‬در گوش��ی تلفنی که به دانشجویان‬ ‫ایران��ی وصل ب��ود را با صدای بلند‪ ،‬ب��رای آن‌ها و‬ ‫همچنی��ن همکاران��ی ک��ه احاطه‌ام ک��رده بودند؛‬ ‫خوان��دم‪ .‬صدای مناین��ده دانش��جویان خطاب به‬ ‫دوستانش با فریاد بلند شد‪« :‬بچه‌ها خرب رسمی؛شاه‬ ‫رفت!»‬ ‫در ای��ن میان چهره مژده بخش دیدنی بود که که‬ ‫با حرکات دست‪ ،‬مرا متوجه خود می‌کرد که کارمان‬ ‫را با موفقیت انجام دادیم‪...‬‬

‫‪75‬‬


‫��یک در پیس��ت استادیوم آزادی‬ ‫بیلهای تیونینگ‪ ،‬اس��پورت و کالس‬ ‫منایش اتوم‬ ‫منایش��گاه‪ ،‬رشکت کنندگان ش��اهد‬ ‫دی ماه ‪ ۱۳۹۱‬برگزار ش��د‪ ،‬در این‬ ‫تهران در‬ ‫گزارش اختصاصی تابلو را ببینید‪.‬‬ ‫ت منایشی برخی رانندگان بودند‪.‬‬ ‫اجرای حرکا‬

‫‪76‬‬


‫عکس ها از‪ :‬هاشم جابریان‬

‫‪77‬‬


‫بام تهران‪ ،‬مکانی اس��ت ک��ه می توان به‬ ‫دور از فاصله های طبقاتی و فرهنگی در هر زمان‬ ‫از ش��بانه روز به آن ج��ا بروید و از آرامش و حتی‬ ‫ویژه این نقطه از شهر استفاده کنید‪.‬‬ ‫کم�تر فضایی در تهران هس��ت که بتوانی در این‬ ‫مکان ف��ارغ از ایدئولوژی‌های مرس��وم اجتامعی‬ ‫ فرهنگ��ی راه ب��روی و فضا را مال خود کنی‪ .‬یک‬‫فیلسوف فرانسوی به اس��م لفور ‪ -‬له فور‪ -‬اعتقاد‬ ‫دارد که فضا چیزی نیس��ت ک��ه همین طور وجود‬ ‫داش��ته باش��د‪ .‬منظور لفور در واقع این است که‬ ‫انس��ان‌ها فضاهای خود را تولید می‌کنند حاال در‬ ‫هر جا که می‌خواهد باش��د‪ .‬فضایی تولید می‌کنند‬ ‫که متعلق به خود هاست‪.‬‬ ‫بام تهران هم یکی از این فضاهاس��ت‪ .‬یعنی شام‬ ‫وقتی به بام می‌روید می‌بینید یک نفر دارد می‌دود‪.‬‬ ‫یکی دارد آرام راه می‌رود‪ .‬یکی بلند آواز می‌خواند‪.‬‬ ‫دیگ��ری بلند می‌خندد‪ .‬در ب��ام تهران‪ ،‬این فرصت‬ ‫به دس��ت می‌آید که ش��هروند فضایی را متعلق به‬ ‫خود کرده و خودش باش��د‪ .‬حاال این شاید به دلیلِ‬ ‫موقعیت جغرافیایی و طبیعی بام تهران هم باش��د‬ ‫ولی به هر حال این طوری است‪.‬‬ ‫هام ن‌ط��و ر‬ ‫که لف��ور هم‬ ‫می‌گوید‪ ،‬یک‬

‫عکس از‪ :‬هاشم جابریان‬ ‫‪78‬‬

‫فضای ش��هری جایگاهی دارد که توس��ط فعالیت‬ ‫های اجتامع��ی در طول یک دوره تاریخی ش��کل‬ ‫گرفته‪ ،‬تولید و باز تولید می ش��ود‪ .‬پس جایی مثلِ‬ ‫ب��ام ته��ران هم هر بار و اصال هر یک ش��بانه روز‬ ‫ِ‬ ‫به نوعی تولید می‌ش��ود و معن��ایِ خودش را پیدا‬ ‫می‌کند‪ .‬از این حیث شاید بتوان گفت که بام تهران‬ ‫یکی از آزادترین فضاهایِ شهریِ تهران ممکن است‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫ب��ام تهران از ارتفاع ‪ ۱۸۳۰‬مرتی در انتهای خیابان‬ ‫ولنجک تهران آغاز و در ارتفاع ‪ ۱۹۱۰‬مرتی از سطح‬ ‫دریا در ایستگاه یک تله کابین توچال به پایان می‬ ‫رسد‪.‬‬ ‫راهی به تله کابین‬ ‫ت��ردد اش��خاصی که قص��د باال رف�تن از کوه‌های‬ ‫منطق��ه توچال را دارند و یا قصد اس��تفاده از تله‬ ‫کابین را داراند باعث اهمیت بیش�تر مجموعه بام‬ ‫تهران شده‌است‪.‬‬ ‫از ابتدای مس��یر بام که پارکینگ خودرو ها است‬ ‫تا ایستگاه اول تله کابین توچال و فضای اصلی بام‬ ‫تهران برای راحتی در رفت و آمد مردم آس��فالت‬ ‫شده است ‪ ،‬این‬


‫مس��یرهم برای مراجعه کنندگان و هم برای وسایل‬ ‫نقلیه مورد اس��تفاده قرار م��ی گیرد‪.‬اتوبوس هایی‬ ‫ک��ه مراجعان را تا ایس��تگاه اول انتقال می دهند‪،‬‬ ‫استفاده کنندگان مجموعه‌های ورزشی مجموعه و‬ ‫کارکنان مجموعه ازجمله وس��ایل نقلیه ای هستند‬ ‫که مجازبه ورود به مجموعه هستند و از این مسیر‬ ‫جهت رسیدن به ایستگاه اول استفاده می کنند‪ ،‬که‬ ‫این امر موجب نارضایتی شامری از مراجعان شده‬ ‫است‪.‬‬ ‫بانجی جامپینگ ‪ ۴۰‬مرتی‬ ‫یکی دیگر از جاذبه های تفریحی بام تهران عالوه‬ ‫منطق��ه زیبا و منظره منحرص به فردش نس��بت به‬ ‫تهران ‪ ،‬بانجی جامپینگ اس��ت ک��ه هر روزه افراد‬ ‫زیادی را برای اس��تفاده از ای��ن تجربۀ متفاوت به‬ ‫این نقطه از شهر می کشاند‪.‬‬ ‫اولین بانجی جامپینگ ایران با ارتفاعی در حدود‬ ‫‪ ۴۰‬مرت باعث شده که دوستداران افزایش آدرنالین‬ ‫در خونشان بعد از طی کردن ‪ ۱۹۵‬پله دکل خود را‬ ‫با پرشی رویایی روبرو می کنند‪.‬‬ ‫ه��ر پ��رش قیمت��ی در حدود‬ ‫‪ ۵۰‬هزار توم��ان دارد که‬ ‫قبل از پرش با پرس��یدن‬ ‫سواالت س��اده پزشکی‬ ‫و گرف�تن وزن و فش��ار‬ ‫و‬ ‫خ��و ن‬

‫رضب��ان قلب برای اطمینان پیدا کردن از س�لامتی‬ ‫متقاضی پرش‪ ،‬فرد را به سمت نقطه پرش هدایت‬ ‫می کنند‪.‬‬ ‫توصیه می ش��ود ک��ه اگر قصد پ��رش دارید تا ‪۵‬‬ ‫س��اعت قبل از پرش غذایی مرصف نکنید و همین‬ ‫طور قبل از پرش دستشویی بروید چون اگر احیانا‬ ‫بعد از طی کردن ‪ ۱۹۵‬پله و رسیدن به روی دکل با‬ ‫اسرتس مواجه شدید و اگه مجبور به رفنت به توالت‬ ‫باش��ید باید ‪ ۱۹۵‬پله‌ای که باال رفت��ه اید را دوباره‬ ‫برگردید‪.‬‬ ‫و البته چشم دوخنت به ستاره ها‬ ‫ای��ن منطقه به خاطر موقعیت مناس��بی که برای‬ ‫دیدن آسامن و ستاره هایش در شب دارد ‪ ،‬همواره‬ ‫س��تاره شناسان و عالقه مندان به رصد آسامن را به‬ ‫این جا می کش��اند تا بتوانند صورت های فلکی را‬ ‫با خیال راحت برفراز تهران مشاهد کنند‪.‬‬ ‫همچنین مراسم مختلفی برای رصد کردن آسامن‬ ‫از س��مت گروه‌های مختلف در ب��ام تهران برگزار‬ ‫می ش��ود که می توان به برنامۀ س��الگرد پنجاه و‬ ‫یکمین س��الگرد نخستین سفر انس��ان به فضا در‬ ‫‪ ۲۳‬فروردین امس��ال اشاره کرد که با حضور برخی‬ ‫کارشناس��ان ستاره شناس��ی و با اجرای برنامه های‬ ‫مختلفی مثل پخش فیلم س��فر نخستین انسان به‬ ‫فضا ‪ ،‬رصد سیاره‌ها و جرم‌های آسامن با تلسکوپ‬ ‫و همچنی��ن برپای��ی غرفه‌های محصوالت س��تاره‬ ‫شناس��ی و فیلم‌ه��ا و کتاب‌های فضای��ی‪ ،‬علمی ‪-‬‬ ‫تخیلی اشاره کرد‪.‬‬

‫‪79‬‬


80


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.